وقتي خبر تغيير مديريت بين‌الملل بنياد سينمايي فارابي رسانه‌اي شد، کمي عجيب به نظر مي‌رسيد. چون برادران اسفندياري و به‌خصوص امير اسفندياري سال‌ها در اين فضا حضور پررنگي داشتند. البته عملکرد اين گروه در زمان ديگري بايد مورد تحليل قرار بگيرد، اما در آن دوره کارهاي زيادي براي معرفي سينماي ايران انجام شد که جاي تقدير دارد و از سويي هم نقدهايی به کارشان وارد است که جاي بحث و فحص دارد. بگذريم... اما حالا رائد فريدزاده، ‌به‌عنوان مدير جديد در بخش بين‌الملل فارابي حضور يافته است. در گفت‌وگو با او سعي کرديم از ديدگاهش درباره سينما بيشتر بدانیم .
پایگاه خبری تئاتر:پيش از اينکه وارد بنياد سينمايي فارابي شويد، در زمينه بين‌الملل چه کارهايي انجام داده بوديد؟ من در دانشگاه شهيد بهشتي، عضو هيئت علمي دانشکده ادبيات و علوم انساني هستم. ادبيات آلماني و فلسفه تدريس مي‌کنم. آشنايي و الفت با تاريخ،‌ ادبيات و هنر در طول دوران تحصيل در آلمان و اتريش براي من حاصل شد. پس از اتمام دوره دکترا در رشته ادبيات و فلسفه آلماني و بازگشت به وطن شروع به تدريس در دانشکده کردم. دوستان لطف کردند و چندي پيش به بنده پيشنهاد دادند که در بنياد سينمايي فارابي در خدمتشان باشم. پيش از آن هم در اوايل دهه 80 شمسي؛ آن زمان که در ايران تحصيل مي‌کردم، همکاري خود را با بخش بين‌الملل انجمن سينماي جوانان ايران شروع کردم و حدود يکي، دو سال آنجا بودم و در دو دوره جشنواره بين‌المللي فيلم کوتاه تهران حضور داشتم و بخش هيئت داوران را سرپرستي مي‌کردم. پس از ادغام انجمن با مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي مدتي هم در بخش بين‌الملل مرکز فعاليت کردم که خوشبختانه اين همکاري ادامه پيدا کرد و در دوره‌هاي اول و دوم جشنواره «سينما - حقيقت» با جشنواره همکاري کردم. پس از آن فعاليت خود را در بخش بين‌الملل بنياد سينمايي فارابي شروع کردم. آن زمان امير اسفندياري، مدير بين‌الملل بودند و من در بخش جشنواره‌ها با بنياد همکاري‌ام را شروع کردم و قبل از اينکه از ايران بروم، تقريبا به مدت دو سال با بنياد همکاري داشتم. سپس براي ادامه تحصيل به اتريش و آلمان رفتم، اما همچنان همکاري من با سينماي ايران در جشنواره برلين ادامه داشت.   اخيرا در برخي از کانال‌هاي تلگرامي و فضاي مجازي از شما به مثابه «ژن خوب» ياد مي‌کنند که از بستگان آقاي خجسته هستيد. آيا اين‌گونه است؟ ‌ من متأسفانه جناب آقاي خجسته را تاکنون ملاقات نکرده‌ام و با ايشان هم نسبتي ندارم. امکانات فناوري نوين و پيشرفت‌هاي تکنولوژيک وقتي در خدمت دروغ‌پردازي قرار گيرد، کار دروغ‌پردازان را سهل مي‌کند. اين افراد اگر کوچک‌ترين زحمتي به خود مي‌دادند و از بيان اين‌گونه مطالب کذب پرهيز مي‌کردند. در مورد تعبير «ژن خوب» تکرار مکرر و طوطي‌وار اين تعبير نه لطفي دارد و نه در ساخت و پرداخت آن اندک هوشي و سر سوزن ذوقي به کار رفته است! قبل از هر چيز گوياي بي‌بضاعتي هولناک ذهن و زبان کساني است که اين‌گونه تعابير را براي تخريب اشخاص به کار مي‌برند! به اين حرف‌ها نبايد پاسخ داد. فقط مي‌توان براي کساني که مشغول ضرب اين سکه‌هاي قلب هستند دلسوزي کرد.   آيا برخلاف تحصيلات وارد امور غيرمرتبط شده‌ايد؟ نه. از زمان فارغ‌التحصيلي تا به امروز به کار تدريس و تحقيق مشغول بوده‌ام و در کنار آن با دوستاني که اشاره کردم همکاري مي‌کردم.   شايدنمي‌دانند پدرمبدع و طراح «مرکز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها» دولت اصلاحات بود؟ رابطه من با پدرم فارغ از پدري- پسري،‌ بيشتر از نوع معلمي- شاگردي است و من پيش ايشان تلمذ کرده‌ام. البته همين‌جا بايد صادقانه بگويم که شاگرد درخشان و تيزهوشي نبوده‌ام. ايشان شاگردان خيلي بهتري نسبت به من دارند و من هم در حد وسع و توانم سعي کرده‌ام جزء شاگردان تنبل نباشم.  الان پدر چه مي‌کند؟ ايشان که بازنشسته شدند. از زمان بازنشستگي هيچ پست و مقام دولتي‌ای ندارند. 12 سال در عرصه عمومي و فرهنگي دیگر نيستند. فقط جايي را به‌عنوان کتابخانه شخصي اجاره کرده‌اند و بيشتر وقتشان را صرف مطالعه و تحقيق مي‌کنند.  حتما بهتر از من مي‌دانيد که ترکيب واژگاني «ژن خوب» توسط حزب نازي مطرح شد و اساسا هيتلر معتقد به برتري ژن بود. آيا کسي که در آلمان زندگي مي‌کند مي‌تواند چنين نگاهي به خود در رسانه‌هاي عمومي داشته باشد؟ اگر شما اين ادبيات را در جايي مثل آلمان مطرح کنيد، قطعا مشمول يک‌سري تنبيهات می‌شوید و تحت پيگرد قضائي قرار خواهيد گرفت.   چون کاملا نگاه نژادپرستانه دارد؟ کاملا و به‌راحتي مي‌توانند از شما شکايت کنند. اگر کسي به ژن برتر يا ژن خوب اشاره کند، مخصوصا با آن سابقه ناسيونال-سوسياليسم که آلماني‌ها به آن حساس‌اند، بدون شک با تبعات فراواني مواجه مي‌شود. دست‌کم کساني که با فرهنگ و ادب سروکار دارند، بهتر است از به‌کارگيري اين واژگان سخيف امتناع کنند.   وقتي خبر انتصاب شما را شنيدم برايم عجيب بود. چون سال ها آقاي امير اسفندياري حضور داشت. چطور پيشنهاد اين سمت را به شما دادند؟ من هم مانند شما در جريان تغييرات نبودم. انصافا آقاي اسفندياري در اين سال‌ها و آقاي شجاع‌نوري در دهه 60 منشأ خدمات زيادي در سينماي ايران بودند. بخش زيادي از اتفاقاتي که در عرصه‌ بين‌الملل افتاد، به همت ايشان و تيم خيلي خوبي بود که با ايشان در اين سال‌ها همکاري داشتند؛ از‌این‌رو بايد همين‌جا از زحمات زيادي که ايشان کشيده‌اند، قدرداني کرد. ما بايد بياموزيم از مديراني که عالمانه و صادقانه فعاليت کرده‌‌اند -چه در زمان مسئوليتشان و چه پس از آن- سپاسگزاري کنيم. به نظرم تغييرات صورت‌گرفته را بايد معلول تغيير رويکرد سازمان سينمايي و فارابي در این حوزه دانست. اين تغييرات در کجاها اتفاق افتاده است؟ بنا بر تغيير رويکرد و افق بين‌الملل سينماي ايران  دو اتفاق افتاد؛ نخست اينکه شوراي عالي بين‌الملل طراحي شد که بنا شد مرجع عالي تصميم‌گيري، نظارت و سياست‌گذاري در حوزه بين‌الملل باشد که متشکل از اشخاص حقيقي و حقوقي است و رئيس سازمان سينمايي، ‌دبيران جشنواره‌هاي ملي و جهاني فجر، ‌مديران عامل مؤسسات و سازمان‌هاي تابعه سازمان سينمايي و همچنين  افراد حقيقي که سال‌ها در عرصه بين‌المللي فعاليت کرده‌‌اند در اين شورا حضور دارند. از سويي ديگر، جهان بخش بين‌الملل سينماي ايران را با لگو و نشان فارابي مي‌شناسد. پس بايد از اين ظرفيت استفاده کنيم. از سويي در اين سال‌ها سعي شده حوزه فعاليت بنياد سينمايي فارابي را محصور و محدود به يکسري فعاليت‌هاي مشخص کنند.   در دوره مديريت قبلي سازمان سينمايي شاهد بوديم کسي را بر مسند بين‌الملل سينما نشاندند که ربطي به سينماي ايران نداشت وبعدهم خودشان جلوي فعاليتش را گرفتند. با اين حال موجبات محدودشدن فعاليت فارابي را فراهم کردند! به‌هرحال و بنا به هر دليلي تصور مي‌کردند که فارابي بايد کوچک‌تر و حوزه فعاليتش کم شود. اما نام و نشان فارابي در عرصه بين‌المللي کاملا شناخته‌شده است .در مذاکراتي که با دوستان داشتيم بنا را بر اين گذاشتیم تا ساختار جديدي را طراحي نکنيم.   چه جالب! چرا؟ چون در کشور ما مدام سازمان و نهاد جديدي تأسيس مي‌کنند و نمي‌دانند بخشي از هر نهاد و سازماني به سابقه و سنتي که پشت سرش دارد، برمي‌گردد! در آلمان يک کافه يا شکلات‌فروشي با افتخار مي‌نويسد مثلا تأسيس شده در سال 1898 ميلادي؛ يعني تاريخي را پشت سر گذاشته‌ و به اينجا رسيده‌ است. متأسفانه در کشور ما خيلي به اين نکته توجه نمي‌شود که هر نهادي سابقه‌اي دارد و به‌راحتي نمي‌شود آن را از سنت و تاريخش منقطع کرد. به نظر مي‌رسد اگر قرار است اتفاق‌های جدي‌اي در عرصه بين‌الملل بيفتد، نيازمند محملي است. معاونت بين‌الملل فارابي چنين جايگاهي داشت که بخشي از اين ظرفيت‌ها دوباره به فعل رسد و بخشي از کارهايي که در اين سال‌ها کنار گذاشته شده بود دوباره احيا مي‌شد.  در واقع خودرامقید نکرديد که بايد طرحي نو دراندازيد؟ خير. البته طرح نو درافکندن خوب است. اما قرار نيست راه رفته را دوباره برويم.   عادت کرده‌ايم که مديران ما هر سال چرخ را دوباره اختراع کنند! به هر حال، نهاد و صنف تشکيل شده ، نمي‌شود آن  را ناديده گرفت و تازه هر نهاد تازه‌تأسيسي هزينه‌بر است.   البته چنين بديهياتي در حوزه علوم انساني شرح داده شده است! اما عامل به آن کم داريم! در حوزه علوم انساني براي نگاه به هر موضوع، بايد سير تحقق تاريخي را بررسي کرد. نمي‌توانيد امري را به دور از ظرف تاريخي در نظر بگيريد. بايد تحقق و پيدايش مسئله را در ظرف مکاني و زماني خودش در نظر بگيريد. نمي‌توانيد از ريشه‌هاي تاريخی و فرهنگي جدايش کنيد؛ به همين دليل در حوزه علوم انساني و اجتماعي نمي‌توان مانند آزمايشگاه عمل کرد. آزمايشگاه‌ اين حوزه، عرصه کل زندگي است و تکرارناپذیر. مخصوصا در حوزه هنر که با لحظاتی سروکار دارد که تجربه زيسته‌شده است و تکرارپذیر نيست؛ پس اين ميراث را بايد حفظ کنيد. مسير آمده را بايد نقد کنيم، اما از نکات کسب‌شده بايد بهره ببريم و نبايد حتما راه جديد را بدون در‌نظر‌گرفتن تجربيات گذشته برگزينم. چون در اين صورت معمولا مسير برگزيده به بيراهه و به ناکجاآباد ختم مي‌شود.   تاکنون در کدام بخش بيشتر متمرکز شده‌ايد؟ در بدو ورودم فرصتي پيدا شد تا فضا را بهتر شناسايي کنيم. اين امکان محقق شد تا از بيرون نظري بر وضع موجود بيفکنیم تا بررسي کنيم سينماي ايران با اين عقبه درخشان به چه موقعيت و جايگاه تاريخي‌ای دست يافته است و چگونه مي‌توان مختصات آن را ترسيم کرد. پيش‌تر از بزرگان آموخته‌ام که بسياري از مسائل را در گفت‌وگو مي‌توان درک و فهم کرد. بنابراين شروع به رايزني با افراد مختلف کردم. فرقي هم نمي‌کرد اين افراد چه نگاهي داشته باشند. فکر مي‌کردم هرچه بيشتر مستمع باشم، مي‌توانم نکات بيشتري را بياموزم. از تجارب دوستاني که در اينجا فعال يا کساني که دور بودند، استفاده کردم. با بخش خصوصي و با کساني که به نوعي درگير حوزه سينماي ايران در عرصه بين‌المللي بودند، جلسه داشتیم. چون نياز داريم بدانيم چه تغيير و تحولاتي در دنيا رخ مي‌دهد و اينکه آينده نزديک خودمان چه خواهد بود و تغييرات تکنولوژيک، سياسي و اجتماعي چقدر در فرايند توليد سينما تأثيرگذار است و چه تأثيري بر کار ما دارد. چون تا به امروز به اين منوال بوده که وقتي فيلمي توليد مي‌شود، به ما عرضه و سعي مي‌شد تا براي آن بازار و مخاطب پيدا کنيم. اما در جاهاي ديگر دنيا اين‌طور است که شما به عنوان کسي که در عرصه بين‌المللي قرار است فيلم را پخش کنيد، از ابتداي طرح حضور داريد و مي‌دانيد طرح قرار است کجا کارکرد داشته باشد و مخاطبش چه کساني هستند. براي چه حوزه‌اي قرار است ساخته شود، ‌چه جشنواره‌ها و بازارهايي متناسب با آن وجود دارد. با چه تهيه‌کننده‌ها و توزيع‌کننده‌هايي مي‌توان وارد مذاکره شد. شما از اول اين پروژه را همراهي مي‌کنيد و متناسب با آن حتي مي‌توانيد در فيلم‌نامه دخالت کنيد. اگر قرار است فيلم‌نامه براي مکان مشخصي نوشته شود و کارکرد ويژه‌اي را ايفا کند ‌بايد کساني به عنوان مشاور در کنار فيلم‌نامه‌نويس‌ها قرار گيرند تا با نگاه بين‌المللي خود سمت‌وسوي نگارش را اصلاح کنند تا اين اثر بتواند جنبه عمومي‌تر داشته باشد و فرهنگ مشخصي را مخاطب قرار دهد. مسئله مهم ديگر اين است که بدانيم نقاط قوت و ضعف‌مان کجاست.   به نظر شما نقطه قوت ما در اين بخش کجاست؟ خوشبختانه سابقه و تاريخ سينماي ايران در حال حاضر در همه‌جا شناخته شده و مخاطب بين‌المللي هميشه اين توقع را دارد که وقتي فيلم ايراني ببيند غافلگير و با فيلمي خلاف‌آمد عادت مواجه شود. از طرف ديگر سينماي ايران در اين سال‌ها از لحاظ فني توانسته‌ موفقيت فراواني به دست آورد و به عرصه‌هاي بين‌المللي ورود پيدا کند و در مقابل خيلي از کشورها حرفي براي گفتن داشته باشد. شايد به اين مسئله خيلي توجه نشده که اتفاقا ما مي‌توانيم صادرکننده عوامل، خدمات فني و تکنيکي سينمايي باشيم. کمااينکه برخی  از پروژه‌هاي بين‌المللي مثل ترکيه ، گرجستان ، جمهوری آذربایجان از عوامل ایرانی بهره گرفته‌اند. از طرف ديگر اختلاف ارز که به نوعي براي بخش ما هم تهديد و تحديد است، اين فرصت را فراهم مي‌كند که هزينه توليد در ايران نسبت به جاهاي ديگر پايين‌تر شود.الان براي کساني که به همکاري با سينماي ايران علاقه دارند فرصتي پيش آمده با هزينه پايين‌تر ولي با کيفيت بهتر در ايران فيلم‌سازي کنند.   تحلیلی وجود دارد که سينماي ايران بيشتر جشنواره‌اي و توجه فارابي روي جشنواره‌ها است و بحث اکران عمومي را جدي نمي‌گيرد. در حالي که درآمدزايي در اکران يکي از جنبه‌هاي مهم سينماست مثل سينماي آمريکا يا هند. نظرتان چیست؟ به نکته درستي اشاره کرديد. در اين طرح کلان قطعا جشنواره نقش خيلي مهمي براي عرضه و ديده‌شدن فيلم دارد و البته جشنواره هميشه با بازار پيوند خورده است. اينکه چگونه مي‌توانيد در اين بازارها محصولي را عرضه کنيد که مخاطب خودش را پيدا کند، نيازمند مطالعات و بررسي شرايط است. بخش زيادي از اين کار بايد از سوی بخش خصوصي انجام شود. مي‌توانيم به عنوان دولت زمينه‌ساز تحقق اين مسائل شويم. برای مثال، غرفه سينماي ايران را در بازارهاي مختلف برپا و در ذيل آن اين امکان را فراهم کنيم تا محصولات عرضه شوند. يا اگر در حوزه توليد مشترک تفاهم‌نامه‌هاي فرهنگي و مختص توليد مشترک را با کشورهايي که اين امکان را دارند منعقد کنيم، حداقل چارچوب حقوقي ماجرا فراهم مي‌شود و زماني که بخش خصوصي مي‌خواهد وارد اين عرصه شود به پشتوانه‌اي که وجود دارد، کار خود را پيش ببرد. البته بخشي از اين کارها محقق شده. درباره اکران محصولات سينمايي در کل دنيا رقابت خيلي سخت و فرسايشي است. ضمن اينکه اکران هم صرفا سينمايي نيست. اکران مي‌تواند تلويزيوني، ‌شبکه‌هاي اينترنتي،‌ اکران فرهنگي مانند سينماتک و... باشد. الان به نوعي هنوز نيازمند اين هستيم که از لحاظ حقوقي بررسي شود که وقتي درباره اکران صحبت مي‌کنيم، قرار است کجا و چگونه عرضه صورت گيرد. يک مزيت نسبي سينماي ايران اين است که فيلم‌هايي را که جزء فيلم‌هاي هنري محسوب مي‌شوند، توليد مي‌کند؛ ولي گاهي فراموش مي‌کنيم توليد و عرضه اين نوع سينما خودش يک صنعت است.  خب در بخش هنري مخاطبان خودش را دارد؟ بله و وقتي به بازگشت سرمايه نگاه مي‌کنيد، در قياس با هزينه‌اي که صورت گرفته، توانسته بخش زيادي از هزينه‌اش را تأمين کند.   حالا برسيم به بحث اين روزها که فيلم «بدون تاريخ و بدون امضا» به اسکار معرفي شد. آيا واقعا آقاي ترامپ با شما تماس گرفت؟! (مي‌خندد) طرح اين مسئله نشان از ضعف استدلال و رويکرد غيرمنطقي دارد. وقتي شما در عرصه‌اي وارد گفت‌وگو مي‌شويد، بايد قاعد‌ه‌ بازي گفت‌وگو را رعايت کنيد. به هر حالت هيئتي يک فيلم را انتخاب کرده است؛ پس ياد بگيريم به عقايد هم احترام بگذاريم. اين بد است که شما پيش‌فرض خود را قطع يقين مي‌گيريد که قرار است فيلم «بدون تاريخ، بدون امضا» چهره ايران را تخريب مي‌‌کند. درحالي‌که ممکن است کسي بگويد بر چه اساسي و با چه قطعيتي اين حکم را صادر مي‌کنيد؟ اگر از زاويه ديگري بنگريد، شايد به نتايج ديگري برسيد. اين دعوايي است که در اين سي‌وخرده‌اي سال‌ وجود داشته که به نظرم خيلي نخ‌نما شده است!   يک جورهايي شبيه توهم «دايي‌جان ناپلئونی»! متأسفانه اين‌گونه است؛ اما فارابي بايد زمينه‌ساز شود که باب گفت‌وگو در داخل و خارج گشوده شود. در گفت‌وگوي سينمايي با خارج بايد ديدار بخش خصوصي ايران با کشورهاي ديگر فراهم شود و بايد به اين سمت و سو برويم که امکان وصل‌شدن بخش خصوصي و توليدات را به چرخه عرضه جهاني فراهم کنيم. اين زماني است که محصول از ابتدا براي کارکرد مشخص محلي نباشد. موضوع ممکن است بومي باشد؛ اما بيان و شيوه ارائه مطلب بايد در وجه بين‌المللي باشد.   نگاهي از جنس توسعه پايدار؟ بله. ممکن است ماجرايي در منطقه دور ايران اتفاق بيفتد؛ اما مخاطبان جهاني آن را به‌عنوان مسئله خودشان بپذيرند. در واقع بيان شما از مسئله به گونه‌اي است که او هم خودش را در ارتباط با موضوع مي‌پندارد. براي خلق اثر هنري وجه زبان و کارکرد آن تغيير مي‌يابد. يک نبود استمرار روزمرگي و انقطاع از فضاي مأنوس ايجاد مي‌کنيد که منِ تماشاگر با اين اثر در سياق ديگري مواجه شوم. اين همان کارکرد اصلي هنر  انجام است.  اين غافلگيري است که مخاطب توقع دارد؟ کاملا. هر اثر هنري دعوت به ورود به جهان اختصاصي خود مي‌کند. اجابت اين دعوت يعني پيروي‌کردن از قواعد وضع‌شده آن اثر. اين قواعد الزاما رابطه مستقيمي با قواعد طبيعي ندارد. اثر هنري در ادامه روزمرگي نيست؛ بلکه در آن خلل ايجاد مي‌کند.   چرا برخي‌ها اين را سياه‌نمايي ارزيابي مي‌کنند؟ به نظرم اين تلنگر است تا سياه‌نمايي. در‌صورتي‌که تلنگري که به‌عنوان سياه‌نمايي نام مي‌برند، تلنگري است که شما را از مسير مشخص روزمره خارج مي‌کند و در سياق ديگري قرار مي‌دهد و به گونه‌اي اين مسئله بيان شده که شما به‌عنوان مخاطبي که خيلي آن زبان و فرهنگ را نمي‌شناسيد، تبديل به مسئله‌ خودتان مي‌شود. به این معني مسائل داخلي و محلي را مي‌توان به صورت جهاني مطرح کرد. تلخي يک فيلم به معناي سياه‌نمايي نيست. در تلخي هوشياري نهفته است که آن هوشياري و معرفت حاصل از آن شيرين است. تلخي شيرين.   با هجمه‌ها عليه فارابي چه مي‌کنيد؟ تا‌جايي‌که منطقي باشد، خيلي علاقه‌مندم که بحث شود. تا کلام مخالف نباشد، انسان معايبش را نمي‌شناسد؛ ولي وقتي چارچوب بحث و گفت‌وگو کنار مي‌رود و شما به لجن‌پراکني و توهين متوسل مي‌شويد، به نظرم ديگر نمي‌توان کاري کرد جز سکوت. اينکه شما خودتان را طوري حق مطلق بدانيد و ادعا کنيد ديگران مثل شما تعهد و علاقه‌اي به ميهن و ارزش‌هاي ديني و اعتقادي ندارند، سخت قابل هضم است. نخست اين مدعا بايد ثابت شود. با نگاهي منصفانه شايد کل ماجرا از اساس شکل ديگري به خود بگيرد.   در‌حال‌حاضر فارابي فعاليتي در بخش جشنواره جهاني فيلم فجر ندارد؟ فارابي به‌عنوان دبيرخانه شوراي‌عالي بين‌الملل تعاملاتي با جشنواره جهاني فيلم فجر دارد و بخش زيادي از همکاران در فارابي در بين‌الملل جشنواره جهاني فجر همکاري مي‌کنند.   اما شما حضور مستقيم نداريد؟ قرار بر اين است که شوراي بين‌الملل خط‌‌مشي‌هايي را که هرکدام از مؤسسات و سازمان‌هاي تابعه انجام مي‌دهند، بررسي کند. جشنواره جهاني فجر هم برنامه‌اش را عرضه مي‌کند. دوست عزيزم جناب آقاي ميرکريمي که دبير محترم جشنواره هستند، به‌عنوان شخص حقوقي در اين شورا حضور دارند و وقتي برنامه‌ها را عرضه ‌کنند، به بحث گذاشته مي‌شود. حتي پيشنهادهایی داده مي‌شود که امسال تمرکز روي چه کشوري باشد و چه فيلم‌هايي عرضه شود. اين دست از مباحث مورد تبادل‌نظر قرار مي‌گيرد. بايد به سمتي برويم که خط‌کشي‌ها را برداريم و در حوزه بين‌الملل بيشتر به هم کمک کنيم تا افق مدنظر قابل دسترس‌ باشد.