ما از مسائل عميق خوش‌مان مي‌آيد. مشتاقان مسائل عميق هستيم! اما معتقد نيستيم آثارمان با يكديگر در ارتباط و متصل هستند. اين يك جور نگاه نقادانه است. كار ما نيست.

پایگاه خبری تئاتر: جوئل و ايتن كوئن طي فعاليت حرفه‌اي‌شان در فيلم‌هاي محبوبي همچون «بزرگ‌ كردن آريزونا»، «فارگو»، «لبوفسكي بزرگ» و «جايي براي پيرمردها نيست» به كنه زمينه‌هاي فلسفي پرداختند؛ مرگ، اخلاقيات، عدالت و بحران وجودي كه غالبا با شوخي‌هاي مخصوص به خودشان در اين آثار بازنمايي شده‌اند.

مقالات پژوهشي بسياري با عنوان‌هايي نظير «فريب، آرزومندي و كمدي سياه: بن‌بست‌هاي پست‌مدرن در «دهشت‌زده» و «پست‌مدرنيته، تفسير و شرح تاريخ: هايدگر و مشكل تفسير در «بارتون فينك» نوشته شده‌‌اند. اما برادران كوئن به صحبت در اين باره علاقه‌اي ندارند.

تيم بليك نلسون، بازيگري كه شخصيت «باستر اسكراگز» را در آخرين پروژه سينمايي كوئن‌ها «تصنيف باستر اسكراگز» ايفا كرده، مي‌گويد: «آنها از مكتبي آمده‌اند كه هرچه كمتر درباره مقصود و مفهوم درونمايه‌‌‌اي صحبت شود، بهتر است. فيلمنامه به تنهايي كافي است.»

با اين حال نبايد فرصت همنشيني با كوئن‌ها را از دست داد. «تصنيف باستر اسكراگز» 6 داستان كوتاه كميك، غم‌انگيز و سياه است كه همگي حول پرسش‌هايي همچون ميرايي مي‌چرخد.

جاش روتنبرگ، خبرنگار فيلم نشريه تايمز با جوئل 63 ساله و ايتن 61 ساله درباره روند شكل‌گيري اين اثر و نظرشان در مورد نتفليكس و سينما صحبت كرده است.

طي 25 سال 6 داستاني را نوشتيد كه مجموعه «باستر اسكراگز» را تشكيل مي‌دهند. در ابتدا فكر مي‌كرديد با اين مجموعه چه خواهيد كرد؟ آيا اين ذهنيت را داشتيد كه با تك‌تك داستان‌ها فيلم بلند كاملي بسازيد؟

ايتن: نه، هرگز در هيچ ‌كدام از داستان‌ها پتانسيل تبديل شدن به فيلم بلند را نمي‌ديديم يا چيزهايي نمي‌ديديم كه به غير از آنچه هستند يك موجوديت تمام و كمال داشته باشند. همه داستان‌ها را كوتاه نوشتيم.

جوئل: گمان نمي‌كنم آن زمان فكر مي‌كرديم يكي از اين داستان‌ها را هم بسازيم. منظورم اين است كه بازاري براي آنها وجود ندارد بنابراين فقط فكر كرديم كه: «خب، ساخت‌شان خيلي جالب خواهد بود، اما چطوري؟ و در چه بافتاري؟»

به گمانم با ديدن فيلم‌هاي وسترن بزرگ شده‌ايد اما داستان‌هاي وسترن نويسنده‌هايي مثل زين‌گري و جك لندن را هم مي‌خوانديد؟

ايتن: فكر كنم جك لندن مي‌خواندم اما نه به خاطر ژانرش. براي كودكي كه در ايالت‌هاي غرب ميانه امريكا و در دهه 1960 زندگي مي‌كرد، آثار وسترن خيلي مورد پسندش نبود؛ البته نه فقط ادبيات وسترن بلكه حتي آثار سينمايي وسترن. منظورم اين است كه جان وين در آن زمان واقعا از مد افتاده بود.

جوئل: بله، به جز فيلم‌هاي سرجو لئونه كه در دوران كودكي مي‌ديديم. آن دست وسترن‌هاي اسپاگتي را قطعا ديده‌ايم و فكر مي‌كنم منصفانه باشد اگر بگويم فيلم «روزي روزگاري در غرب» (1969) ما را سرجاي‌مان ميخكوب كرد. شاهكاري بود و فيلمي غريب بود كه يك لحظه نمي‌توانستي سر جايت بنشيني.

چند درونمايه در فيلم ديده مي‌شود كه در تمامي داستان‌هاي «باستر اسكراگز» تنيده شده‌اند؛ درونمايه‌هايي كه در طول حرفه‌ فيلمسازي‌تان ظاهر شده‌اند: ميرايي، جنايت و اگر براي آدم‌هاي خوب اتفاقات بدي بيفتد سازوكار جهان به‌هم مي‌ريزد يا خير. وقتي با تيم بليك نلسون صحبت مي‌كردم، او به من گفت وقتي بازيگرها سوال‌هايي درباره مسائل عميق مطرح مي‌كردند، معمولا جواب آنها را با «تمسخري خودماني يا خنده» مي‌داديد.

جوئل (با لحني خشك مي‌گويد): آره، درباره اين مسائل با بازيگرها حرف نمي‌زنيم. هر چند خوشحاليم با شما هم درباره‌اش حرف نمي‌زنيم.

ايتن: خب، فكر مي‌كنم تيم در مورد تمسخر خودماني دچار سوءتعبير شده است؛ يعني وقتي ما در حال كار هستيم و او آنچه را كه در جريان است، پيش مي‌كشد و مي‌گويد: «آه، هيچ‌وقت اين‌طوري بهش فكر نكرده بودم!» (مي‌خندد!) ما از مسائل عميق خوش‌مان مي‌آيد. مشتاقان مسائل عميق هستيم! اما معتقد نيستيم آثارمان با يكديگر در ارتباط و متصل هستند. اين يك جور نگاه نقادانه است. كار ما نيست.

زماني كه شروع به گردآوري اين داستان‌ها كرديد، عامدانه اتصال درونمايه‌اي آنها را لحاظ مي‌كرديد؟

ايتن: قطعا در زماني كه سه يا چهار داستان را نوشته بوديم و فكر مي‌كرديم به اندازه كافي براي ساخت يك فيلم بلند پيش رفته‌ايم، عامدانه به عناصر و درونمايه‌هايي فكر كرديم كه اين داستان‌ها را به‌هم پيوند بزند و مشخصا اين درونمايه ميرايي و مرگ بود. خصوصا در اپيزود آخر؛ آخرين اپيزود فيلم آخرين داستاني است كه نوشتيم و فكر كرديم: «چه چيزي نقطه پاياني براي اين گروه خواهد بود؟»

خب، اگر قرار باشد ميرايي را بكاويد، غرب وحشي بهترين مكان براي بازنمايي آن است.

ايتن: آره، آنجا از داستان‌هاي مرگ غني است.

جوئل: خب، اين درست است. هر چند، مي‌دانيد روي هر برهه زماني كه دست بگذاريد... (مي‌خندد).

اين پروژه را مستقيما به نتفليكس سپرديد؟

ايتن: نه در واقع به كمپاني آناپورنا برديم و آنها براي سرمايه‌گذاري موافقت كردند و مدت كوتاهي پس از آن آنها با نتفليكس قرارداد بستند.

از همكاري با نتفليكس چه احساسي داشتيد؟ آنها به غول جديد صنعت تجاري فيلم بدل شده‌اند اما تازگي‌ها تمام تلاش‌شان را مي‌كنند كه با كارگردان‌هاي برجسته‌اي مثل شما همكاري كنند.

جوئل: راستش را بخواهيد احساس‌مان مثال‌زدني است. ببينيد آنها كساني هستند كه روي اين دست فيلم‌ها سرمايه‌گذاري مي‌كنند. منظورم اين است كه بحث‌هاي زيادي پيرامون شيوه نمايش فيلم‌ها درگرفته، چه بخواهيم و چه نخواهيم فيلم‌ها در سالن‌هاي سينما روي پرده مي‌روند يا در مكاني عمومي نمايش داده مي‌شوند و هر دوي ما در اين باره نظراتي داريم و اين موضوع بحث مهمي است.

اما فكر مي‌كنم بنياني‌ترين مساله اين است كساني كه قدم در اين راه مي‌گذارند و روي آثاري كه فيلم‌هاي كميك مارول يا مجموعه فيلم‌هاي اكشن و اينچنيني نيستند، سرمايه‌گذاري مي‌كنند. البته سرمايه‌گذاري روي فيلم‌هاي كميك مارول و اين دست فيلم‌ها كسب‌وكار استوديوهاست. نمي‌توانيم اين مساله را زير سوال ببريم.

زماني كه پاي نتفليكس به ميان آمد، بحثي درمورد بخش‌بندي كردن داستان‌ها و ساختن آنها به شكل سريال پيش آمد؟

جوئل: بحثي درباره اينكه فرمت فيلم چگونه باشد، پيش آمد اما هميشه مقصود ما مبني بر اينكه فيلم‌ها با همديگر ديده شوند، حفظ شد. در رسانه‌ها مدام صحبت‌هايي پيرامون اينكه ابتدا اين فيلم سريالي تلويزيوني بود و ما آن را بازسازي كرده‌ايم، وجود داشت. نه اين‌طور نبود، ما فيلمنامه داشتيم. فيلمنامه دقيقا آن چيزي است كه ما به كمپاني آناپورنا داديم و دقيقا آن چيزي است كه جلوي دوربين برديم. اين فيلمنامه به هيچ‌وجه تغيير نكرد.

گفته بوديد نظرات خودتان را در مورد معناي حضور نتفليكس در اكوسيستم وسيع سينما داريد. مشخصا افرادي هستند كه اين كمپاني را تهديدي براي شيوه‌هاي سنتي تماشاي فيلم مي‌دانند.

جوئل: احتمالا همين‌طور است. (مي‌خندد.)

اما تا وقتي كه فيلم‌ ساخته مي‌شود، موافق اين كار هستيد؟

ايتن: خب، ما هم مثل همه مخالفت‌هايي داريم. مي‌گوييم: «اگر مردم در سينما فيلم ببينند، خيلي عالي مي‌شود.» اما خودمان مي‌رويم خانه و پاي تلويزيون مي‌نشينيم و اين فيلم‌ها را مي‌بينيم.

جوئل: درست است. مي‌گوييم: «اوه، فيلم سينمايي!» (مي‌خندد) به شكل غريبي خود هاليوود به اندازه هر فرد ديگري -حداقل از ميان فيلمسازان- مسوول است، چراكه كارشان اين است كه dvd همه فيلم‌هايي كه اكران شده را توزيع مي‌كنند و آدم‌هاي تنبلي مثل ما به جاي اين‌ به سينما بروند، كارشان اين شده كه dvd‌ها را توي دستگاه بگذارند و فيلم‌‌ها را ببينند.

ايتن: اما مي‌دانيد ما وارد تجارت سينما شديم چون موفقيت‌هايي به دست آورده بوديم، حالا هر درجه‌اي از موفقيت، چون مقطعي بود كه تجارت سينما ساخت نمايش‌هاي خانگي را آغاز كرده بود. بسياري از مخاطبان فيلم‌هاي ما را در خانه‌هاي‌شان مي‌بينند. هميشه حقيقت براي ما همين بوده. به همين دليل است كه ما حرفه‌اي داريم و قرار نيست گله‌گذاري درباره اين روند و شيوه را شروع كنيم.

جوئل: چيزي كه شما مي‌خواهيد، تركيبي از هر دوي اينهاست و خوب مي‌شود اگر اين تركيب چيزي باشد كه درنهايت به آن دست مي‌يابد. درمورد كار حقيقي‌اي كه صرف ساخت فيلم مي‌كنيد -ساعات و روزها و سال‌هايي كه با جزييات و صدا و تصوير و مجموع آن دست‌وپنجه نرم مي‌كنيد- روي پرده نقره‌اي از اين فعاليت طور ديگري استقبال مي‌شود.

همچنين نكته بنياني‌تري در مورد فرصت فيلم ديدن در ميان جمعي از غريبه‌ها داريد كه با دوستان‌تان در سالن خانه‌تان نداريد. اصلا نمي‌خواهيد چنين فرصتي از ميان برود. بنابراين، نه، اگر فقط بتوان فيلم‌ها را در تلويزيون خانه تماشا كرد، من اصلا خوشحال نخواهم بود.

تماشاي «باستر اسكراگز» باعث شد به اين فكر كنيد كه به ساخت سريال تلويزيوني علاقه‌مند هستيد. در اين باره فكر كرديد؟

جوئل: نكته‌اي كه در مورد سريال تلويزيوني وجود دارد اين است كه آن را نمي‌فهمم و فكر مي‌كنم براي هر دوي ما سخت باشد كه ذهن‌مان را براي ساختش جمع‌وجور كنيم و آن اين است كه، مي‌دانيد، فيلم‌هاي بلند يك شروع، يك ميانه و يك پايان دارند. اما داستان‌هايي با پايان‌بندي باز يك شروع و يك ميانه داستان دارند و بعد آن‌قدر زير بار مشت ‌و لگد قرار مي‌گيرند كه ديگر از پاي درمي‌آيند و مي‌ميرند. در واقع سريال پاياني ندارد. و فكر كردن درباره اين فرم در بافتار داستاني با تصور ما از اين چيزها بيگانه است.

در كودكي سريال‌هايي با پايان‌بندي باز تماشا مي‌كرديم. اما در بزرگسالي اين كار را نمي‌كنيم. وقتي سريال «Petticoat Junction» پخش مي‌شد، زماني بود كه از سريال ديدن دست كشيدم. (مي‌خندد).

در اين فيلم اساسا 6 فيلم در يك فيلم است، با 6 مرحله پيش‌توليد، 6 مرحله‌اي كه در آن طراحي لباس و موسيقي متن را درنظر گرفته‌ايد و 6 تدوين. فكر مي‌كنيد مي‌توانستيد چنين پروژه‌اي را در مراحل ابتدايي‌تر حرفه‌تان پيش ببريد؟

ايتن: خب، جنون‌آميز است. از اين نظر فعاليت رواني عجيب و از لحاظ رواني به‌شدت اضطراب‌زاست. قطعا ساخت اولين يا دومين فيلم اينچنيني ناممكن است.

جوئل: دهه‌هاست با يك گروه همكاري مي‌كنيم و در اين مقطع اين كار آسان است و آنها آن‌قدر خوب هستند كه انگاري دستگاهي داري و با آن داري فيلم مي‌سازي. مطمئنا كمك‌كننده است و چيزي است كه در ابتداي كار در اختيار نداشتيم چون پرورش يك عده زمان‌بر است.

اما از منظري ديگر جنبه فيزيكي ساخت فيلم دشوار بود. تمامي صحنه‌هاي خارجي در آب‌ و هواي سرد و خشك بود، هيچ جايي براي استراحت نبود، چندين لوكيشن داشتيم و مدام مي‌بايد تراولينگ انجام مي‌شد. اگر جوان‌تر بوديم احتمالا اين چيزها اذيت‌مان نمي‌كرد. (مي‌خندد).