پایگاه خبری تئاتر:زندهیاد اکبر رادی از جمله نمایشنامهنویسهای مهم ایران است. او در کنار نویسندگان دیگری همچون غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی سه ضلع اساسی نویسندگان نمایش ایرانی را تشکیل میدهند که بیشترین تأثیر را هم روی درامنویسان دیگر ایرانی گذاشتند. اکبر رادی، تنها کسی است که همواره برای نمایش قلم زده و با خلق شخصیتهایی با هویت ملی به نمادی در حوزه نمایشنامهنویسی در ایران بدل شده است. آثار رادی دو دوره متقدم و متأخر دارد که در مرحله اول تحت تاثیر درامهای رئالیستی آنتون چخوف، آرتور میلر و هنریک ایبسن است؛ ولی او هیچگاه تقلید نمیکند و شکل و شمایل انسان ایرانی را در یک جهان ایرانی به نمایش میگذارد. با حمیده بانو عنقا – همسر اکبر رادی- درباره مسائل چالشبرانگیز مهمی مانند عدم مهاجرت رادی از ایران و چگونگی ورود به دنیای نمایشی او گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
نویسندگانی مانند بهرام بیضایی و محمد یعقوبی از ایران مهاجرت کردهاند ولی زندهیاد اکبر رادی هیچگاه تن به جلای وطن نداد و همیشه در حرفه معلمی باقی ماند و قلم را زمین نگذاشت. نظر شما در این باره چیست؟
بعضی از انسانها ریشه خودشان را در کشور خودشان میدانند. آنها از سختیها و بیتوجهیهای فزاینده دل زده نمیشوند و ترجیح میدهند در آب و خاک خودشان سر کنند. با مردم خودشان همراه باشند. از سانسور و محدودیت نترسند. یک هنرمند واقعی با هنر خودش میتواند از سد سانسور هم بگذرد؛ در واقع، میتوانم بگویم که هنرمند اصیل خودش میتواند بهترین سانسورچی خودش در جامعهای پر از سانسور باشد.
سخنانی همچون: «نگذاشتند ما کار کنیم!» یا «سانسور خیلی فراوان است!» و «سنگ جلوی پای ما میاندازند!» در طول تاریخ هم وجود داشته است. همه بزرگان فرهنگ و هنر با مشکلات عدیدهای دست به گریبان بودهاند. مگر حافظ، سعدی، فردوسی و… مورد توجه بودند؟! ولی آنها هیچگاه جلای وطن نکردند! ضمن احترامی که برای بهرام بیضایی و افراد دیگری که نام بردید قائل هستم؛ مهاجرت و گریز را صحیح نمیدانم. هنرمند نباید از همه مشکلات مردم وطنش دور باشد و تنها شعار بدهد که: «به ما توجه نکردند!» سوال اساسی این است که مگر به هنرمندان مستقل در ایران توجه میشود؟! پرسش دیگر این است که چرا هنرمندان دیگر در ایران ماندهاند؟! ناراحتی مردم، ناراحتی هنرمندان هم هست. یک هنرمند باید مشکلات مردم را وارسی کند و بر همین اساس یک درام اساسی با گوشت و خون مردم خودش خلق کند.
البته شاید مشکلات دیگری هم در جریان باشد. ما یکسری از مشکلات را میدانیم ولی جای بازگو کردن آنها اینجا نیست. متاسفانه وقتی نویسندهای ترک دیار میکند برای مردم عزیزتر میشود. مانند مائدهای آسمانی میشود که دستمان به آن نمیرسد؛ یا اینکه تافتهای جدا بافته میشود. در زندگی خانوادگی خودمان هم چنین است. احساس میکنیم افرادی که در نزدیکی ما هستند، دمدستی هستند و مدام مشتاق و دنبال افرادی در جای دیگر هستیم.
توجه داشته باشید همین افرادی که نام بردید که الان دیگر در ایران نیستند؛ اگر دانشجویی به آنها زنگ میزد و میخواست با استاد صحبت کند؛ باید از هفت صافی عبور میکرد و تایید میشد و در نهایت استاد جوابش را بدهد! استاد هم مدام امروز و فردا میکردند و شاید دانشجوی مذکور بالاخره سر ساعت خاصی صدای استاد را میشنید.
رادی به احترام جوانها و دانشجوهای کم سن و سال با تواضع برخورد میکرد. او در برابر در ورودی خانه منتظر جوانهای مشتاق میماند ولی آنها کمکم به این نتیجه میرسیدند که استاد رادی همیشه حاضر است؛ باید سراغ افرادی برویم که دستمان به آنها نمیرسد. آن اساتید مهمتر هستند. به نظر من هنرمندانی مهم هستند که در دیار خودشان زندگی کردند، نترسیدند و فرار نکردند. هنرمندانی مانند رادی با سانسور جنگیدند! رادی در بسیاری از کارهایش مانند «شب روی سنگفرش خیس» مسائلی را مطرح میکند که با سانسور کشتی میگیرد؛ ولی او توانست سانسور را به کناری بنهد و آثارش را به منصه ظهور برساند؛
چون هنرش را داشت.
زندهیاد اکبر رادی به کدام نمایشنامهنویسان معاصر ایرانی علاقه داشت؟ اگر امکان دارد نام آنها را ببرید.
رادی برای اسماعیل خلج احترام فراوانی قائل بود. او نمایشنامههای قهوهخانهای نوشته است. خلج آموزش حرفهای ندید ولی به صورت لدنی هنر نمایشنامهنویسی را آموخته است. رادی اعتقاد داشت که خلج نویسنده مورد توجهی است؛ چون آثارش نمایانگر مقطع خاصی از تاریخ است.
نویسندگان جوانتری مانند محمد چرمشیر مورد توجه رادی بودند؛ البته رادی میگفت که ایشان باید کمتر بنویسند تا کارهایش شکیلتر و هنرمندانهتر باشد. آقای چرمشیر نباید به کمیت آثار توجه کند بلکه باید به کیفیت بپردازد.
رادی، محمد رحمانیان را هم قبول داشت. چیستا یثربی را هم بسیار خلاق میدانست. نغمه ثمینی را شایسته پژوهشگری میدانست نه نوشتن. محمد یعقوبی و علیرضا نادری را هم میپسندید. یکی یا دو تا از کارهای حمید امجد را هم دوست داشت. اکبر رادی معتقد بود همه جوانهای دست به قلم اگر معلم درست داشته باشند و به بیراهه کشیده نشوند، از نسل خودش، هنرمندتر خواهند شد.باعث تاسف است که دانشگاهها و اساتید باعث انحراف جوانها هستند! با برخی اساتید مهم دانشگاه صحبت کردم و متوجه شدم که میگویند: «دوران نویسندگانی مانند رادی گذشته است و باید آثار ما را بخوانید!» یکی از آنها میگفت که: «بس است دیگر! چقدر رادی کار میکنید؟!» دانشجویی هم به من گفت که: «اجرای آثار رادی برای تئاتر ایران بس است!» متوجه منظورم میشوید؟
باید برای چنین وضعیتی تاسف خورد. اگر اینگونه است که باید عطای ویلیام شکسپیر، سوفوکل، ساموئل بکت، هارولد پینتر، غلامحسین ساعدی و… را به لقایشان بخشید. شاید جامعه روشنفکری و هنری ما دچار گمگشتگی و چالش هویت شده است. همان وضعیتی که در دهه ۱۳۴۰ شکل گرفت.
به نظرم افرادی که در رئوس کار هستند شایستگی شایان توجهی ندارند. خود من تاریخ و جغرافی درس میدادم. همکلاس رادی بودم و جامعهشناسی خوانده بودم. فریاد میزدم که رشته من چیز دیگری است. ولی در جواب من میگفتند: «شما مجبور هستید!» شما در این جامعه مجبور هستید که کارهایی بر خلاف معلومات خودتان انجام بدهید. شاید هم خودتان به سمت کار دیگری بروید ولی هیچگاه سر جای خودتان نیستید. بنابراین، افرادی در بخشهای فرهنگی و هنری حضور دارند که از هنر سررشتهای ندارند. کتابهای هنرمندان را هم نمیخوانند. اینگونه است که میگویند دیگر رادی، بیضایی و ساعدی را دم کوزه بگذارید! اگر اینطوری باشد که نباید دیگر نامی از هنریک ایبسن و نمایشنامه «خانه عروسک» را بشنویم. چرا مردم در این روزها آثار فئودور داستایفسکی و آنتون چخوف را بیشتر مطالعه میکنند؟! چرا نمایشنامه «باغ آلبالو» هنوز زنده است؟ هنر واقعی بیزمان است. رادی سالها برای آثارش وقت گذاشت. من از نزدیک شاهد بودم. نمایشنامه «از پشت شیشهها» را به هر کشوری که دوست داشتید، ببرید؛ باز هم حرفی برای گفتن دارد.
اکبر رادی زمانی که داشت نمایشنامه «هاملت با سالاد فصل» را مینوشت، به من گفت: «نمایشنامه «هاملت با سالاد فصل» را در سراسر دنیا به مسابقه بگذارید؛ من هیچ ترسی ندارم». او از کارش مطمئن بود. اکبر رادی هیچگاه برای پول کار نکرد. کوچکترین پولی هم نصیب او نشد. من و رادی با حقوق معلمی ساختیم. واقعا جای تاسف دارد!
بنیاد اکبر رادی هم چنین است؟
۱۰ سال است که در بنیاد اکبر رادی زحمت میکشیم؛ حتی یک ریال هم دریافت نکردیم. همه بهخاطر علاقهشان اینجا مشغول هستند. آقای بهزاد صدیقی انسان بسیار درستی است. او بدون امکانات، کلی وقت میگذارد. همه دوستان عشق دارند که هستند و وقت میگذارند. همه ما به عشق رادی در آنجا هستیم.
چرا جوانها سراغ اجرای نمایشنامههای غربی میروند و علاقهای به اجرای آثار ایرانی ندارند؟
به این دلیل که در ایران مبحثی به نام «مولف» وجود ندارد. نمایشنامههای غربی مدعی ندارند! کسی شما را بازخواست نمیکند که چرا متن را سانسور و جرح و تعدیل کردید. کسی نمیگوید که چرا سر و ته نمایشنامه را بدون معنا به هم وصل کردید! دراماتورژی کار بسیار درستی در تئاتر است و بسیاری از نمایشنامههای قدما باید دراماتورژی شود؛ ولی دراماتورژی اصولی دارد؛ هنر و علم است. خلاصه کردن یک نمایشنامه به معنای دراماتورژی نیست. بنابراین وقتی نمایشنامه ایرانی را بخواهید روی صحنه ببرید باید سوالهایی را هم جواب بدهید. اکبر رادی بسیاری از مواقع از اجراهای نمایشنامههایش ناراحت میشد؛ ولی به زبان نمیآورد. عقیده داشت نباید برای زحمتی که کشیده شده است حرف و حدیثی شکل بگیرد.
در وهله بعدی، حق تالیف نویسنده بسیار مهم است. کارگردانهای تئاتر ایران کاملا مادیگرا شدهاند. فکر و ذهنشان تنها پول شده است. نمایشنامههایی مانند «بینوایان» را اجرا میکنند که نویسنده مدعی ندارد و بلیتهای آنچنانی را هم در نظر میگیرند. مردم از نظر اقتصادی تحت فشار هستند ولی این کارگردانهای پولپرست، ککشان هم نمیگزد! چگونه یک خانواده طبقه متوسط علاقهمند به تئاتر باید بلیتهای ۲۰۰ هزار تومانی را خریداری کند؟! این کارگردانها اصلا مردمی نیستند؛ ضد مردم هستند! اکثریت مردم در شرایط یکسان بد اقتصادی به سر میبرند و نالان هستند. افراد بیهنری هستند که آثار مبتذلی را مینویسند و بعد خودشان را با عنوان نویسنده و کارگردان معرفی میکنند. شاید نمایشنامههایشان را هم در خلال یک شب نوشته باشند. فکر میکنند نویسندگی به همین آسانی است. حرص و طمع در تئاتر ایران بیداد میکند. هنر واقعی را نادیده میگیرند. رادی برای هنر واقعی جانش را گذاشت. اکبر رادی سالها وقت میگذاشت و گاهی چند بار یک متن را بازنویسی میکرد. رادی نمایشنامه «روزنه آبی» را در سن ۲۰ سالگی نوشته است. قاعدتا در آن سالها بیتجربه بوده است. نویسندگانی مانند احمد شاملو و شاهین سرکیسیان نقطه نظراتی را به او دادهاند. رادی هم میگفت به احترام نویسنده درون خودم، نه یک بار، بلکه ۱۰۰ بار یک اثر را بازنویسی میکنم. به نظرم او برای خواننده و مخاطب احترام فراوانی قائل بود.
برای آغاز خواندن و آشنایی با آثار اکبر رادی کدام نمایشنامه را در ابتدای کار پیشنهاد میدهید. یا اینکه اگر بخواهیم جهان نمایشی رادی را با یک نمایشنامه معرفی کنید؛ کدام را پیشنهاد میدهید؟
«شناختنامه اکبر رادی» که جمعآوری فرامرز طالبی است و نشر قطره آن را درآورده است؛ پیشنهاد خوبی برای خواندن و آشنایی است. در آنجا یک نوشتهای دارم. رادی از من سوال کرد که: «کدام یک از نمایشنامههای من را بیشتر دوست داری؟» من هم پاسخ دادم که: «امکان ندارد بتوانم یک مورد را انتخاب کنم.» رادی هم همیشه میگفت که کارهایش مثل بچههایش هستند. [آرام اشک میریزد] ولی با اینحال… روی نمایشنامه «از پشت شیشهها» تعصب دارم. رکنالدین خسروی این نمایشنامه را به نحو شایستهای اجرا کرده است. رادی از چند اجرای کارش بهشدت راضی بود. کارهایی که رکنالدین خسروی اجرا کرد، از نظر او عالی بود؛ مثلا «لبخند با شکوه آقای گیل». من هم اجراهای رکنالدین خسروی را بسیار دوست داشتم. انتخابهای درستی داشت. بازیگرهای مناسبی داشت. نمایشنامه «از پشت شیشهها» بهشدت با احساس است و این اثر را برای ورود به دنیای رادی پیشنهاد میدهم؛ البته نباید طرف هیچکدام از شخصیتها را بگیرید. نباید قضاوت کنید. نه «بامداد» و نه «مریم». مریم آگاهانه سراغ ازدواج با یک شاعر میرود. زندگی شاعر با زندگی مردم عادی متفاوت است. زندگی با یک هنرمند چیز دیگری است.
Sunday, 24 February , 2019