هر کجا که فقدان جسارت بر صحنه حاکم شود، درخت کلیشه رشد کرده و میوه‌هایی با طعم ابتذال پس می‌اندازد. حال دیگر اهمتی ندارد که محتوای اثر شما چیست و چه فایده‌ای در بر دارد.

پایگاه خبری تئاتر: آزمون و خطا کردن در حوزه‌ی فرهنگ و هنر کم‌‌هزینه نیست و نقد و گفتمان انتقادی قادر است تا حد ممکن قدرت برخی ضرر و زیان‌های این عرصه را کاهش دهد. برخی آثار در کمال صداقت و سادگی مؤلف در فرم، چنان با مخاطب و دغدغه‌هایش پیوند می‌خورند که گویی این دو هرگز از یکدیگر جدا نبوده و از یک ریشه اصلی و واحد پیوند خورده‌اند. برخی آثار نیز تنها در یک بستر ساخت و تولید سرگرمی باقی می‌مانند و اگر ادب و متانت را رعایت کرده و به شعور مخاطب توهین نکنند وجودشان صرفا عاری از زیان است.

اما برخی آثار هستند که در حین تماشایشان ما را به این فکر می‌اندازند که حیف الکتریسیته‌ای که با آن نور اسپات‌های این نمایش را تامین می‌کنند.

متاسفانه نمایش «اوبو» که این شب‌ها در سالن حافظ اجرا می‌شود نیز جزو همین دست از آثاری است که همت به اتلاف انرژی برق بسته است. فقدان شعور هنری و کارگردانی از اثر می‌بارد و چنان بی‌دست و پا است که جناب دکتر! مجبور می‌شوند تا با پر کردن کلمات و مفاهیمی همچون گروتسک در بروشور، اثر فاخر خود را توجیه کرده و به عنوان پدیده‌ای هنری به مخاطب بیاندازند.

مثالش این چنین است که شخصی که هنوز تفاوت بین دست چپ و راستش را نمی‌داند، می‌خواهد مانیفست سیاسی دهد و تئوری‌های اقتصادی و اجتماعی خود را پایه‌ریزی کند. طراحی میزانسن‌ها به قدری ابتدایی و سطحی است که بازیگران مدام در خارج از نور قرار می‌گیرند تا ساده‌ترین مباحث و قواعد نیز از ذهن گروه اجرایی به دست فراموشی سپرده شود. بازیگرانی که در صحنه هستند اما در اصل حضور ندارند. نه انر‌ژی دارند، نه خلاقیت و نه حتی قدرت بیانی که دیالوگ‌هایشان را به شکلی واضح و شفاف به گوش مخاطب برساند.

هر کجا که فقدان جسارت بر صحنه حاکم شود، درخت کلیشه رشد کرده و میوه‌هایی با طعم ابتذال پس می‌اندازد. حال دیگر اهمتی ندارد که محتوای اثر شما چیست و چه فایده‌ای در بر دارد. هر دانشجویی که دو ترم در دانشکده‌های علوم انسانی و... وِل بگردد نیز می‌تواند درباره مسائلی چون حکومت‌های تمامیت‌خواه، استبداد، فاشیزم صحبت کرده و حداقل در سطح یک عقیده شخصی نظرات خود را ایراد کند. پس عجیب نیست که چنین فردی به راحتی بتواند همین نظرات را به روی صحنه آورده و با چهارعدد عروسک‌بازی و نینجا و آدم‌آهنی به نمایش بگذارد.

در بهترین حالت چنین فردی فقط به بیان نظرات خود پرداخته بدون آن که فرمی تئاتریکال تحویل مخاطب دهد. این وضعیت دقیقا مشابه وضعیت نمایش «اوبو» و سازندگانش هست که نه تنها شناختی از استبداد ندارند بلکه حتی در زیست شخصی‌شان نیز آن را احساس نکرده‌اند. شناخت از هر پدیده و داشتن رابطه مستقیم بر آن بر ناخودآگاه تاثیر می‌گذارد و اگر در ساخت یک اثر به این ناخودآگاه فردی اعتنایی نشود، فرمش ساخته نشده و در نهایت حسی از نمایش پدید نمی‌آید.

حس زاییده‌ای از فرم است که می‌تواند به اثر معنا و اعتبار ببخشد. حسی که ما را فارغ کند از دنیای تئوریک تئاتری. ما را از دقت در طراحی‌ها و تمهیدهای نمایشی گذار دهد و پیوندی میان ناخودآگاه من و او(مخاطب و سازنده) به وجود آورد. چیزی که مابین ناخودآگاه من و او شکل می‌گیرد تنها در سالن تئاتر تولید می‌شود و این همان اعجاز دنیای نمایش است تا آن را همچنان سرپا نگاه دارد. ارتباط بین من و او باعث بالندگی ما می‌شود و گستره‌ی ارتباطی ما را از حوزی بیانی فراتر می‌برد. این گستره چنان ظرفیتی دارد که می‌تواند در همه حوزه‌های اخلاقی و انسانی نفوذ کرده و بسیاری از گره‌های کور فلسفی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی را باز کند. این مهم تنها به دست راهگشای هنر و قدرت اوست که صورت می‌گیرد و بس.

نمایش «اوبو» نه تنها در این مسیر ارتباطی گامی برنمی‌دارد بلکه مسیرهای این نوع ارتباط را تنگ کرده و بیگانگی بین من و او به وجود می‌آورد. البته این مشکل آفتی است که بعد از شکل‌گیری و اجرای خصوصی‌سازی در تئاتر ما تشدید شد و حوزه اندیشه‌محوری نمایشی را به زباله‌دانی شبه‌روشنفکران تبدیل کرد. طبیعی است که تبلیغات مبالغه‌آمیز سرمایه‌داری از این فرصت طلایی استفاده کرده و زمینه را برای گسترش خود در این عرصه را به وجود آورد. پس به هر قیمتی نباید از این نوع از تئاتر حمایت کرده و پشت آن ایستاد چرا که متاسفانه برخی دوستان معتقدند که این بخش از بدنه تئاتر می‌تواند چراغ این هنر را روشن نگاه دارد اما این رفقا اصلا بهایی که این هنر بابت این معضلات فرهنگی می‌پردازد را ندیده و درکش نمی‌کنند.

در این روزهایی که تئاترهای این چنینی به شدت از مردم و اجتماع خود به دور هستند، نقد وظیفه خود می‌داند که تا حد ممکن این فاصله را پوشش دهد و فرهنگ مطالبه‌گری از سازندگان آثار را در مخاطبان تقویت کند. نمایشی که به ساده‌ترین اصول و قواعد صحنه پایبند نیست و به قدری آشفته است که تکلیفش را نه با خود مشخص می کند و نه با مخاطب، قادر نیست پاسخگوی نیاز روز مردم و اجتماع باشد. بهتر است که جناب دکتر دریابیگی دوباره دروس پایه‌ای تئاتر و صحنه را مرور کنند تا مجبور نباشند در حین اجرا کنار بازیگران خود نشسته و با هر اشتباهی از سوی گروه اجرایی بر سر و صورت خود بزنند و آهی از روی حسرت سر دهند و این چنین توجه مخاطب را به خود جلب کنند. وقتی استاد دانشگاهی چنین باشد دیگر چه توقعی است از دانشجوی ایشان و چه انتظاری است از جشنواره دانشگاهی که منتسب است به آن استاد و این دانشجو. «اوبو» اگر به قول سازنده محصول یک کار دانشجویی است از حالا باید فاتحه‌ی آن دانشگاه و دروسش را خواند که چنین اثری را از خود به برون تراویده است. «اوبو» را ببینید، نه به این خاطر که از کار لذت ببرید بلکه ملاکی شود که الزاما هر اثری که مهر دانشجویی به خود می‌زند را تجربی، اصولی و علمی نخوانید و نام حضرات را بیش از این چیزی که هستند بزرگ نکنید.