این روزها فیلم سینمایی «سوفی و دیوانه» به نویسندگی مهدی کرم‌پور و مهدی سجاده‌چی، کارگردانی مهدی کرم‌پور و بازی امیر جعفری، به‌آفرید غفاریان، محمدرضا شریفی‌‌نیا، سیامک صفری، الهه حصاری، سعید امیرسلیمانی و رضا یزدانی اکران شده است. پرسش اساسی درباره این فیلم در ابتدا این است که چه ژانر و سبکی را دنبال می‌کند و در کل آیا چنین داستانی تجربی است یا همان جریان اصلی سینمای تجاری ایران را طی می‌کند؟
پایگاه خبری تئاتر: یک نکته را می‌توان در ابتدای امر درباره این فیلم بیان کرد؛ این که جای «سوفی و دیوانه» در بین اکران عمومی نیست و شاید گروه سینمایی «هنر و تجربه» بهترین محل برای نمایش آن باشد. شاید هم به طور کلی باید از خیر دیدن آن گذشت به خاطر اینکه اعصاب فولادی را طلب می‌کند. تهران‌گردی، بی‌عاری و بی‌خردی در ابتدا، برای نشانه‌شناسی فیلم «سوفی و دیوانه» باید به اسم آن توجه کنیم. سوفی به چه معناست؟ دیوانه به چه معناست و این دوگانه در ارتباط با هم چه معانی صریح و ضمنی دارند؟ سوفی به معنای حکمت و خرد است. معادل فارسی سوفیا هم حکیمه می‌شود. ابوریحان بیرونی و تابعین وی می‌گویند که «صوفی» از «سوف» که کلمه یونانی است گرفته شده و به معنای حکمت و دانش است. آنها واژه سوف را به معنای دانش در نظر می‌گیرند که وارد زبان عربی شد و سپس سین تبدیل به صاد شده است. با این حساب صوفی یعنی دانشمند. این گروه فکری اعتقاد دارند که صوفی‌ و تصوف‌ ماخوذ از کلمه‌ یونانی‌ «سوفیا، سوفوس‌» و «تئوسوفیا» است‌ که‌ به‌ معنی‌ حکمت‌، حکیم‌ و عرفان‌ است‌. منتقدان این معنا هم می‌گویند که «سوفیا» در کابرد یونانی‌، همچون‌ ترجمه‌اش‌ «حکمت‌»، بیشتر مربوط‌ به‌ طبیعیات‌ و طب بود، نه‌ الهیّات‌ و معرفت‌ باطنی‌. دیوانه هم به کسی گفته می‌شود که «دیو» زده‌ است. درواقع، منسوب به دیو و جن است، کسی که ضد فرزانگی است. به طور کاربردی در زندگی روزمره، افراد «لایعقل» و «عقل‌پریش» را با عنوان دیوانه صدا می‌کنند. مجنون هم به کسی می‌گویند که جن‌زده است. در فیلم «سوفی و دیوانه» دو شخصیت امیر و سوفی به عنوان دیوانه و حکیم تشکیل یک دوگانه بنیادی را داده‌اند که در سرتاسر فیلم هم این «تفاوت» به تصویر کشیده می‌شود. تصویری دم‌دستی و سطحی از مفاهیم مختلف که آنچنان کشدار و زجرآور است که آن سرش ناپیداست. این فیلم درباره تقابل دو ساحت شخصیتی متضاد است. «امیر» (امیر جعفری) نماد مردهای ضعیف و در عین حال خشن و «سوفی» (به‌آفرید غفاریان) هم نماد ظرافت زنانه و در عین حال قدرتمند است. امیر، پدری است که مرگ فرزند خود را انکار کرده و زندگی خانوادگی و همسر خود را ترک کرده است. سوفی هم در اصل دختری زندانی است که به جرمی نامعلوم در زندان است و حالا برای چند روزی به مرخصی آمده است. این دو شخصیت مثل آب خوردن در ابتدا به یکدیگر دروغ می‌گویند و به راحتی با هم دوست می‌شوند. اوج شخصیت‌پردازی سطحی و آبکی را با همین توصیف درک خواهید کرد. امیر می‌خواهد خود را بکشد ولی سوفی همچون فرشته‌ای از راه می‌رسد و او را نجات می‌دهد و سپس این دو در نماهای توریستی و کارت‌پستالی در سطح شهر تهران پرسه می‌زنند و مجموعه‌ای از مونولوگ‌های بی‌معنا و پوچ را رد و بدل می‌کنند. در نگاه توریستی و معناگریز کرم‌پور که به نوعی «ضدفیلم» است، شاهد تصاویری غیرواقعی و خیالی از شهر تهران هستیم. او اگر می‌خواست تهران واقعی را نشان بدهد باید تضادهای طبقاتی و فقر شدید را نشان می‌داد نه اینکه تنها چند توریست غربی و دو شخصیت کاریکاتوری از تهران را نشان بدهد. داستان در طول یک روز رخ می‌دهد و شاهد یک تور تهران‌گردی بی‌مزه و گاهی خنده‌دار هستیم. در این تور شاهد مترو، باغ ملی، بورس داروی نایاب ناصر خسرو، پل طبیعت و ... هستیم. در پل طبیعت، امیر جعفری که قصد خودکشی داشت با اجرای خیابانی رضا یزدانی و همراهی می‌کند و سازدهنی می‌زند! باورتان می‌شود که چنین فیلمنامه‌ای در تبدیل به یک فیلم سینمایی شده است و در نهایت به اکران عمومی هم رسیده است؟ باور چنین پدیده‌ای بسیار سخت است. اگر مهدی کرم‌پور ادعا کند که فیلمی «متفاوت» ساخته است (شاید کرده باشد) باید دربست این حرف را قبول کرد؛ او با قدرت تمام یک ضدفیلم ناهنجار را جلوی دوربین برده است. باید پرسید چرا تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران این فیلم سراغ این پدیده رفته‌اند؟ سازوکار سینمای ایران چگونه است که این فیلم ناقص‌الخلقه در جشنواره فجر شرکت می‌کند و در نهایت به اکران عموم می‌رسد؟ چه رازی پشت این اتفاقات است؟ کپی‌کاری‌های سطحی و دم‌دستی و ماجرای آقای «لاکان» «مرحله‌ آینه‌ای» مهم‌ترین بخش نظریه ژاک لاکان در دوره اول است. مطابق با این نظریه، کودک (سوژه) بعد از دیدن تصویر خود در آینه دچار توهمی از یکپارچگی خود می‌گردد. لاکان نخستین‌بار در مقاله‌ای به نام «مرحله‌ای آینه‌ای» (۱۹۴۹) از مرحله‌ی آینه‌ای به‌عنوان اصلی‌ترین مفهوم در توضیح امر خیالی صحبت می‌کند. به تعبیر لاکان، «اگو (خود) تاثیر تصویر است و ماهیتی خیالی دارد». بنابراین اگو محصول رابطه‌ خیالی کودک (سوژه) با تصویر خیالی خود در مرحله‌ی آینه‌ای است. با این تفاسیر، شاید به این نتیجه برسیم که باید هویت کارگردان را با تصویر خیالی شخصیت‌ها (به‌طور ویژه خودش) که در فیلم‌ به تصویر می‌کشد، بشناسیم. حالا به «اگو» مهدی‌کرم‌پور نگاه کنید! شخصیت سوفی، کودکی دچار فانتزی‌های مختلف است و از بی‌عاری و رویا و خیال به پرسه‌زنی در خیابان‌ها و ایجاد رابطه با هر آدمی که دم دستش باشد، می‌پردازد. حالا اگر این تفسیرها را کنار بگذاریم باید ببینیم که کارگردان‌های سطحی از چه فیلم‌های هنری غربی تقلید می‌کنند. برای «سوفی و دیوانه»، مهم‌ترین نمونه‌ای که به ذهن خطور می‌کند، سه‌گانه «ریچارد لینکلیتر» است. فیلم‌های «پیش از طلوع» (۱۹۹۵)، «پیش‌از غروب» (۲۰۰۴) و «پیش‌از نیمه‌شب» (۲۰۰۴) که هر سه درباره پرسه‌زنی دو انسان متفاوت است. داستان «پیش از طلوع» اینگونه است: «از قطاری که به سمت پاریس حرکت می‌کند آغاز می‌شود و دختری به نام سلین با پسری به نام جسی (جیمز) که برای تفریح به اروپا آمده آشنا می‌شود. بیشتر فیلم به صحبت این دو شخصیت اصلی در خیابان‌های شهر وین ختم می‌شود.» به نظرتان «سوفی و دیوانه» شبیه این فیلم نیست؟