پنجمین روز جشنواره، نمایش فیلم‌هایی با موضوع خشونت خانگی، قتل ناموسی، عذاب وجدان، قصاص و بخشش یا اعدام بود:
پایگاه خبری تئاتر: «یلدا» مسعود بخشی؛ بخشش یا قصاص در تاریخ سینما فیلم‌های زیادی بر اساس برنامه‌های موفق تلویزیونی ساخته شده که از مهم‌ترین آنها «شبکه» ساخته سیدنی لومت، «ترومن شو» ساخته پیتر ویر، «توتسی» ساخته سیدنی پولاک و «میلیونر زاغه نشین» ساخته دنی بویل است. مسعود بخشی نیز در فیلم «یلدا» که دومین فیلم بلند داستانی او بعد از «یک خانواده محترم» است، ساختار روایی فیلم خود را بر مبنای یک برنامه تلویزیونی عامه پسند و موفق صدا و سیما به‌نام «ماه عسل» ساخته است. در برنامه تلویزیونی «لذت عفو»، قرار است که سازندگان و مجری برنامه با دعوت از فرزند مرد مقتولی که به دست همسر جوان و صیغه‌ای‌اش کشته شده و دنبال قصاص خون اوست و قاتل یعنی همان همسر صیغه‌ای مقتول، رضایت دخترِ مرد مقتول را بگیرند و مانع از قصاص خون او و اعدام قاتل شوند اما متأسفانه مسعود بخشی نتوانسته بخوبی از ظرفیت‌های این نوع درام استفاده کند و فیلم او از حد یک نمایش تلویزیونی در مورد قصاص و بخشش فراتر نمی‌رود با این تفاوت که در آن علاوه بر صحنه اجرای برنامه و دعوای بین یلدا(قاتل) و مونا(فرزند مقتول)، شاهد تنش‌های پشت صحنه نیز هستیم. کشمکش بین یلدا و مونا که می‌توانست کشمکشی نیرومند و جذاب باشد، با کارگردانی ضعیف و آشفته فیلم به هدر رفته است. به علاوه ما به شناخت دقیقی از انگیزه‌های یلدا برای قتل همسرش نمی‌رسیم همانقدر که برای ما مشخص نمی‌شود، مونا واقعاً با چه هدفی به‌دنبال قصاص و اعدام یلدا است. آیا او دنبال خونخواهی پدر است یا نمی‌خواهد سهمی از ارثیه و دارایی پدرش به یلدا و فرزند او برسد. از سوی دیگر پیدا شدن ناگهانی فرزند یلدا (که او در تمام این سال‌ها تصور می‌کرد مرده است) در وسط برنامه تلویزیونی نیز بسیار عجیب و به سختی قابل باور است و تنها در یک فیلم بالیوودی هندی می‌توان شاهد چنین صحنه‌هایی بود. زن و شوهری که این همه سال از بچه‌ای که در بیمارستان به جای بچه مرده خودشان تحویل گرفته و از او مراقبت و پرستاری کرده‌اند بعید است با این سرعت متحول شده و با دیدن یک برنامه تلویزیونی، تصمیم آنی بگیرند و حاضر شوند بچه یلدا را به او برگردانند. صحنه تصادف مونا در خیابان با موتورسیکلت و رفتارعجیب موتور سوار و قرار دادن مونا در موقعیتی شبیه موقعیت یلدا نیز بسیار تحمیلی و نچسب است. «جمشیدیه» یلدا جبلی؛ درام دادگاهی ناموفق «جمشیدیه»، درامی اجتماعی در ژانر دادگاهی است که تم اصلی آن همانند فیلم «یلدا» درباره خشونت، بخشش و قصاص است. ترانه و شوهرش امیر در حال رانندگی در خیابان با یک تاکسی تصادف می‌کنند و راننده تاکسی شروع به داد و بیداد و فحاشی کرده و امیر با او درگیر می‌شود. ترانه به حمایت از شوهرش درمی آید و با موبایل ضربه‌هایی به سر راننده تاکسی می‌زند. راننده عصر همان روز بر اثر سکته می‌میرد و ترانه بعد از خبردار شدن از مرگ او دچار عذاب وجدان و کشمکش درونی شدیدی می‌شود و می‌خواهد خود را به پلیس معرفی کند اما امیر با اقدام او مخالف است تا اینکه... «جمشیدیه»، از نظر موضوع و شیوه پرداخت شباهت‌های زیادی به «بدون تاریخ، بدون امضا» و «جدایی نادر از سیمین» و نیز «21 گرم» الخاندرو گونزالس ایناریتو دارد با این تفاوت که فیلمساز در اینجا تنها بر جنبه‌های فردی این حادثه و کشمکش‌های بیرونی بین آدم‌های درگیر در حادثه متمرکز نشده بلکه می‌خواهد به نقد فحاشی و تأثیر فاجعه بار رفتارهای خشن در جامعه ایران و واکنش‌های عصبی، خشونت‌آمیز و خطرناک مردم در خیابان بپردازد اما او این کار را به شکلی شعاری و اغراق‌آمیز و در قالب خطابه‌ها و موعظه‌های پرشور ترانه در دادگاه مطرح می‌کند. از سوی دیگر، رفتار ترانه و اصرار او بر قاتل بودن خویش بدون اینکه تردیدی در مورد علت اصلی مرگ راننده تاکسی داشته باشد، غیرمنطقی و باورناپذیر است. «جمشیدیه» همانند بسیاری از فیلم‌های ایرانی، مشکل زاویه دید دوربین و نظرگاه دارد. ساختار روایی فیلم اساساً و از ابتدا بر اساس زاویه دید ترانه و امیر بنا شده اما بعد از بازداشت ترانه و وارد شدن اعضای خانواده مقتول به داستان، زاویه دید فیلم ناگهان تغییر کرده و ماجرا از دید آنها روایت می‌شود. توجه به مفاهیمی مثل گناه، وجدان و نقش تقدیر در تعیین وضعیت جرم در فیلم که از زبان دوست وکیل امیر بیان می‌شود، می‌توانست از نقاط قوت فیلم باشد اما متأسفانه خیلی زودگذر و شتاب زده در فیلم مطرح می‌شوند. بازی درونگرای سارا بهرامی در نقش ترانه و پانته آ پناهی‌ها در نقش همسر مقتول، شایسته قدردانی است. «مرد بدون سایه» علیرضا رئیسیان؛ سایه یک شک مرد بدون سایه نیز سومین فیلم به نمایش درآمده در جشنواره است که به موضوع خشونت می‌پردازد منتهی خشونت در این فیلم، خشونت خانوادگی و قتل‌های ناموسی است که موضوع بسیاری از فیلم‌های ایرانی در تاریخ سینمای ایران از قیصر تا خانه پدری بوده است. فیلم با صحنه‌ای بسیار خشن و تکان دهنده شروع می‌شود. مردی با کاردی در دست زنش را در خیابانی خلوت دنبال کرده و با ضربات کارد او را بی‌رحمانه به قتل رسانده و بعد گلوی خودش را نیز می‌برد. این صحنه گویا مربوط به صحنه‌ای از فیلم مستند فیلمسازی است(با بازی علی مصفا) که به‌خاطر نمایش بی‌پروای خشونت خانگی و شکایت خانواده زن مقتول، توقیف شده و خود او نیز از کار اخراج می‌شود. فیلم این موضوع و ماجرای مستندسازی مرد را رها کرده و وارد ماجرای خانوادگی او و همسرش(لیلا حاتمی) می‌شود که بعد از بیکار شدن شوهرش به‌عنوان مترجم به استخدام شرکتی تجاری درمی آید که فعالیت اقتصادی غیرقانونی دارد و درگیر مسأله پولشویی است. شوهر به‌دنبال سفر زن با صاحبان شرکت به اسپانیا و دیدن تصاویری موبایلی از روابط آنها به همسرش شک کرده و با او درگیر می‌شود و به‌دنبال آن... «مرد بدون سایه»، همانند «طلا»ی شهبازی، قابلیت‌های زیادی برای تبدیل شدن به یک تریلر روانکاوانه را داشت اما متأسفانه فیلمساز در به کارگیری صحیح عناصر این ژانر موفق نیست. ما هیچ نشانه‌ای از رشد توهم و پارانویا درعلی مصفا نمی‌بینیم و به همین دلیل نمی‌توانیم تغییر شخصیتی او از یک آدم عاقل و مستندسازی که درباره خشونت خانگی و قتل ناموسی تحقیق می‌کند به یک آدم پارانوید و قاتل احتمالی همسرش را بپذیریم. به علاوه سبک رئالیستی فیلم و فضای سرخوشانه آن برای بیان داستانی وهم انگیز مناسب نیست. یک شخصیت بی‌ربط و زائد در فیلم وجود دارد و او برادر دختری است که قربانی خشونت خانگی بوده و مصفا در فیلمش قتل او را نشان داده. او فقط در یکی دو صحنه از فیلم ظاهر می‌شود و مصفا را تهدید می‌کند اما وجود او هیچ نقشی در روایت فیلم و پیشرفت آن ندارد و کاملاً زائد است.