منزل استاد عزت‌الله انتظامی در سال ۱۳۹۰ به شهرداری تهران واگذار شد تا تبدیل به مرکزی فرهنگی شده و درهای آن به روی شهروندان گشوده شود. در سال ۱۳۹۳ خانه‌موزه‌ی استاد انتظامی توسط شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی شهرداری تهران آماده‌ی بهره‌برداری شد و در ابتدا زیر نظر این شرکت و با مدیریت مهدی رفیع‌زاده فعالیت می‌کرد. این مجموعه شامل موزه در ساختمان اصلی، یک سالن تئاتر بلک‌باکس با ظرفیت حدوداً ۸۳ نفر تماشاچی در زیرزمین و یک کافه در طبقه‌ی فوقانی بود. در سال ۱۳۹۵ با همان مدیریت و با تغییراتی جزئی در کارکنان آن، مستقیماً زیرمجموعه‌ی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و به عنوان بخشی از فرهنگسرای ملل واقع در بوستان قیطریه قرار گرفت. نوشتار حاضر گزارشی است از مشاهدات و تجربه‌ی مداوم سه ساله و ده اجرای صحنه‌ای گروه تئاتر اگزیت در این مجموعه تا به امروز .
پایگاه خبری تئاتر: پیش از پرداختن به فرصت‌ها و چالش‌هایی که پیش روی این مجموعه و گروه‌هایی که با آن همکاری می‌کردند قرار داشت، نگاهی داشته باشیم به اساسنامه‌ی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران. طبق این اساسنامه که در سال ۱۳۸۶ مورد بازبینی و تصویب قرار گرفته، «سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران سازمانی است با تابعيت ايرانی، عمومی و غيردولتی مستقل دارای شخصيت حقوقی» که «تحت ارکان هيأت امنا و هيأت مديره فعاليت می‌نمايد». محل درآمد این سازمان اماکن تحت مالکیت و نظارت آن و نیز سهم ۴ درصدی از درآمدهای شهرداری تهران است. بخشی از اهداف و سیاست‌های این سازمان «ايجاد و تقويت جريان‌های هدايت‌گر فرهنگی هنری در حوزه شهر تهران بر مبنای الگوسازی، توليد و توزيع خدمات و آثار مطلوب فرهنگی و هنری و ساير فعاليت‌های موثر و فراگير فرهنگی و هنری و ...؛»، «ارتقا سطح آگاهی و بينش و نگرش و ذائقه و کنش فرهنگی هنری شهروندان؛»، «ارايه خدمات و توليد و عرضه محصولات فرهنگی مناسب و مطلوب در راستای پاسخ‌گويی به نيازها، مشکلات، خلاها و معضلات فرهنگی شهر تهران؛» و… است.
سالن تئاتر خانه‌موزه استاد عزت‌الله انتظامی یکی از معدود سالن‌های تئاتر شمال شهر تهران است و از این جهت موقعیت منحصربه‌فردی را داراست. موزه‌ی این مجموعه خود به تنهایی جاذبه‌ای فرهنگی است که در کنار دیگر امکانات موجود می‌تواند زمینه‌ساز جذب شهروندان به این مجموعه باشد. در اساسنامه‌ سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در تعریف بخشی از اهداف این سازمان آمده است:
«اجرای طرح‌های غنی‌سازی اوقات فراغت و کمک به روحيه نشاط و شادابی شهروندان با استفاده از روش‌ها و ابزارهای فرهنگی و هنری؛» و «توليد محصولات و آثار فاخر و ارزشمند فرهنگی و هنری با بهره‌گيری از مجموعه عوامل کارآمد به ويژه فن‌آوری‌های نوين؛» در همین راستا برنامه‌های اولیه‌ی این مجموعه شامل فعالیت موزه، تئاتر، نمایش فیلم، کارگاه‌ها و کلاس‌های آموزشی می‌شد.
این موقعیت‌ جغرافیایی علیرغم فرصت ویژه‌ای که به همراه داشت، از طرفی چالشی برای مجموعه و گروه‌های تئاتری به شمار می‌آمد، چرا که فاصله‌ی آن از مرکز شهر هم به خاطر دوری از مراکز تئاتر و هم به خاطر مسئله‌ی سهولت دسترسی -حتی با وجود چند اجرای موفق- در ابتدا چندان مورد استقبال گروه‌های تئاتری نیز نبود و از سویی برای بسیاری از مخاطبان تئاتر نیز دافعه داشت. نحوه‌ی زمان‌بندی برنامه‌ها نیز در این مسئله مزید بر علت بود. در هر بازه‌ی زمانی دست‌کم دو نمایش به روی صحنه می‌رفت که البته این امر در سالن‌هایی با امکانات و فضای مناسب کاملاً معقول و منطقی است. اما فضای محدود برای نگهداری آکسسوار و وجود تنها یک اتاق کوچک فاقد سرویس بهداشتی در پشت صحنه به عنوان اتاق گریم و تعویض لباس که میان گروه‌هایی که هم‌زمان مشغول اجرا بودند مشترک بود، مشکلاتی را به همراه داشت. از طرفی زمان کوتاه میان دو اجرا، فرصتی ناکافی برای آمادگی بازیگران و دست‌اندرکاران نمایش جهت اجرا باقی می‌گذاشت. این مسئله در نیمه‌ی دوم سال با کوتاه شدن روزها تشدید می‌شد. اگر اجرایی اول قرار می‌گرفت (مثلاً ساعت شش عصر) کارمندان و دانشجویان به تماشای آن نمی‌رسیدند و اجرایی که پس از آن قرار می‌گرفت به ناچار می‌بایست ۸ شب آغاز می‌شد که پایانش زمانی بود که دسترسی به وسائل نقلیه‌ی عمومی بسیار دشوار می‌شد. حال مسئله‌ی نبود فضای پارک کردن خودروی شخصی در ساعات اوج ترافیک و درکوچه‌ی باریک سالن را هم بر این مسئله‌ی غامض باید افزود.  با این حال با هماهنگی‌هایی که میان گروه‌های اجرایی صورت گرفت، اجراها با وجود دشواری‌های عملی ادامه پیدا کرد.
در ادامه‌ی این اجراهای هم‌زمان، مشکلات دیگری نیز پدیدار شد که بخشی از آن به ظرفیت محدود امکانات تکنیکی سالن و نیز استهلاک سریع لوازم مصرفی بازمی‌گشت. تعداد و نوع پروژکتورهای سالن به صورتی بود که امکان تقسیم آن میان گروه‌ها و بستن نور مجزا وجود نداشت. روشن ماندن پروژکتور به مدت طولانی و استراحت کوتاه، از عمر لامپ آن به شدت می‌کاست و در میانه‌ی اجرا هر آن امکان سوختن لامپ وجود داشت، چنان که بارها نیز چنین پیشامدی رخ داد. وانگهی، حتی اگر یکی از این لامپ‌ها بین دو اجرا می‌سوخت باز هم فرصت کافی برای تعویض آن وجود نداشت. موجود بودن لوازم یدکی در سالن خود چالشی دیگر بود، که اگر موجود نبود، خرید آن به خاطر مسائل اداری می‌توانست روزها به تعویق افتاده و اجرا را به تعلیق درآورد. علیرغم اشاره‌ی مشخص به وظایف سازمان در اساسنامه‌ مبنی بر «تعمير، نگهداری، تجهيز و پشتيبانی مراکز تابعه سازمان و ارايه تسهيلات لازم به آن‌ها و همکاری در توسعه مجموعه‌های فرهنگی و هنری مورد نياز شهر؛»، گاه مسائل بوروکراتیک چنان دست‌وپاگیر می‌شد که در نتیجه لوازم معمولاً به هزینه‌ی شخصی گروه یا مدیریت سالن خریداری می‌شد تا بعد سر فرصت روال اداری طی شده و هزینه‌ی پرداخت شده بازگردانده شود.
نهایتاً پس از مدتی مدیریت سالن بر آن شد که سالن را به یک اجرای تئاتر در عصر اختصاص دهد و در طول روز به سایر برنامه‌های فرهنگی چون پخش فیلم و کارگاه‌های آموزشی پرداخته شود. با رفع این موانع، فعالیت تئاتری در این سالن سهولت بیشتری یافت و اجراها در ساعت مناسب‌تری برای مخاطبان صورت می‌گرفت. در ادامه، با تداوم اجرای تئاترها این مجموعه به تدریج جایگاه خود را به عنوان یکی از مراکز تئاتری تثبیت کرد و گروه‌هایی که به طور مداوم در این سالن به اجرای تئاتر می‌پرداختند نیز مخاطب خاص خود را پیدا کردند.
یکی از عواملی که دسترسی مخاطبان را در این مجموعه تسهیل کرد، همکاری مدیریت در نحوه‌ی قیمت‌گذاری بلیت بود. در اساسنامه‌ی سازمان فرهنگی‌ هنری شهرداری تهران، بخشی از وظایف سازمان این‌گونه تعریف شده است: «ايجاد بستر لازم برای توسعه مشارکت شهروندان در فعاليت‌های مختلف فرهنگی و هنری و تلاش در جهت افزايش سهم مصرف خدمات و کالاهای فرهنگی در سبد خانوار؛» و «ايجاد بستر و فضای مناسب برای حضور شهروندان و خانواده‌ها به ويژه جوانان در مراکز و برنامه‌های فرهنگی و فراهم‌سازی محيط مساعد برای رشد و تعالی فرهنگی آنان؛» در همین راستا از نیمه‌ی دوم سال ۱۳۹۵ به پیشنهاد گروه تئاتر اگزیت و با موافقت مدیریت مجموعه، سیستم بهای بلیت جدیدی برای نمایش‌های این گروه برقرار شد که در آن انتخاب بهای بلیت از بین چند گزینه بر عهده‌ی مخاطب بود و این انتخاب تاثیری در جایگاه او در سالن و یا سانس نمایش نداشت. به این ترتیب امکان خرید بلیت برای افراد از هر قشر و با هر سطح درآمد میسر شد و با موفقیت این طرح، اجرای آن همچنان ادامه یافت.
امروز
خانه‌موزه‌ی استاد انتظامی در تابستان سال ۱۳۹۷ دومین تغییر عمده را پس از انتقال به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به خود دید. مدیر جدید این مجموعه آقای شکرخدا گودرزی خود یکی از فعالان عرصه‌ی تئاتر بودند که با رویکرد رونق بخشیدن به تئاتر در این مجموعه فعالیت خود را آغاز کردند. ایشان در نخستین گام، با سازمان زیباسازی شهرداری تهران وارد مذاکره شدند تا بنرهایی در سطح منطقه برای اطلاع‌رسانی نمایش‌های روی صحنه در خانه‌موزه استاد انتظامی در اختیار این مجموعه قرار بگیرد. این گام نخست برای گروه‌های تئاتری بسیار امیدبخش بود. ایشان در هفته‌های ابتدایی حضور خود در پشت میز مدیریت پیشنهاد جلسه‌ای با تمامی اعضای گروه تئاتر اگزیت را مطرح کردند که تصور می‌شد موضوع آن برنامه‌های آینده‌ی ایشان و نحوه‌ی همکاری گروه در این مجموعه باشد،  که این امر نیز بسیار امیدبخش بود. اما این جلسه‌ی دوساعته تنها سخنرانی ایشان را در مورد هنر تئاتر و فن بازیگری و ردیف‌های موسیقی ایرانی در بر داشت و تنها نکته‌ی مدیریتی مطرح شده از طرف ایشان عدم استعمال دخانیات در محوطه‌ی موزه بود و جلسه نیز به این ترتیب پایان یافت. در ادامه سیاست‌های ایشان در راستای هدف رونق بخشیدن به تئاتر معرفی شد: اجرای نمایش تا ۴ اجرا در هر روز، با دو نمایش در نوبت صبح و دو نمایش در نوبت عصر. در ابتدا عنوان شده بود که مطابق قراردادهای گذشته هر گروهی قطعاً دو ساعت پیش از اجرا سالن را در اختیار خواهد داشت و پیش از اجرای عمومی نیز سه جلسه در سالن تمرین خواهد کرد. در اجرای این سیاست‌ها برنامه‌های جدیدی مقرر شده و به گروه‌هایی که پیش‌تر برای نیمه‌ی دوم سال نوبت اجرا داشتند اعلام شد. اما برنامه‌ای که قرار بود رونق‌بخش تئاتر در این مجموعه باشد، ظاهراً در عمل شکل دیگری به خود می‌گیرد. طی تماس مدیریت با سرپرست گروه تئاتر اگزیت عنوان می‌شود که فاصله‌ی دو ساعته میان دو اجرای عصر ممکن نیست و پیشنهاد می‌شود اجرای این گروه دیرتر از ساعت مقرر آغاز شود. بعد از شنیدن استدلال‌هایی که گروه طبق تجربه به آن رسیده، پیشنهاد می‌شود که نمایش را کوتاه کنید. این در حالی است که تمام توافقات بر سر این اجرا از نظر تاریخ و زمان در پایان سال ۹۶ انجام شده و برنامه‌ریزی‌های گروه بر این مبنا قرار گرفته است. ایشان در پاسخ به این مسئله عنوان می‌کنند که قرار گروه با مدیریت پیشین بوده است و پافشاری سرپرست گروه بر روی توافقات گذشته را «انحصارطلبی» می‌خوانند.
حال در این جا چند پرسش مطرح می‌شود: ایشان به عنوان یک بازیگر باسابقه چطور پیشنهاد می‌کنند که سالن تنها نیم ساعت قبل از اجرا تحویل گروه داده شود، در حالی که گذشته از پوشیدن لباس و گریم، برای بازیگر این طبیعی‌ترین امر است که پیش از اجرا دست‌کم نیاز به نیم ساعت آمادگی و تمرکز  دارد، بگذریم از بازیگرانی که دو ساعت پیش از اجرا به گرم کردن و تمرکز می‌پردازند؛ نکته‌ای که خود ایشان نیز در بدو ورودشان طی همان جلسه‌ای گروهی به آن اشاره کردند. به عنوان یک کارگردان چطور پیشنهاد می‌کنند که نمایش کوتاه‌تر شود وقتی خود با ظرافت‌ها، ضروریات و دشواری‌های کار کارگردانی آشنا هستند؟ به عنوان یک فعال صنفی (عضو کانون کارگردانان خانه تئاتر) چطور به جای ارتقاء استاندارد کاری، حداقل امکانات لازم برای حفظ استاندارد کاری موجود را از گروه‌ها دریغ می‌کنند؟ آیا قرارها و توافقات با مدیر مجموعه با شخص مدیر صورت می‌گیرد و با تغییر مدیریت توافقات قابل چشم‌پوشی هستند؟ و پرسش نهایی اینکه آیا چنین سیاستی در راستای رونق بخشیدن به فعالیت تئاتری یک مجموعه است یا صرفاً رونق بخشیدن به بیلان کاری سالانه‌ی آن مجموعه تحت مدیریت ایشان؟
آنچه روشن است، چنان که در تجربیات پیشین این مجموعه و گروه‌های تئاتری فعال در آن نیز نمایان بوده، اتخاذ چنین سیاستی برابر است با افت کیفیت کاری در ازای افزایش کمّی. چرا که در سالنی با ظرفیت‌های محدود که دو اجرای هم‌زمان چنان چالش‌هایی را برایش در بر داشت، افزایش تعداد اجرا قطعاً بر روی کیفیت کاری گروه‌ها از هر نظر موثر خواهد بود. مسئله‌ی تاکید این مدیر بر کمیّت زمانی روشن‌تر می‌شود که دو نمایش از دو گروه متفاوت با یک متن مشابه در یک بازه‌ی زمانی مشترک برنامه‌ریزی می‌شود. آیا این تاکید بر کمیت به جای تلاش برای ارتقاء استاندارد کاری و فدا کردن کیفیت در مقابل آن، تلاش برای بهبود بخشیدن به زیست کارمندی به وسیله‌ی پر کردن بیلان کاری و به قیمت تحت فشار قرار دادن هنرمندان نیست؟ بدیهی است که در توان و تخصص تئاتری ایشان به عنوان مدیر بحثی نیست. آنچه مطرح است اولویت‌های ایشان در جایگاه مدیر در مقابل اولویت‌هایشان در جایگاه یک تئاتری است.
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران سازمانی عمومی و غیر دولتی و یکی از نهادهایی است که تئاتر را در زمره‌ی فعالیت‌های خود قرار داده است و با در اختیار داشتن سالن‌های تئاترِ فرهنگسراها و دیگر مراکز فرهنگی تابعه، امکان مناسبی برای ترویج و گسترش تئاتر در میان شهروندان در دست دارد. از سوی دیگر صرف‌نظر از سیاست‌های کلان فرهنگی و میزان و نحوه‌ی اختصاص بودجه‌ به تئاتر، یکی از چالش‌های مهم تئاتر امروز مسئله‌ی مدیریت آن است که به نظر می‌رسد به این سازمان نیز سرایت کرده باشد. نحوه‌ی مدیریت در این سازمان علیرغم خطوط مشخص بیان شده در اساسنامه، عملاً شکل سلیقه‌ای به خود می‌گیرد. به عنوان مثال یکی از دیگر مراکز وابسته به این سازمان را در نظر بگیریم. فرهنگسرای ارسباران با داشتن امکانات نسبتاً مناسب، می‌توانست به یکی از مراکز فعال تئاتری خارج از مرکز تبدیل شود. اما علیرغم تلاش و پیگیری کارشناسان تئاتر آن مجموعه آقای رضا امامی و خانم سوسن مقصودلو برای استمرار اجراهای تئاتر در دو سالن اصلی و بلک‌باکس این فرهنگسرا، در پی پافشاری مدیریت بر تضمین حداقل فروش گیشه از سوی گروه‌های تئاتری، به مرور فعالیت تئاتری در این سالن‌ها کمرنگ شده و به تدریج محو شد. از سوی دیگر  همزمان فعالیت بخش موسیقی رونق بیشتری می‌گرفت، چرا که برنامه‌های مربوط به آن در مدت کوتاه‌تر درآمدزایی بیشتری را برای این فرهنگسرا به همراه داشت.
فردا
اینکه این مراکز تا چه حد پایبند به اساسنامه‌ی سازمان و سیاست‌هایی که به شکل دوره‌ای اعلام می‌شود هستند در این مقال نمی‌گنجد، اما آنچه روشن است رویه‌ی عملی آنها هماهنگی چندانی با یکدیگر ندارد و نهایتاً این تئاتر و فعالان این عرصه است که از این عدم هماهنگی ضربه می‌خورد. در واقع به نظر می‌رسد که رویکرد مسئولان امر بیشتر ریاستی باشد تا مدیریتی.
مسلماً اگر بند اساسنامه‌ی سازمان که «تعامل و همکاری هدفمند با هنرمندان و فرهيختگان متعهد و بهره‌گيری از توان و تخصص آنان در پيشبرد مأموريت‌ها و وظايف؛» را جزء وظایف سازمان تعریف می‌کند نادیده گرفته شود و مدیریت به معنای ریاست فرد تلقی شود، نهایتاً پیشرفتی حاصل نخواهد شد مگر در راستای منافع فردی و نه اهداف هنری و فرهنگی. ریاست می‌تواند در سلسله‌مراتب اداری اعمال شود، اما مدیریت به معنای اداره‌ کردن نیروها و منابع موجود است و گروه‌های هنری که در مراکز فرهنگی فعالیت می‌کنند به مدیرانی نیاز دارند که با همکاری آنها در ارتقاء فرهنگ بکوشند. بی‌شک تعامل و توجه به تجربیات کسانی که علیرغم دشواری‌ها و مسائل گوناگون تلاش کرده‌اند استاندارد کاری و در نتیجه وجهه‌ی مراکز فرهنگی را حفظ نموده و ارتقاء ببخشند، می‌تواند بخش مهمی از این شیوه مدیریتی باشد. بدیهی است که هیچ هنرمندِ پایبند به اصول حرفه‌ای و استاندارد کاری نخواهد پذیرفت کیفیت کاری، احترام به خود و احترام به مخاطبش را فدای ملاحظات و مناسبات اداری کند و بی‌شک از ادامه‌ی همکاری تحت چنین شرایطی خودداری خواهد کرد.