«مسخره‌باز» همایون غنی‌زاده ماکتی است از مختصات یک تئاتر که روی پرده سینما می‌رود اما فیلم نیست.

پایگاه خبری تئاتر: همایون غنی‌زاده کارگردان شناخته‌شده تئاتر اولین کار سینمایی خود با نام «مسخره‌باز» را در جشنواره فجر سی‌وهفتم روی صحنه برد، روی‌صحنه بردن فعل درست‌تری است تا بگوییم اکران کرد. مسخره‌باز در یک لوکیشن ثابت و در چند پرده روایت می‌شود با تکنیکهای دیالوگ‌نویسی در تئاتر.

شاید اگر مسخره‌باز را می‌خواستیم با مؤلفه‌های نقد تئاتر بررسی کنیم نمره متوسطی به آن می‌دادیم و کار جالب توجه می‌شد هرچند که در این زمینه هم نقایصی وجود داشت و غنی‌زاده نتوانسته بود از دام تکرار رها شود، مسخره‌باز پر بود از المانهای تکراری «می‌سی‌سی‌پی تشنه می‌میرد» و کارهای قبل از آن؛ اما با تمام این تعابیر باید به نقد فیلم مسخره‌باز برگردیم و نه تئاتر غنی‌زاده.

از همان ابتدای نمایش با گریم‌، طراحی صحنه و بازی‌های اگزجره‌شده تئاتری مواجهیم؛ شاید رؤیای نقش «دانش» با بازی صابر ابر برای بازیگر شدن کمی بتواند این شدت از تئاترشدگی یک فیلم را در ابتدای داستان روایت کند اما در ادامه غیر قابل تحمل می‌شود. یک شاگرد سلمانی در یک مغازه دورافتاده در یکی از شهرهای شمال کشور که آرزوی بازیگری دارد به‌مرور درگیر یک ماجرای جنایی به‌سبک فیلم «پرفیوم» می‌شود و موهای گدایان شهر را می‌تراشد و در تخیلاتش با بازیگر مورد علاقه‌اش هما (با بازی هدیه تهرانی) زندگی می‌کند و در نهایت درگیر ماجرایی جنایی می‌شود.

تمام داستان همین است و بقیه فیلم صرف تکرار دیالوگها به‌سبک تئاترهایش می‌شود، غنی‌زاده برای شکستن کلیشه‌های سینما تلاش می‌کند اما خود گرفتار کلیشه‌های تئاتر است و ورود آن کلیشه‌ها بر پرده سینما نتیجه‌ای ندارد جز پس‌زدگی مخاطب و خستگی او. در اوج خستگی وقتی انتظار می‌رود لوکیشنی عوض شود و یا بازیگری به صحنه بیاید تا دوباره هوای تازه‌ای از پنجره این صحنه‌های تئاتری رو به پرده سینما بوزد، دوباره دچار سیر تکراری روایت می‌شود.

مخاطب خاص‌تر فیلم هم که احساس می‌کند غنی‌زاده به‌دنبال خاطره‌بازی با فیلمهای مورد علاقه‌اش بوده و لابه‌لای این خاطره‌بازیها ادای دینی کرده باشد به هما روستا. حالا مشابه‌سازی چند سکانس معروف سینمایی مانند پاپیون یا کازابلانکا هم بود، بود. بازیگران هم بازیگران حرفه‌ای هستند غیر از حرفه‌ای‌گری انتظاری از آنها نمی‌رود هرچند بین بازی‌ها هم نمی‌توان به بازی ویژه‌ای اشاره کرد.

تمام این موارد یک طرف و پراکنده‌گویی‌های فیلم یک طرف نه خط داستانی می‌توان برای آن قائل بود چون اصلاً به تماژ فیلم نمی‌خورد نه خط تصویری و نمادگرایانه؛ آنچه می‌بینیم تنها خاطره‌بازی است و ادای دین و آنچه نمی‌بینیم فیلم.

آنچه فضای فیلم از دوربین و تدوین مطالبه می‌کند ریتمی کند و کسالت‌آور است که خوشبختانه غنی‌زاده خود واقف بود اگر ریتم را هم کُند کند دیگر مقدمات یک چرت حسابی در سینما را فراهم کرده است برای همین گاهی یک مرغ دریایی را به داخل سینما پرت می‌کرد و گاهی کیانی را به داخل مغازه می‌فرستاد.

شاید این بازیها برای سینمایی‌ها گاهی جالب باشد و لذت ببرند اما فکر مخاطب را هم باید کرد، چرا باید با این بازیها همراهی کند. اما رؤیاپردازیهای دانش میان این کسالتها کمی سینما به تئاتر غنی‌زاده تزریق کرده و میان آن کات‌هایی که انتظار تغییر صحنه را روی سن تئاتر داری به تو تخیل سینما را نشان می‌دهد.

در نهایت مسخره‌باز غنی‌زاده را می‌توان تلاشی برای کلیشه‌زدایی از فرم سینما دانست که با این ادعای بزرگ محکوم به شکست و فیلم در حد یک خاطره‌بازی و ادای دین شخصی به سینما و تئاتر باقی می‌ماند. تئاتر مسخره‌باز هم خود درگیر کلیشه‌هاست و حرف تازه‌ای برای مخاطب سینما و تئاتر ندارد، جز اینکه شاید بتواند «پرفیومی» به سینمای ایران بدهد که به‌جای بوی خوش موی مصنوعی باکیفیت تولید می‌کند.