در سالن‌های دیگر باید گدایی کرد و از کارمندهای دون‌پایه خواهش کرد تا به من سالن بدهند؛ افرادی که حتی اسم نمایش‌هایی که من برای اجرا پیشنهاد می‌کنم، به گوششان نخورده است. پس به این فکر افتادم که جایی درست کنم تا آثار مورد علاقه و به سبک و سیاق خودم را اجرا کنم.
پایگاه خبری تئاتر: «چرا آثار فرانتس کافکا به‌رغم کابوس‌ها، دلهره‌ها، ترس‌ها و اندیشه‌های تاریک، هنوز در چهار گوشه عالم خواننده‌ی بسیار دارد؟»؛ این پرسشی است که در بروشور نمایش «کافکا با من سخن بگو» می‌توان خواند؛ نمایشی که دی و بهمن 1397 در تماشاخانه شانو روی صحنه است. قطب‌الدین صادقی، نویسنده، طراح و کارگردان این نمایش بهتر از همه پاسخ پرسش را می‌داند. ‌چرا فرانتس کافکا را به‌عنوان شخصیت محوری این نمایش انتخاب کردید؟ در این دوران بعد از حدود صد سال که از مرگ فرانتس کافکا می‌گذرد (نویسنده آلمانی‌زبان، 1924-1883، زاده شهر پراگ در بوهم امپراتوری اتریش- مجارستان، مکانی که اکنون جمهوری چک نام دارد) بر همگان ثابت شده است که هیچ‌کس مثل کافکا از فردانیت شخص به این جدیت دفاع نکرده است. درواقع عصاره و فشرده مجموعه آثار کافکا این است که او اعتقاد دارد که همیشه جمع - چه خانواده، چه دانشگاه، چه حزب یا هر گروه دیگری- دشمن فرد است. فردانیت کافکا از همان زمان کودکی مورد هجوم قرار گرفته است و زیر نفوذ هولناک قدرت پدرش بوده که از همه مشخصات یک مردسالار به تمام معنا برخوردار بوده و به او اجازه رشد و شکوفایی درونی و طبیعی نداده است. بر اساس نظریه جان بالبی (روان‌شناس و روان‌کاو انگلیسی، 1990-1907، واضع نظریه دلبستگی) در مورد آموزش، اولیا سه وظیفه دارند: 1- منع الگوهای منفی، 2- تشویق الگوهای مثبت و 3- میدان‌دادن به غریزه‌های درونی برای رشد و شکوفایی فرد. کافکا در هر سه مورد رنج دیده است و همین را بعدها چنان پخته و سنجیده به قلم آورده و با هوشمندی‌های فرهنگی و سیاسی خود عجین کرده که قابل تسری است. در نظری که او در مورد کارفرمابودن پدرش و نگاه طبقاتی او دارد، دیگر او فقط یک پدر  نیست. این یک یورش به سرمایه‌سالاری است. او به شکل‌های گوناگون دیگری در مورد بحران جامعه صحبت می‌کند. وقتی درباره «هنرمند گرسنگی» صحبت می‌کند از بحران جامعه می‌گوید. رابطه پدر و پسر بیرونی‌ترین سطح این جدل هولناک است و هرچه با آثار او  بیشتر آشنا می‌شوید، به لایه‌های زیرین و ژرف‌تر و معنادارتری دست پیدا می‌کنید. ‌برداشت شما از اندیشه‌های کافکا چه بود؟ من آثار کافکا را از سال‌ها پیش می‌شناختم و خوانده بودم، ولی حدود 20 سال پیش در یک دوره کوتاه بیماری که در خانه بستری شده بود، همه آثارش را بار دیگر در یک هفته خواندم و ناگهان متوجه شدم که در این دوران فردانیت بسیاری از جوانان در معرض خطر است و این یکی از مسائل اساسی فکری و فرهنگی جامعه ماست که باید مطرح شود. در تمام جوامع توتالیتر؛ چه فاشیست‌ها و چه کمونیست‌ها، آثار کافکا را سوزانده‌اند. چرا باید این اعتراض روانی، این حدیث نفس را خطرناک تلقی کنند؟ کافکا چه گناهی دارد جز اینکه گفته فردانیت انسان در خطر است؟ اصل این نمایش‌نامه را 20 سال پیش نوشتم، ولی چند صحنه را اخیرا در همین سال گذشته به آن اضافه کردم، مخصوصا دیالوگ‌های او با پدرش در پنج صحنه. اینجا به یک تعریف پایه رسیدم که در جامعه آزاد، انسان آزاد است مگر اینکه ثابت شود گناهکار است و در جوامع مقابل اصل بر بی‌گناهی نیست؛ اصل بر گناهکاری است. درواقع هر لحظه مجبورید ثابت کنید که بی‌گناه هستید. این درست همان چیزی است که در رمان «محاکمه»  اتفاق می‌افتد. این شخصیت (گرگوار سامسا) از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند به او می‌گویند باید لایحه‌ای بنویسی و ثابت کنی که بی‌گناهی. در اینجا هجوم عجیبی به شخصیت انسان صورت می‌گیرد. پرسش من بیش از هر چیز این بود که چرا افراد و اقشار و گروه‌های مختلف باید یک انسان حساس و نخبه را تا این ‌اندازه زیر فشار بگذارند؟ آنچه می‌خواستم در اجرا بیاورم نوعی دفاع از روح و اندیشه انسان‌های بزرگ بود. ‌در رویکرد اجرائی به چه صورت سعی کردید به کافکا نزدیک شوید؟ حس کردم بهترین و درست‌ترین شکل برای اجرا، اکسپرسیونیسم است؛ یعنی دیدن حادثه، فضا، ریتم، رنگ و همه‌چیز از دیدگاه مرکزی قهرمان اصلی. همه‌چیز از فکر و ذهنیت او دیده می‌شود و این درست  ضدواقع‌گرایی است که اصالت را بر ابژکتیویته یا عینیت می‌گذارید. اصالت و زیبایی‌شناسی این‌گونه کارها مبتنی‌بر ذهنیت است؛ به‌ویژه ذهنیت قهرمان اصلی. به همین دلیل فضایی که طراحی کردم، کتاب است و نوشته‌های خودش. کف زمین صفحات سفید است. خود او و آن زنان از دل کتاب‌ها درمی‌آیند؛ آن زنان در واقع هم نمود چهار رمان اساسی و هم تعداد خواهرها و همچنین تعداد عشق‌هایی هستند که پیدا کرد و هیچ‌کدام به نتیجه نرسید. برای شیوه اجرایی بیشتر به پرش رنگ و لکه‌های رنگ که روی هم بنشینند و جهش‌های حرکتی و جهش‌های حسی و بیان توأم با زجر و رنجی که این آدم تجربه کرده است، پرداختم. بازیگر نقش کافکا (نوید نوروزی) را خیلی  بلندتر از بقیه انتخاب کردم و لباسی با آستین‌های بلند، و شلواری کوتاه بر تن او به نشانه نوعی عدم تعادل. ‌چرا بازیگران جوان را انتخاب کردید؟ هم دلیل انتخاب این نمایش‌نامه و هم انتخاب بازیگران این است که به‌شدت علیه تئاتر تجاری چهره‌محور هستم. تئاترهای مبتنی‌بر چهره‌هایی که به آنها سلبریتی می‌گویند، درواقع کاری جز پول جمع‌کردن ندارند و به همین دلیل اصل برای آنها شخصیت بازیگر است و محبوبیت او تا عده‌ای بیایند و برای آنها پول بپردازند و دیگر محتوا مهم نیست. حتی برای جلب مشتری به انسانی‌ترین محتواها تا می‌توانند سس و پیاز‌داغ رقص و آواز و آتراکسیون اضافه می‌کنند تا هر چه بیشتر به سطح بیاید و  قابل فهم‌تر برای کسانی باشد که دنبال تفنن و تفریح هستند، نه تعمق و معنا. می‌خواستم بگویم برخلاف موجی که اخیرا ایجاد شده است، هنوز تئاترهای جدی و حرفه‌ای، فکری و فرهنگی، بدون توسل به چهره‌های نامی می‌توانند وجود داشته باشند و اصلا کار ما همین است: دفاع از زیبایی محتوا و زیبایی شکل نمایش، نه ساختن یک فضای مفرح برای وقت‌کشی و لذت‌بردن یک عده پولدار. من به‌دنبال تئاتری هستم که روح فرهنگی داشته باشد و قبل از هر چیز، تئاتر باشد. به روح و اندیشه و زیبایی‌شناسی ما تلنگر بزند. جدی برخورد کند. نباید بگذاریم این نوع تئاتر فراموش شود. البته مانعی نمی‌بینم برای آنکه نوکیسه‌ها به تماشای آتراکسیون و ساز و آواز بروند، ولی ما نیز حق داریم که با بخش فرهنگی جامعه که دنبال تئاتر جدی هستند، هم‌راستا باشیم و ارتباطمان را قطع نکنیم. ‌چرا دراین سالن (تماشاخانه شانو) دور از مکان‌های شناخته‌شده‌تر مثل تئاترشهر اجرا می‌کنید؟ تئاتر خصوصی یعنی تئاتری که متعلق به خود کارگردان باشد. دولت هنوز به این تصمیم نرسیده که تئاتر در اختیار امثال من قرار بدهد؛ با این همه سابقه و این همه کار و جدیت. دولت به ما اعتماد ندارد. من برای آنکه بتوانم آثار مورد علاقه‌ام را اجرا کنم و گروهم مستقر باشد، ناچارم دنبال یک مکان باشم. به این علت با قرض و مشکلات بسیار این مکان را به صورت تجاری و برای پنج سال از یک نفر اجاره کردم و خیلی هزینه کردم تا به شکل یک مکان فرهنگی تئاتری دربیاید. می‌خواهم در آن آثار جدی و در مرحله اول آثار خودم اجرا بشود. تا به میل خودم انتخاب کنم. در سالن‌های دیگر باید گدایی کرد و از کارمندهای دون‌پایه خواهش کرد تا به من سالن بدهند؛ افرادی که حتی اسم نمایش‌هایی که من برای اجرا پیشنهاد می‌کنم، به گوششان نخورده است. پس به این فکر افتادم که جایی درست کنم تا آثار مورد علاقه و به سبک و سیاق خودم را اجرا کنم. ‌برای بعد چه برنامه‌ای دارید؟ چند نمایش‌نامه در دست دارم. دو نمایش‌نامه که خودم نوشته‌ام: «سکوتت برای کشتنم کافی است» و «سفرنامه آبجی مظفر»؛ همچنین «ترس و نکبت رایش سوم» برتولت برشت و یک نمایش‌نامه از شکسپیر. امیدوارم تا سال دیگر و شب عید این چهار نمایش‌نامه را اجرا کنیم.