دورنمات در جایی گفته ‌است: «دنیای آشفته ما بیشتر جایی برای کمدی است تا تراژدی. از آن هنگام که ایجاد تراژدی واقعی امکان‌پذیر نیست، کمدی روش خوبی برای بیان حقایق به‌شمار می‌رود... راه ما همان‌طور که در سیاست به بمب اتم رسیده، در تئاتر نیز به کمدی ختم می‌شود». همان‌طور که از این جمله پیدا است دورنمات از زاویه نگاه خود وارد ژانر تراژدی-کمدی می‌شود. فلاحت‌پیشه بیش از سه سال است که درگیر این نمایشنامه است و به همین مناسبت پای صحبت‌های او نشسته‌ایم.
پایگاه خبری تئاتر:دومین بار است که نمایشنامه «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را روی صحنه می‌برید. چه تغییراتی روی آن در اجرای جدید اعمال کرده‌اید؟ این نمایش پس از سه سال که دوباره اجرا می‌رود قاعدتا تغییراتی خواهد داشت. زمینه کار تقریبا عوض شده است. به هر حال نمایش بعد از سه سال مجدد اجرا می‌شود و در این مدت، هم شرایط تغییر کرده و هم رویکرد من به متن متفاوت شده است. چارچوب اجرا همان است‌ اما وقتی بحث تغییر رویکرد مطرح می‌شود مسئله آکسان گذاشتن روی مفهومی از اجرا به میان می‌آید و اینکه قرار است در اجرای جدید وجه دیگری از متن را پررنگ کنیم که با تحلیل و برداشت اکنون ما از روزگارمان مطابقت دارد. دورنمات از جمله نویسندگانی است که مورد توجه زنده‌یاد حمید سمندریان بوده است. گویا ایشان در دهه 1360 نمایش «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را روی صحنه برده است. آیا این نمایش را دیده‌اید؟ اجرای این نمایش به سن تئاتر دیدن من قد نمی‌دهد. آیا تحت‌تاثیر زنده‌یاد سمندریان هستید؟ منظورم در نوع نگاه به کارگردانی و اجرای متون نمایشی است. شانس آن را داشتم که در دوران دانشجویی چه در دوره کارشناسی و چه دوره ارشد، شاگرد ایشان باشم. اما نمی‌توانم بگویم شکل اجرای من مشخصا مربوط به شکل اجرای ایشان است. از طرفی، از نظر رویکرد به متن دورنمات هم روش ما از هم دور است. البته فکر می‌کنم اینگونه باشد. این موضوع را به استناد گفته‌های شاگردان قدیمی‌تر استاد و دیدن برخی از کارهای ایشان می‌گویم. به هر حال، رویکرد ما خیلی متفاوت است. از سوی دیگر، ایشان سال‌ها استاد من بودند و چی بهتر از اینکه از بزرگی مانند سمندریان تاثیر گرفته باشم. چند سالی می‌‌شود که با آثار دورنمات و به طور ویژه نمایشنامه «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» کلنجار می‌روید. چه چیزی در این اثر وجود دارد که مورد توجه شما واقع شده است؟ دورنمات یکی از بزرگان عرصه نمایشنامه‌نویسی جهان است. او رویکرد «تمثیلی» را در آثارش به کار می‌برد و می‌توانیم دراماتورژی و رویکرد خودمان را هم از لابه‌لای آثار او پیدا کنیم. مخصوصا مناسباتی که به جامعه خودمان مربوط است. طبیعتا، با‌توجه به نگاه عمیقی که دورنمات نسبت به هستی دارد، کارگردان‌ها را به آثارش جلب خواهد کرد. ضمن اینکه، نمایشنامه «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» به طور مشخص جهانی را ترسیم می‌کند که مناسبات روشنی با جهان پرآشوب امروز ما برقرار می‌کند. تندروی‌ها و خشونت‌های بنیادگرایانه‌ای که مورد مذمت دورنمات قرار می‌گیرد در جهان امروز هم مصداق دارد. شاید بتوانیم بگوییم که دورنمات رویکرد ویژه‌ای به مسائل بنیادین اخلاق در حوزه تئاتر دارد. در اغلب آثار او مفاهیمی مانند «دروغ»، «انتقام» و... روبه‌رو هستیم. شخصیت «آناستازیا» در نمایشنامه «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» دروغ را نمایندگی می‌کند و در نهایت هم موفق می‌شود و دیگران را شکست می‌دهد. آیا با این نظریه موافق هستید؟ به نظرم نمایشنامه «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» اثری درباره «آدم ‌بدها» است. در واقع، شاهد شری هستیم که در شخصیت‌های مختلف این نمایشنامه به گونه‌های مختلف متبلور می‌شود و به شر مطلق تبدیل می‌شود. این شخصیت‌ها دائم دروغ‌های گوناگون را روی صحنه می‌آورند. دورنمات، جهانی را ترسیم می‌کند که در آن روابط بر پایه‌‌ «معامله»‌ که زیربنای جامعه‌ سرمایه‌داری است، شکل می‌گیرد. سرمایه‌داری همه را به تسخیر خودش درآورده است و آدمی را بازیچه معاملات. شاید در درام‌های ایرانی با رویکردی مانند دورنمات روبه‌رو نیستیم یا اگر هم باشیم آنها نتوانسته‌‌اند که نظریه خودشان را جهانی کنند. یکی از مشکلات نمایشنامه‌های ایرانی هم این پدیده عدم توجه به اجراهای جهانی است. چالش‌های اخلاقی دراماتیک از کلیدهای محوری است که گویا نویسندگان ایرانی از آن دوری می‌کنند یا اگر به سویش می‌روند، نتیجه کمی متزلزل است. به نظر می‌رسد بیشتر آثار اخلاقی ما یا شعاری یا ایدئولوژیک از آب درمی‌آیند یا در وجه بسیار مثبت بازخورد جهانی ندارند و بیشتر بومی هستند. البته استثناهایی هم وجود دارد. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا باید دورنمات را الگو قرار بدهیم؟ دورنمات خود بر این باور است که جزو نمایشنامه‌نویسان «دولت‌های کوچک» است. بنابراین او دسته‌بندی ویژه‌ای بدین مضمون دارد: «نمایشنامه‌نویسان دولت‌های کوچک» و «نمایشنامه‌نویسان دولت‌های بزرگ». به زعم او، در زمانه‌ای به سر می‌بردیم که تنها دو دولت بزرگ وجود داشتند؛ یعنی شوروی و آمریکا. نمونه زندگی‌های آنها با زندگی سایر ملل تلاقی پیدا می‌کند و آنها برای سایر ملل تبدیل به الگو می‌شوند. در واقع، مسائل دولت‌های کوچک برای دولت‌های بزرگ نیست. برای همین او به جهان تمثیلی پناه می‌برد. نام‌هایی مانند می‌سی‌سی‌پی و آناستازیا از فرهنگ‌های مختلف می‌آیند. در حقیقت، جهان مثالی‌ای شکل می‌گیرد که قابل تعمیم به جوامع مختلف است. این چیزی است که در برخی از نمایشنامه‌نویسان ایرانی هم وجود دارد. به طور مشخص می‌شود به جلال تهرانی اشاره کرد. او جهان مثالی‌ای را خلق می‌کند که جنبه‌های متفاوتی را عیان می‌کند. ولی اینکه بخواهیم بیان کنیم که چقدر موفق بوده‌ایم و چقدر نمایشنامه‌های‌مان جهانی بوده است، باید پاسخ را به دست زمان بسپاریم. جواب در آینده است. ما پیوند مناسبی با فرهنگ‌های تئاتری نداریم. آثار ایرانی باید ترجمه بشوند، شانس اجرا هم پیدا کنند، در نهایت می‌توانیم بررسی کنیم که آثار ایرانی می‌توانند موفق باشند و با اقبال جهانی روبه‌رو شوند یا خیر؟ دلیل اصلی انقطاع روابط فرهنگی بین ایران و کشورهای دیگر هم باید بررسی شود که باز هم نیاز به زمان دارد. البته در سال‌های اخیر حضور مثبت نمایشنامه‌نویسان و کارگردان‌های ایرانی را در کشورهای دیگر شاهد هستیم. کما اینکه‌ شرایط جهان به سوی یک نوع جهانی‌شدن پیش رفته است. تقسیم‌بندی دورنمات دیگر قابل تعمیم به این روزگار نیست. دیگر نیازی نیست تا به «تمثیل» پناه ببریم. یکی از مشکلات اساسی در تئاتر ایران - از نظر پژوهشی- عدم ثبت شیوه‌های اجرایی و سبک‌های کارگردانی است. یادداشت‌هایی از تمرینات کارگردان‌ها - مخصوصا آنهایی که قدیمی‌تر هستند - در دسترس علاقه‌مندان قرار ندارد. تنها منابع ما گفت‌وگوهای تئاتری رسانه‌ای و نشست‌ها شده است. کتاب‌های تحلیلی هم به ندرت چاپ می‌شود و تنها در عرصه مقاله‌نویسی فعالیت گسترده‌ای داریم؛ بیشتر آنها هم کپی از روی دست دیگران است و فایده‌ چندانی ندارد. البته استثنا هم وجود دارد. مثلا توجه کنید که سبک اجرایی و دراماتورژی «برتولت برشت» به خوبی تبیین شده است. انواع و اقسام کتاب‌ها را هم می‌بینیم که آثار برشت را تحلیل و معرفی می‌کنند. چرا در ایران از این خبرها نیست؟ به نظرم در جهان دیگر «سبک و شیوه اجرایی» معنا ندارد. جهانِ سبک‌های مشخص به پایان رسیده است. دیگر نمی‌توان یک سبک را به شکل واحد تمیز دهیم. به نظرم شاید واژه‌ خوبی به کار نبردم. شاید بتوانم بگویم مستندنگاری در تئاتر ایرانی - به طور ویژه در بخش کارگردانی و بازیگری- وجود ندارد. نمی‌دانم چه واژه‌ مناسبی باید به کار ببرم. البته به عنوان یک روزنامه‌نگار و پژوهشگر تئاتر از شیوه‌های اجرایی اغلب کارگردان‌ها یادداشت‌برداری می‌کنم. مثلا در اجراهای شما متوجه شدم که به «گروتسک» علاقه دارید. به طنازی‌های واژگان و کلمات اعقاد دارید. بفرمایید چه شیوه‌ای را دنبال می‌کنید. دنبال شیوه خاصی نیستم. هر متنی خودش شیوه خاصی برای اجرا را پیشنهاد می‌دهد. در حقیقت، آدمی نیستم که خودم را در یک روش و شیوه مشخص ببندم و تعریف کنم. به فراخور متن و ضرورت انتخاب آن، شیوه اجرایی را تعیین می‌کنم. انتخاب متن‌ها هم پاسخی به شرایط همیشه خاص تاریخی و اجتماعی ما است. البته که «تجربه زیسته» من هم در آن دخیل است. زمانی متن رئالیستی انتخاب می‌کنم. یک زمان هم پیش می‌آید متن تمثیلی مانند «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را انتخاب می‌کنم. پیش از این هم نمایشنامه‌های خودم یعنی پرسش‌ها و مسائل شخصی خودم را اجرا کرده‌ام. بنابراین به هیچ عنوان قائل به روش و شیوه خاصی نیستم. هر متنی جهان خودش را دارد. به ضرورت همان جهان هم می‌توانید شیوه و روش مشخصی را کشف و پیگیری کنید. می‌توانیم بگوییم که شما به متن‌ وفادار هستید و بر اساس متن‌ کارگردانی می‌کنید. در واقع، به دنبال کارگردانی آوانگارد نیستید. رویکرد من وفاداری به جوهره‌ اثر است. در کل، جریانی که این روزها در تئاترمان باب شده و در واقع باید نامش را «گریز از متن» بگذاریم اصلا مورد پسند و نظر من نیست. آنها به یک سری شبه‌فرم‌ها و شکل‌ها پناه می‌برند. شاید این امر ناشی از ناتوانی کارگردان باشد. شاید تلاش می‌کنند قدرت کارگردانی را با از سر و شکل انداختن متن، نشان بدهند. در صورتی که متن دارای هسته مرکزی و جوهره‌ای است که یک کارگردان باید بتواند زاویه‌ای تازه و خوانشی جدید از آن داشته باشد. تئاترهای خصوصی را چگونه می‌بینید؟ آیا این فضا را مثبت یا منفی می‌بینید؟ تئاتر خصوصی نظیر تمام کارهایی است که این سال‌ها بدون پژوهش اتفاق افتاده است. تئاتر خصوصی هم‌دست سرمایه‌داری لجام‌گسیخته شده است. یک سری کاسبکار وارد فضای تئاتر شده‌اند. آنها مانند قارچ در حال تکثیر هستند و این سبب شده تئاتر از وجاهت بیفتد. گروه‌های تئاتری در پی تامین کف فروش سالن و راضی نگهداشتن تماشاگران هستند. کمدی‌های سبک همراه رقص و آواز - که صرفا سرگرم‌کننده هستند - وارد حوزه اصلی تئاتر شده‌اند. تئاتری که به گیشه پناه می‌برد لاجرم از جدیت تولید اندیشه بازمی‌ماند. از همان ابتدا هم پیش‌بینی می‌شد که چه اتفاقی خواهد افتاد. دوستان اصلا اعتقادی به کار اساسی پژوهش‌شده ندارند. تمام حوزه‌های فرهنگی کشور دستخوش این آسیب است. به بهانه‌ خصوصی‌سازی و با شعار تئاتر برای همه، شاهد سرمایه‌سالاری و کاسبکاری در تئاتر هستیم. خصوصی‌سازی در جامعه ما به ویژه در حوزه فرهنگ یک فریب گنده است.