این روزها در تئاتر تهران نمایش‌هایی روی صحنه می‌روند که محصول یک کارگاه هستند؛ اما این رویه به نفع تئاتر حرفه‌ای است یا به ضررش؟

پایگاه خبری تئاتر: این روزها می‌توان به خوبی مشاهده کرد که بخش مهمی از تولیدات تئاتری کشور را نمایش‌های کارگاهی تشکیل می‌دهند. با افزایش سالن‌های  تئاتری در شهر تهران و نیاز به تولید تئاتر، فرایند تبدیل شدن آموزش‌های کارگاهی به اثر شدت گرفت. هر چند تولید تئاتر به همراه هنرجویان مسبوق به سابقه است. حمید سمندریان، در آخرین تولید تئاتریش، «ملاقات بانوی سالخورده» بخش مهمی از نقش‌ها را به هنرجویانش می‌سپرد. با قدم زدن در راهروهای تئاتر شهر و تماشای پوستر آثار شاخص این مجموعه می‌توان دید شخصیت‌هایی چون قطب‌الدین صادقی یا مسعود دلخواه نیز در آثارشان به هنرجویانشان فرصت حضور روی صحنه را داده‌اند. شاید عجیب باشد که دریابیم روزگاری مهران مدیری و رضا عطاران به عنوان هنروران «هملت» قطب‌الدین صادقی، در تئاتر شهر روی صحنه رفته‌اند.

اما یک نکته را باید توجه داشت. تا اواسط دهه 1380 آموزشگاه‌های هنری چندان رشد نیافته بودند و اساساً بازیگران خُرد آثار نمایشی را دانشجویان تشکیل می‌دادند. به عبارتی اعتبار استاد موجب می‌شد دانشجو در همان اوان دانشجویی پایش به فرایند تولید اثر هنری باز شود. از دل این رویه بازیگران و کارگردانان شاخصی پدیدار می‌شوند که امروز بخش مهمی از گیشه تئاتر و سینمای کشور را تشکیل می‌دهند. امیر آقایی، پانته‌آ بهرام، حمید فرخ‌نژاد، رضا عطاران، شبنم مقدمی و ... شخصیت‌هایی هستند که از دل تمرینات اساتید دانشگاهی به جامعه هنری معرفی شده‌اند.

با افزایش روزافزون کارگاه‌های آموزشی و میل سیری‌ناپذیر جامعه برای تبدیل شدن به بازیگر، شرایط تولید این آثار نیز تغییر می‌کند، این وضعیت در یک سال گذشته حادتر هم شده است. با گشت و گذاری در سایت‌های فروش بلیت تئاتر می‌توان دید که آثار کارگاهی بخش مهمی از تولیدات تئاتری را تشکیل داده‌اند. تولیداتی که می‌تواند هم امیدوارکننده باشند و هم خطرناک. ابتدا از وجه امیدوارکننده ماجرا بگوییم؛ جایی که فرصت دیده شدن و کشف استعدادها مهیا می‌شود. شرایطی که در سینما پدید نمی‌آید، در تئاتر به راحتی به دست می‌آید؛ کارگردانان تئاتر به واسطه شرایط تولید و امکان استفاده از تعداد نامتناهی بازیگر روی صحنه، می‌توانند شرایط برای درخشش یک بازیگر جوان را مهیا کنند. حالا این گوی و این میدان و فرصتی برای نشان دادن خویش. حتی در تئاتر شرایط پرزنت کردن نیز جذاب‌تر است. همه چیز زنده رخ می‌دهد و به واسطه شبکه‌های اجتماعی امکان دعوت افراد تأثیرگذار در روند حیات هنری نیز ساده‌تر شده است. یک کارگردان یا بازیگر مشهور سینمایی بدون شک راحت‌تر می‌تواند در یک سالن تئاتر ظاهر شود تا در یک پردیس سینمایی.

اجراهای کارگاهی همچنین علیه یک نظام انحصاری است؛ نظامی که در آن گیشه حکومت می‌کند و سعی بر آن دارد دایره بازیگران تئاتری محدود و محدودتر باشد. نظام کارگاهی این فرصت را می‌دهد تا تکثر ژانری در بازار تئاتر شکل بگیرد و حق انتخاب مخاطب نیز افزایش یابد. همچنین با ورود شخصیت‌های تازه به تئاتر، دامنه مخاطبان تئاتر نیز بیشتر می‌شود؛ چرا که هر بازیگر جوان به همراه خود بخشی از آشنایان خود را به سوی سالن‌های تئاتری سوق می‌دهد.

اما خطر از همین جا آغاز می‌شود، اینکه برای داشتن یک گیشه موفق و جذب مخاطب می‌توان از این ظرفیت بهره برد. هر بازیگری می‌تواند یک فروش متوسط را تضمین کند و این به بازگشت مالی کمک شایانی می‌کند. از سوی دیگر، هر هنرجو پیش از آغاز اجرا یک آورده مالی به همراه خود می‌آورد. کلاس‌های آموزشی هزینه‌های بسیار دارد و برای برگزارکنندگان سود قابل‌توجهی دارد. پس بخشی از هزینه تولید یک اثر پیش از آغاز نمایش جمع‌آوری می‌شود. شعار از تمرین تا اجرا نیز آن‌قدر جذابیت دارد تا هنرجو را به سمت خود بکشد.

وضعیت زمانی بغرنج می‌شود که نمایش‌هایی از این دست به سبب تولید فشرده و ساندویچی از کیفیت نازلی رنج می‌برند. بازیگرانی که اساساً آماده نیستند، در دام متنی ضعیف‌تر از خود قرار می‌گیرند و کارگردانی نمایش هم عموماً معطوف به هدایت و آموزش بازیگر می‌شود. نتیجه کار فجایع هنری است که می‌توان حتی در سالن‌های دولتی - که از یارانه‌های خاص بهره می‌برد - جستجو کرد. نمونه جذاب ماجرا نمایش «مده‌آ» علی‌رضا راسخ‌راد در تئاتر شهر است. نمایشی که نزدیک به 90 درصد بلیت‌هایش به صورت مهمان به فروش رفته است و به ضرس‌قاطع فاقد مخاطب بوده است. کیفیت کار نیز به گفته منتقدان نازل بوده و نتوانسته نظر کسی را جلب کند. بدتر از همه آنکه برخلاف رویه سابق که کارمندان ارشاد حق استفاده از امکانات دولتی را ندارند، سالن در اختصاص کارمند اداره‌کل هنرهای نمایشی قرار می‌گیرد تا نمایشی متشکل از هنرجویانش را روی صحنه برد.

در تماشاخانه ایرانشهر نیز پیش‌تر نمایش «در ستایش تئاتر»، محصول یک کارگاه یک ماه در مؤسسه آنجا روی صحنه می‌رود که متشکل از چند مونولوگ بود. البته این موسسه پس از چند ماه برنامه اجرایی کارگاه‌هایش را به یک سالن خصوصی انتقال می‌دهد؛ اما شرایط اجرا کماکان به همان منوال است، دو نمایش تولید شده مجموعه مونولوگ‌هایی است که توسط هنرجویان ادا می‌شود؛ رویه اجراهای مونولوگی - که به سبب فرصت یافتن بازیگر برای درخشش برای بازیگران اهمیت دوچندانی دارد - آرام آرام به یکی از آسیب‌های این نمایش‌ها بدل می‌شود؛ چرا که پروسه آموزش در چنین اجراهایی زیر سؤال می‌رود. تمرکز بر مونولوگ این تصور را ایجاد می‌کند که مربیان نمی‌توانند بازیگران را در یک موقعیت دیالوگی قرار دهند که بیش از موقعیت‌های دراماتیک مونودرامی در تئاتر اهمیت دارد.

آسیب‌ بعدی زمانی رخ می‌دهد که این آثار کارگاهی به بخش مهمی از تولیدات حرفه‌ای تئاتر تبدیل می‌شوند. نمایش‌های 30 شب روی صحنه هستند و در سالن‌های حرفه‌ای با قیمت بلیت‌های همسان اجرا می‌شوند. در دل برخی از اجراها یک یا دو بازیگر مشهور نیز حضور پیدا می‌کنند؛ اما آنچه مشخص است این بازیگران قرار نیست نقش پررنگی ایفا کنند. برای مثال در «شپش» کوروش نریمانی، با اینکه سیامک صفری نقش اصلی را بازی می‌کند؛ اما او در اثر چندان شاخص نیست. در «پزشک نازنین» اشکان خطیبی نیز او بازی محدودی در اجرای خود دارد تا فرصت بیشتری به هنرجویانش برسد. با اینکه این انگیزه خیرخواهانه است؛ اما بخشی از مخاطبان به واسطه حضور این بازیگران به تماشای اثر می‌نشینند. پس عجیب هم نیست نمایش «شپش» در عمارت نوفل‌لوشانو پرفروش‌ترین اثر سال این مجموعه می‌شود.

حال باید دید این رویه تا کجا ادامه پیدا می‌کند؟ قرار است به کجا برسد؟ آیا آن هم پایانی تلخ دارد؟ آیا با یک اشباع در آینده روبه‌رو می‌شویم؟ یا آنکه این وضعیت آرام می‌گیرد و به وضعیتی مطالعه شده ختم می‌شود؟