آواز قو، اگرچه نمایشی با عناصری درخشان در اجرا، به نظر نمی‌آید، و جریان پرکششی را نیز ایجاد نمی‌کند و در حقیقت واگویه‌های بازیگری قدیمی‌ست که اذعان می‌کند دوره‌ی اوجش گذشته و باید صحنه را ترک گوید، اما به دلیل وجود یکی از معتبرترین بازیگران پیشکسوت بر صحنه‌ی تئاتر که مدت‌های مدیدی، علاقمندان به نمایش از هنر او بی نصیب بودند، فرصتی‌ست که بتوان بار دیگر درخشش ، تبحر و قدرت بازیگری او را بر صحنه ببینند.

پایگاه خبری تئاتر: آوازقو اولین نمایشنامه‌ی تک پرده‌ای آنتون چخوف است که در سال 1886 آنرا نگاشت و همچون اغلب نوشته‌هایش موضوعی ابزورد، از حسرت، ناکامی، تنهایی و انزوای انسان دارد.

چخوف پیش از نگاشتن نمایشنامه‌های بلند و معروفش ، تعداد زیادی نمایشنامه‌ی تک پرده‌ای دارد که بسیاری از آنها با سبک کمدی و طنز خاص او، از مشهورترین‌های دنیای ادبیات نمایشی و اجرای صحنه‌ای هستند .

آواز قو نوشته‌ای ساده، روان بی پیچ وخم‌های بسیار و بی‌حضور کاراکترهای متعدد، نمایشی آرام و بی فراز و نشیب‌ست که در عین سادگی، سویه‌های مهمی از روانشناسی انسان را مطرح می‌کند. تنهایی، پوچی و اضطراب پیری، از زبان کاراکتر اصلی که خود بازیگر دنیای نمایش وتئاتر است، در جهت جهان بینی خاص چخوف، بیان می‌شود. آواز قو داستان بازیگری‌ست که 50 سال بر صحنه تئاتر بوده و نقش‌های بسیاری را اجرا کرده‌است.

او خانواده‌ای ندارد و خودش را وقف هنر و بازیگری‌اش کرده‌ است. شبی بعد از اجرای نمایشش در سالن تئاتر بخواب می‌رود و ساعتی بعد با سوفلوری که شب‌ها مخفیانه در رختکن سالن تئاتر می‌خوابد روبرو می‌شود.. گفتگوی بین بازیگر و سوفلور به اجرای قطعاتی از نمایش‌های مشهور که بی‌تناسب به حال و وضعیت فعلی بازیگر نیست، می‌انجامد و صحنه‌هایی از تئاتردر تئاتر را با یکدیگر اجرا می‌کنند..

آواز قوی پریزاد سیف، تغییراتی دارد که برای اجرای صحنه‌ای آن، مناسب سازی شده. ارتباط عمیق‌تر و نقش پررنگ‌تر سوفلور و همخوانی با بازیگر، ترکیب جذاب‌تری را از عشق مشترک‌شان به تئاتر و عمق تنهایی‌شان می‌سازد که در ارتباط گیری تماشاگر با فضای روحی و روانی کاراکتر‌اصلی، تاثیرزیادی دارد. تنهایی که در تمام انسان‌ها، در طی فرآیندی با توجه به اقتضای زیستی و محیطی و گاهی جغرافیایی، شدت و ضعفی ایجاد می‌کند که احساس جداافتادگی را در فرد، تشدید می‌کند. به ویژه افرادی که در معرض شهرت و معروفیت‌های اجتماعی قرار دارند، بیش از پیش در عمق این تنهایی رانده می‌شوند. و بنوعی با پوچی مواجه می‌شوند که تمام زرق‌و برق شهرت را بی‌اثر می‌کند. و این شکل از تنهایی و پوچی، بخوبی با قلم چخوف در آواز قو، بازنمایی می‌شود

. "وقتی داشتم رو صحنه راه می‌رفتم و جمله‌های خودمو می‌گفتم، یه دفه چشام باز شد. برای اولین بار توی زندگیم حالیم شد که هرکی فکر می کنه بازیگری هنر مقدسیه خیلی خره! یه دفه دیدم همه چی دروغ و بی معنیه، فهمیدم برده‌َم. دلقک دربارم، یه پیش پرده خون بی‌ارزشم که زنده نگهش داشتن تا مردمون خسته از کار و سرگرم کنه! یک کلام؛ دلقک! اینو اون روز از نگاه مردم فهمیدم! و بعد از اون دیگه به دس زدن و تشویق و انتقادشون، اصلا به کل دیگه به تاتر اعتقاد ندارم" * نقطه قوتِ آواز قو، جدای از آنکه با متنی از چخوف روبرو هستیم، سعید پورصمیمی ست، که بدون شک، بهترین انتخاب برای نقش بازیگرست

. با ادای قوی دیالوگ‌ها و انتقال حسی که با نوع بیان موقعیتی خود به واقع کاراکتر مورد نظر را پرداخت و بر صحنه می‌آورد. گویا او خودش را بازی می‌کند. و چنان این بی‌مرزی در بازی او مشهودست که هرلحظه ادراک عمیق‌تری از حال و احوال بازیگر، تنهایی و ناکامی‌های او، با انتخاب دیالوگ‌‌های ویژه و دقیق از نمایش‌نامه‌ها، برای مخاطب ایجاد می‌شود. پریزاد سیف، در نقش سوفلور به نظر می‌رسد بعد از گذشت چندین اجرا توانسته ارتباط لازم را با کاراکتر بازیگر برقرار کند و اکت‌ها و رابطه‌ی معناداری از پیوندهای درون متنی در جهت حفظ ماهیت و ساختار اصلی متن چخوف با وجود تغییرات، ایجاد کند تا تماشاگر درک مشترکی از احساس یأس و تنهایی که درهر دو نقش و انسان معاصر به وفور وجود دارد، داشته باشد. اما از آنجا که چخوف در نوع خود تراژدی را همواره اثربخش می‌داند ، آواز قو را بعنوان، آخرین دیالوگ‌های بازیگری طراحی می‌کند که می‌داند پایان کارش نزدیک‌ست و همچون قوها، آوازی را سر می‌دهد که واپسین لحظات حیاتش را اعلام می‌کند. چخوف در متن‌هایش همواره در فراز و فرودی از یأس و امیدواری در رفت و آمدست.

از ناکامی‌ها و رنج‌های آدمی می‌گوید اما همواره در انتهای هر داستانش، امیدی را نوید می‌دهد که روزهای خوبی در راه است. "استعداد که باشه چیزی به اسم پیری وجود نداره و این تنها حقیقت زندگیه"* اگر چه پریزاد سیف در مقام کارگردان و دراماتورژ کردن متن و اجرا، ترجیح می‌دهد پرده‌ی آخر را طبق متن اصلی، با خروج بازیگر از صحنه تمام نکند، بلکه او را نقش بر زمین و با انداختن پارچه‌ای بر روی آن، تمام شده و پایان کارِ بازیگر، نشان دهد. که به نظر می‌رسد چنین انتخاب و تغییری، ناهمجنس و چگالی نامیزانی با کلیت متن و اجرا دارد. وتاثیرگذاری را به حداقل می رساند. آواز قو، اگرچه نمایشی با عناصری درخشان در اجرا، به نظر نمی‌آید، و جریان پرکششی را نیز ایجاد نمی‌کند و در حقیقت واگویه‌های بازیگری قدیمی‌ست که اذعان می‌کند دوره‌ی اوجش گذشته و باید صحنه را ترک گوید، اما به دلیل وجود یکی از معتبرترین بازیگران پیشکسوت بر صحنه‌ی تئاتر که مدت‌های مدیدی، علاقمندان به نمایش از هنر او بی نصیب بودند، فرصتی‌ست که بتوان بار دیگر درخشش ، تبحر و قدرت بازیگری او را بر صحنه ببینند. این موفق ترین و ستایش برانگیزترین بخش نمایش آواز قو ست که تماشاگران را بی حظ و لذت راهی نمی کند.

منابع : 1/ آواز قو /آنتون چخوف / مرتضا کرامتی، محمود بهروزیان، سروژ استپانیان 2/دفترهای تآتر/ ویژه کمدی های تک پرده ای آنتون چخوف / نشرنیلا 3/روان درمانی اگزیستانسیال/ اروین یالوم/ سپیده حبیب