فيلم برشي كوتاه از زندگي علي هاشمي است و همه زندگي او را در برنمي‌گيرد. ما فقط فصل كوتاهي از زندگي اين شهيد را به مخاطب نشان مي‌دهيم و همين. بنابراين فيلم بيوگرافي علي هاشمي نيست مفهومي از علي هاشمي مي‌گيرد. نشان دادن علي هاشمي در دو قاب است. يكي قاب جنگ يكي هم قاب زندگي امروز مردم هورالعظيم. هدف من اين بود كه در مورد آدمي صحبت كنم كه ضمن اينكه فرمانده بزرگ در جنگ ايران و عراق بود فراتر از آن هم پيش مي‌رود و تبديل به اسطوره مردم مي‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: ماجرا از اين قرار است كه مهدي افشارنيك روزنامه‌نگار حوزه اقتصادي- نفتي براي تهيه گزارشي از اتفاقات مربوط به تاسيسات نفتي و حواشي پيرامون آن به اهواز سفر مي‌كند و در جريان اين سفر در ميدان آزادگان در گرماي زياد با رطوبت بالا با مردمي روبه‌رو مي‌شود كه لب درياچه هور مشغول ماهيگيري هستند. او ضمن گفت‌وگو با مردم اين منطقه متوجه مي‌شود كه اهالي منطقه هورالعظيم به شهيد علي هاشمي تعلق روحي بالايي دارند و اساسا عشق به اين شهيد است كه باعث تحمل درد و مشقت‌هاي زندگي آنها در اين جغرافيا مي‌شود. حالا شهيد علي هاشمي كيست؟ سرداري كه در روزهاي آخر جنگ ناپديد شد و همين باعث حرف‌ها و شايعات زيادي درباره اين شهيد بزرگوار شد. كنار هم قرار گرفتن اين دو موضوع جرقه‌اي مي‌شود كه او به فكر ساخت مستندي درباره مشكلات مردم اين منطقه نفتي بيفتد و درباره رابطه عجيب اين مردم با اين شهيد فيلم بسازد؛ گفت‌وگوي ما را با مهدي افشارنيك، كارگردان اين فيلم از نظر مي‌گذرانيد.

فيلم شما به اسم «زير صفر مرزي» به حوزه نفت مربوط مي‌شود در اين فيلم سوژه بسط پيدا مي‌كند و به ميان مردم هويزه و سوسنگرد مي‌رود. در واقع شما به كنكاش در مناطق نفت‌خيز مي‌پردازيد و دوربين شما راوي مشكلات مردم اين مناطق است. موافقيد؟

بله. منطقه‌اي كه ما فيلمبرداري فيلم را انجام داديم غرب كارون بود. اين خطه از مناطق جنگ‌خيز كشور بود. همان‌جا كه خيبر و بدر رخ داد. اطراف اين منطقه پر است از دكل‌ها و تاسيسات نفتي ولي مردم اين منطقه در زندگي معيشت‌شان با مشكلات عديده‌اي روبه‌رو هستند. آنها ساعت‌ها زير گرماي شصت درجه براي گرفتن چند ماهي مي‌مانند و اين ماهي‌ها را به قيمت ناچيز در بازار سوسنگرد و هويزه مي‌فروشند؛ اين درحالي است كه دور تا دور منطقه زندگي آنها تاسيسات نفتي و صدها چاه نفت قرار دارد و همين‌طور هم بر تعدادش افزوده مي‌شود. باور كنيد ظرف نيم ساعت كنار آنها در حرارت گرما ايستادم. حالم بد شد اما آنها همچنان مقاوم هستند. نكته كليدي مهم اينكه معتقدند شهيد حاج علي هاشمي مراقب زندگي آنهاست.

اين نكته را در جريان گفت‌وگو با آنها متوجه شديد؟

بله. آنها معتقدند اين شهيد بالاي سر آن منطقه ايستاده است و حواسش به همه منطقه هست. در جريان گفت‌وگوهايم متوجه شدم آنها رابطه عجيب و غريبي با اين شهيد دارند يعني اين شهيد فقط قهرمان آنها نيست. وراي همه اين تعاريف براي آنهاست. حضور اين شهيد را در زندگي خود حس كرده و به صورت زنده با او ارتباط دارند. همين مساله مرا درگير كرد و باعث شد راجع به زندگي علي هاشمي تحقيق كنم، با بچه‌هايش آشنا شوم، راجع به تهمت‌هايي كه به او زدند تحقيق كنم و بدانم سرنوشت او از چه قرار بوده است.

طي تحقيقاتي كه داشتيد به چه نكات مهم ديگري رسيديد كه قابل ارايه در تصوير نباشد؟

ما اگر صد و شصت ميليارد بشكه ذخيره نفت داشته باشيم كه ذخاير اثبات‌شده ايران است شصت ميليارد متعلق به مردم آن منطقه و دشت آزادگان است اما آشكارا تناقضي بين اين صنعت و زندگي مردم وجود دارد و جالب است كه همه مي‌گويند ما مسووليت اجتماعي خود را انجام مي‌دهيم بله درست هم مي‌گويند جاده‌اي افتتاح مي‌كنند درمانگاه راه‌اندازي مي‌كنند مدرسه را رنگ مي‌كنند و به يك مسجد چهار كولر اهدا مي‌كنند اما هيچ‌وقت فقر مردم آن مناطق برطرف نمي‌شود. با دو مدرسه يا يك جاده و چند كولر فقر مردم به صورت ريشه‌اي حل نمي‌شود. مي‌خواهم بگويم طي ساليان گذشته نرم‌افزار فكري براي آنجا وجود نداشته است. الان مردم به اين نتيجه رسيده‌اند كه نفت ما را مي‌برند و از اين نفت چيزي به ما نمي‌رسد. اين حرف‌ها هم حرف‌هاي مردم عادي است. ارديبهشت 96 با آقاي زنگنه به عنوان روزنامه‌نگار به سوسنگرد رفته بودم. امام جمعه آنجا رسما در سخنراني مي‌گفت كه تهراني‌ها نفت ما را غارت مي‌كنند. حرف امام جمعه آن شهر بود. مردم اين منطقه تمكن مالي چنداني ندارند اما براي عاشورا و اربعين پول قرض مي‌كنند، موكب مي‌زنند و در مسير جاده چذابه و بصره چاي مي‌دهند. آنها به ايراني بودن بودن خود افتخار مي‌كنند. اين ما هستيم كه آنها را از خودمان دور كرديم. اين ما هستيم كه متاسفانه با گفتمان عرب و عجم دامن مي‌زنيم. به نظر من مساله دشت آزادگان يك اراده مي‌خواهد كه اين اراده بايد از تهران شكل بگيرد تا مشكلات آنها را حل كنيم. مي گويند فقر و بي‌عدالتي در همه ايران است. من با اين استدلال موافقم اما چون نفت در خوزستان و اهواز جريان دارد اينكه نفت را بهره‌برداري كرده و عايدي به آنها نمي‌رسد را بايد حل كنيم.

خيلي‌ها معتقدند بايد اسباب اشتغالزايي فراهم شود.

كار ايجاد كردن يعني چه؟ كه شركت نفت به مردم شغل بدهد؟ راه‌حل اين نيست. بايد از رونق كسب و كار حمايت كرد. توسعه‌گرايي دولتي دواي درد نيست.

حرف مردم در مستند شما اين بود كه نان نداريم بخوريم. طرح اين نكات بيشتر تخيلي به نظر مي‌رسد.

تخيلي!؟ من زندگي‌هايي آنجا ديدم كه با 200 هزار تومان در ماه از اين رو به آن رو مي‌شود. حالا شما حساب كنيد سطح معيشت مردم آنجا تا كجاست كه با ماهي 200 هزار تومان زندگي مي‌كنند. اگر يارانه آنها توسط دولت قطع شود آنها هيچي ندارند بخورند.

به بركت گستردگي فضاي مجازي مشكلات جغرافياي اهواز و خوزستان و دشت آزادگان به كرات مطرح مي‌شود اما اين پرسش به وجود مي‌آيد كه چرا براي اين مشكلات راه‌حلي تعريف نمي‌شود؟

نظر من اين است كه مسوولان همت مي‌كنند و براي رفع فقر از اين مناطق زحمت هم مي‌كشند اما بي‌حاصل باقي مي‌ماند. مثال مي‌زنم، پدري پول توجيبي را به فرزندان خود مي‌دهد اما به دست بچه‌ها نمي‌رسد خب اين درد بدي نيست؟ كليت مشكلات خوزستان و دشت آزادگان اين است كه پول به دست مردم آنجا نمي‌رسد و همين باعث مي‌شود فعاليت مسوولان ديده نمي‌شود. مهم‌ترين دليل هم فقدان تبادل و گفتمان فرهنگي است. ما با آنها گفت‌وگو نداريم. اين بدترين اتفاق است. هر چقدر هم خرج كنيم تا اين شكاف فرهنگي درست نشود همين ‌آش و همين كاسه است.

حالا پرسشي كه اينجا مطرح مي‌شود راه‌حل چه مي‌تواند باشد؟

بايد شركت نفت موجب كسب و كار شود. بايد نيازهاي نفتي‌ها كه خيلي هم گسترده است از مسائل فني گرفته تا نيازهاي روزمره را در منطقه تامين كنند. اين موجب رشد كسب وكار منطقه‌اي و محلي مي‌شود و كارهايي نظير تعميرات چاه و وسايل خواربار كاركنان خود را از اين منطقه تامين كند.

آيا به نظر شما شدني است و اين مهم از مردم آن منطقه دريغ مي‌شود؟

مهم‌ترين نكته قبل از هر مشكل اقتصادي و اجتماعي اين است كه ما دچار فقدان همساني و گفت‌وگوي فرهنگي هستيم. ما با فرهنگ آن منطقه ارتباط چنداني نداريم. نفتي‌ها ندارند. بايد تلاش شود اين شكاف فرهنگي توسط متوليان امر و روساي شركت نفت از بين رود كه اگر از بين نرود به ضرر امنيت ملي است. خيلي تلخ است كه نفتي‌هاي ما در بطن جامعه عرب خوزستان و دشت آزادگان قرار ندارند و نفت و مردم با يكديگر غريبه هستند و با نحوه زندگي آنها آشنا نيستند. آنچه در حال حاضر ضرورت دارد فقط هم بحث شركت نفت نيست بحث همه نهادهاي حكومتي است كه در آنجا درگير كار هستند. اين است كه ما نرم‌فزار و زبان مفاهمه با مردم منطقه را نداريم. به وجود آوردن امنيت اقتصادي بدون ايجاد فهم مشترك از رفاه از ايجاد ثروت از آينده‌اي بهتر ممكن نيست. ما يك چيزي را براي مردم صلاح مي‌دانيم و مردم چيز ديگري. مثلا ما فكر مي‌كنيم هور را خشك كنيم براي توسعه نفت و توسعه منطقه مناسب است اما هور از نفت براي مردم مهم‌تر است. اين مشكل از عدم مفاهمه و گفت‌وگو مي‌آيد.

اما درباره ساختار فيلم بحثي كه مطرح مي‌شود اينكه فيلم از دو بخش مجزا تشكيل شده و هركدام داستان مستقلي را روايت مي‌كنند (عمليات خيبر و زندگينامه علي هاشمي - مباحث پيرامون نفت) كه هر كدام آنها قابليت پرداخت جداگانه دارد. موافقيد؟

ببينيد، نظر من اين است كه فيلم برشي كوتاه از زندگي علي هاشمي است و همه زندگي او را در برنمي‌گيرد. ما فقط فصل كوتاهي از زندگي اين شهيد را به مخاطب نشان مي‌دهيم و همين. بنابراين فيلم بيوگرافي علي هاشمي نيست مفهومي از علي هاشمي مي‌گيرد. نشان دادن علي هاشمي در دو قاب است. يكي قاب جنگ يكي هم قاب زندگي امروز مردم هورالعظيم.

يك روايت از علي هاشمي در جنگ و يك روايت از علي هاشمي كه بعد از گذشت سال‌ها در زندگي امروز مردم جريان دارد.

دقيقا. هدف من اين بود كه در مورد آدمي صحبت كنم كه ضمن اينكه فرمانده بزرگ در جنگ ايران و عراق بود فراتر از آن هم پيش مي‌رود و تبديل به اسطوره مردم مي‌شود؛ تا جايي كه اين اسطوره در لابه‌لاي زندگي مردم هم ديده مي‌شود و تنها در كمد كتاب و طاقچه آنها نيست. پس ذهن آنها جريان ندارد بلكه ارتباط زنده‌اي با مردم اين شهر دارد و با مردم هر روز حرف مي‌زند. در واقع ناكامي و ناراحتي‌هاي مردم با زبان علي هاشمي بيان مي‌شود. آنها مي‌گويند اگر علي هاشمي بود وضع ما اين نبود. اين نكته شايد در وهله اول باور ساده‌اي به نظر برسد اما اين باور در اين منطقه جريان دارد. جوانان امروز دشت آزادگان اتفاقي كه براي علي هاشمي افتاده و بي‌توجهي‌اي كه الان به آنها مي‌شود را به هم ربط مي‌دهند. آنها معتقدند همان‌طوركه به علي هاشمي تهمت زده شد الان به ما هم همان نگاه مي‌شود. نفت ما را مي‌برند و هيچ عايدي براي ما ندارد. اين به گفتمان اعتراضي آنها تبديل شده است. يك شهيدي كه رده‌بالاي فرماندهان بوده امروز گوينده آرزوهاي مردم است.

وقتي از دختر و پسر شهيد در فيلم استفاده كرديد چرا وجه داستان‌گويي فيلم را بيشتر نكرديد؟

حقيقت اينكه اين چيزي كه شما مي‌گوييد با آن موافقم و فيلم را به لحاظ داستاني بهتر مي‌كرد. اما براي حسين و زينب اين موضوع عاطفي بود و نمي‌توانستند به لحاظ عاطفي از فقدان پدر جدا شوند. خيلي جاها نزديك به مساله پدرشان مي‌شدم كه دچار تالمات شديد عاطفي مي‌شدند و بايد ملاحظه مي‌كرديم. از آنجايي كه در حق بچه‌ها اجحاف شده بود آنها سراسر بغض و مظلوميت براي پدرشان بودند. من مي‌توانستم از از شگرد سينمايي استفاده و كار را براي مخاطب جذاب كنم اما زينب دگرگون و حالش بد مي‌شد و به همين جهت در طول فيلم رهاي‌شان كردم.

با اين حال فيلم روايت دردناكي دارد. صحنه مادري كه فرزند خود را بعد از سال‌ها و تهمت‌هايي كه به او به ناحق روا شده در آغوش مي‌گيرد، سوزناك تعريف مي‌شود.

جالب است بدانيد روزهايي كه فيلم را تدوين مي‌كرديم دفتر ما عزاخانه بود. باور كنيد طي 150 باري كه فيلم را ديدم هنوز آن صحنه برايم تكان‌دهنده است. مخاطب از فرسنگ‌ها فاصله با سوژه فيلم با آن درگير مي‌شود. پرسش من اين است چرا بعد از جنگ ما با خودمان اين گونه رفتار مي‌كنيم؟ چرا با خودمان مهربان نيستيم؟ مشكلات به وجود آمده از پس جنگ را چرا برطرف نمي‌كنيم؟ فكر مي‌كنيد با سرنوشتي كه براي علي هاشمي رقم خورد سلحشوري و دلاوري براي كشور ترويج يا دچار ابهام و سوال مي‌شود؟ به نظر شما اين مسائل سوزناك نيست؟ بايد نشان دهيم به پدر شهيد هاشمي فرمانده قرارگاه نصرت (چه ماموريت‌هاي مهمي در اين قرارگاه صورت مي‌گرفته) گفتند برو پي بچه‌ات را از صدام بگير. آخر مگر مي‌شود؟ خودمان به دست خودمان چرا تراژدي خلق مي‌كنيم؟

با درنظر گرفتن اين نكته كه در بعضي صحنه‌ها شما زيركانه به تعريف و نشان دادن شركت نفت مي‌پردازيد برخي منتقدان بر اين باورند كه كارگردان و تهيه‌كننده از شركت نفت پول گرفتند فيلم تبليغاتي بسازند. شما چه نظري داريد؟

فيلم اسپانسرش يك شركت نفتي است. بدون پول كه نمي‌شود فيلم ساخت. ما هم اول فيلم اعلام مي‌كنيم حامي فيلم چه كسي است. اينكه برخي مي‌گويند ما براي تبليغات فيلم ساختيم از نديدن فيلم است. انتقادي بودنش كه مشخص است. فيلم نديده‌ها فقط بر اساس يك خبر كه اسپانسر فيلم يكي از شركت‌هاي نفتي است فيلم را قضاوت كردند. در صورتي كه هر مخاطبي با مقداري انصاف سليم فيلم را ببيند به انتقادي بودنش اذعان مي‌كند. كلي از مديران ارشد نفت به خاطر اين فيلم از من دلخور شدند و رابطه‌مان سرد شد.

چرا با محسن رضايي در اين فيلم كه از همرزمان علي هاشمي است صحبت نكرديد؟

ما تلاش كرديم روي خوش نديدم زياد هم پيگير نشديم. ولي با نزديكان ديگري از علي هاشمي حرف زديم.

با عباس صمدي كه از نزديكان و رفقاي آقاي هاشمي است چرا بيشتر در اين فيلم صحبت نشده؟ حرف‌هاي تكان‌دهنده‌اي ارايه مي‌دهد.

بله. آقاي صمدي معاون ستاد علي هاشمي در جنگ بوده. خوشحالم كه كسي مثل عباس صمدي در اين فيلم دست به انتقاد مي‌زند. او پيغامي به مردم مي‌دهد اينكه نسلي كه جنگيده آنقدر شهامت و آزادگي دارد كه خودش نقاد خودش است. عباس صمدي نماد اين نسل است به خودش نيشتر مي‌زند. جاي خوشحالي است كه معاون وزير دفاع و آقاي سردار دوران خودش را نقد مي‌كند. به من اعتراض كردند كه چرا اين نقدها در فيلم مطرح مي‌شود اما پاسخ من به آنها اين بود راه نقد را نبنديم.

چطور علي جليلوند را براي ساخت اين فيلم مستند مجاب كرديد؟

هم علي و هم وحيد جليلوند همكاري خوبي با من داشتند وحيد مشاور من در طول فيلم بود. انگيزه اينكه علي تهيه فيلم را قبول كرد بخش اجتماعي كار بود.

فيلم در مشهد از اكران كنار گذاشته شد چرا؟

من ارشاد مشهد را مسوول مي‌دانم. گرچه به خلاف واقع گفتند كه ما كاره‌اي نبوديم. سوال من از ارشاد اين است چرا به دوگانگي دامن مي‌زنيد؟ اداره ارشاد مشهد جلوي اين كار را گرفت و بعد به ما گفتند ما نبوديم سالن سينما اين كار را كرده است. اين برخورد غيراخلاقي است كه ارشاد مشهد با فيلم ما كرد.

فيلم‌هاي ديگر گروه هنر و تجربه را مي‌بينيد؟

بله از مخاطبان اين گروه هستم اينكه هنر و تجربه از فيلمسازان مستند حمايت مي‌كند و به اين فيلم‌ها سالن مي‌دهد به فيلمسازان اميد مي‌دهد كه ما به دنبال سوژه‌هايي برويم كه لايه‌هاي جامعه را نشان مي‌دهد كه معمولا اين موضوعات در سينماي داستاني كمتر مطرح مي‌شود يا در جريان غالب رسانه‌اي كشور نمي‌آيد ولي نقدي به اين گروه دارم كه چرا در خوزستان ما سالن نمايش فيلم نداريم؟ مخاطب اصلي آنجاست.