سخت مي‌توان تصور كرد كه فينيكس با احترام تمام در تمام برنامه‌هاي تبليغاتي فيلم كه بازار انبوه فيلم طلب مي‌كند، حضور داشته است. چنين قيد و بندهايي بعد از اهداي شير طلايي جشنواره ونيز به «جوكر» جدي‌تر شد چرا كه برگزيدگان قبلي اين جايزه - «رما» و «شكل آب»- بعدتر در مراسم اسكار درخشيدند.

پایگاه خبری تئاتر: از زماني كه فيلم «جوكر» به كارگرداني تاد فيليپس و با بازيگري واكين فينيكس در جشنواره فيلم ونيز جايزه شير طلايي را به نام خودش ثبت كرد، وسوسه ديدن اين فيلم به دل همه افتاد. اين فيلم چهارم اكتبر در سينماهاي امريكا روي پرده رفت و به تازگي فروشش از مرز يك ميليارد دلار گذشت. داستان فيلم درباره مردي به نام آرتور فلك، روان‌پريشي است كه با مادر پيرش در آپارتماني زهوار در رفته زندگي مي‌كند و براي امرار معاش مردم را مي‌خنداند يا بهتر اينكه «دلقك» است. او عاشق برنامه‌هاي موري فرانكلين (با بازي رابرت دنيرو) است اما همين كمدين و تلخي‌هاي جامعه به سقوط اخلاقي آرتور دامن مي‌زند.

در متن پيش رو گفت‌وگويي كه ديو ايتزكوف، خبرنگار روزنامه نيويورك تايمز با واكين فينيكس، تاد فيليپس و رابرت دنيرو ترتيب داده است را مي‌خوانيد.

نفهميدم كي گفت‌وگو با واكين فينيكس از مسير خارج شد. اما حالا مثل گربه‌اي كه شكارش را قبل از خوردن بين پنجه‌هايش مي‌گيرد، گوش من را به كار گرفته است.

او در ادامه مسير حرفه خاص سينمايي‌اش‌ نقش‌آفريني «جوكر»، شخصيت خلافكار كتاب مصور را انتخاب كرده است. در حال حاضر سوال من اين نبود كه چرا يا چطور براي اين نقش پرچالش كه به تغيير شكل نياز داشت، آماده شد يا صنعت فيلمسازي اين روزها به دنبال چيست كه چانه او را گرم كرده است. اگر چه همه اين موضوع‌ها انگيزه‌اي براي صحبت كردن به او مي‌دهند.

طبق اطلاعاتي كه دارم فينيكس مي‌تواند تا هر وقت كه بخواهد در نقش‌هايي كه شيره جانش را بيرون مي‌كشد، فرو برود. همين ويژگي‌اش هم باعث شده الان طوري روي صندلي‌اش بنشيند كه انگار توني مونتانا بوده و كم‌كم دارد از شر يك احمق بي‌لياقت خلاص شود.

پرسيد: «واي، راست مي‌گويي؟» وقتي اين جمله را گفت صدايش به خشكي سنباده بود. «خب، خوب است؛ متشكرم. عالي است؛ نگرانش بودم.» بعد نيشش تا بناگوش باز شد و خنده‌اي كرد تا بفهمم دارد شوخي مي‌كند. يا اصلا شوخي كرده بود؟ اگر قرار باشد فيلمي درباره ديوانه‌اي آدمكش بسازيد كه مثل دلقك‌ها آرايش مي‌كند احتمالا سراغ آدمي مي‌رويد كه چهره‌اش كمي تهديدآميز باشد. فينيكس شخصيت‌هاي بسياري را از «جاني كش» (در فيلم «سر به راه باش» 2005) گرفته تا «عيسي ناصري» (در فيلم «مريم مجدليه» 2018) بازي كرده است اما به تازگي سراغ فيلم‌هايي كه درباره منزوي‌ها (در «استاد» 2012، «او» 2013، «فساد ذاتي» 2014)، قاتل‌ها («برادران سيسترز» 2018) و قاتل‌هاي منزوي («تو هرگز اينجا نبوده‌اي» 2017) رفته تا راهي براي واكاوي اعماق تجربيات انساني داشته باشد.

نمي‌شود حدس زد كه پرسه‌زني‌هاي خلاقانه‌اش او را به كجا خواهد برد اما مي‌توان با اطمينان پيش‌بيني كرد كه فيلمي محبوب كه بر اساس مالكيت فكري يك استوديو ساخته مي‌شود در اين سفر جايي ندارد.

اما او در «جوكر» به ايفاي نقش پرداخته است؛ فيلمي كه روايتي زننده از بررسي شخصيت و داستان اصلي انتقام‌جوي هميشگي بتمن به نمايش مي‌گذارد. «جوكر» به كارگرداني تاد فيليپس نه فيلم بلاك‌باستر كتاب مصور سنتي قلمداد مي‌شود نه منبعي معتبر براي شخصيت محوري آن.

فينيكس توهين‌آميز صحبت نمي‌كند؛ هر پرسشي را جدي مي‌گيرد و صادقانه جواب مي‌دهد مگر اينكه اصلا دلش نخواهد به آن پرسش جواب بدهد. طي يك ساعت گفت‌وگو، احساسات متناقضي را به نمايش گذاشت؛ از صميميت و تفكر تا سرزنده‌دلي و كناره‌گيري. به هيچ ‌وجه نمي‌توانستم بفهمم كدام سوال يا اشاره‌ام، كدام نسخه از او را بيرون مي‌كشد.

فينيكس از بالقوگي خطر در حرفه‌اش خوشش مي‌آيد و آن را يكي از دلايل حضورش در «جوكر» عنوان مي‌كند. او مي‌گويد: «اصلا نمي‌دانستم اين فيلم چيست. اصلا نمي‌دانستم چطور دسته‌بندي‌اش كنم. نمي‌گفتم: «اين شخصيتي‌ است كه دارم ايفايش مي‌كنم.» نمي‌دانستم قرار است چه اتفاقي بيفتد.»

دوباره آن لبخند روي صورتش مي‌نشيند و ادامه مي‌دهد: «ترسناك بود.»

فينيكس 44 ساله است و تركيبي از موهاي قهوه‌اي و خاكستري روي سرش ديده مي‌شود. با لحن ملايمي كه انتظارش را نداريد صحبت مي‌كند؛ مثل «كومودوس»، امپراتور شرور رم كه نقشش را در «گلادياتور» بازي كرد.

فينيكس گهگاه شوخ‌طبع مي‌شد. وقتي گفتم در برخي از صحنه‌هاي رقص در «جوكر» چقدر تر و فرز بازي كرده است با دست هوا را پس زد و گفت: «ممكن بود از دويدن ساده مصدوم بشوم آن وقت بايد من را به خانه مي‌فرستادند.» اما به محض اينكه پرسيدم چطور به اين فيلم دعوت شد و واكنشش چه بود، شوخ‌طبعي‌اش تمام شد و گفت به خاطر نمي‌آورد. «افتضاح است به همين دليل هم مصاحبه‌ها بدترين مطالب هستند.» نااميد اين جمله را گفت و اضافه كرد كه وسوسه شده بود داستاني بسازد كه «هيجان‌انگيز باشد.»

براي توضيح روند تصور شخصيت «جوكر» پيش از شروع فيلمبرداري هم عجله نداشت. ابروهايش در هم گره خورد و گفت: «حرف زدن درباره‌اش احمقانه است. درباره‌اش حرف نمي‌زنم.» (اما بالاخره درباره‌اش حرف مي‌زند.)

اجازه بدهيد براي چند لحظه‌اي فينيكس را كنار بگذاريم و به فيليپس بازگرديم كه بيشتر او را براي كمدي‌هاي پرسود «خماري» (2009) و (2011) مي‌شناسيم. در اكران افتتاحيه فيلم جنايي «سگ‌هاي جنگي» در سال 2016، فيليپس استقبال گرم از آن فيلم را پيش‌بيني كرد و در همان حال به دنبال ساخت اثري پرقدرت از مجموعه داستان‌هاي ابرقهرماني مارول بود. فقط نمي‌دانست چطور مي‌تواند با آنها رقابت كند.

كمپاني برادران وارنر با برخي از فيلم‌هاي ابرقهرماني دي‌سي طعم موفقيت‌ را چشيده بود؛ «واندر وومن» موفق بود اما «جوخه خودكشي» شكست خورد. در نهايت فيليپس راه‌حلي بالقوه براي هر مشكلي در چنته داشت. مي‌گويد: «نمي‌تواني مارول را عقب بگذاري؛ كرگدني عظيم‌الجثه است. گفتم بياييد كاري كنيم كه آنها از پسش برنمي‌آيند.»

ايده‌اي كه فيليپس به استوديو پيشنهاد داد مجموعه‌اي از فيلم‌هاي كوچك و مجزا بود كه داستان‌شان بدون اينكه با فيلم‌هاي پيشين اين مجموعه در تضاد قرار بگيرد، به بررسي دقيقي از شخصيت‌هاي دي‌سي بپردازد. او توضيح داد: «مثل اين است كه تفسيري ديگر از آن شخصيت بدهيم مثل برخي از افراد كه تفسيري از «مكبث» ارايه مي‌دهند.»

فيليپس شيفته «جوكر» فيلمي با بازي به يادماندني جك نيكلسون (در «بتمن» تيم برتون) و هيث لجر (در «شواليه سياهي» كريستوفر نولان) مي‌شود. زماني كه فيليپس اين فيلم را مي‌بيند، هنوز هم فضايي براي ساخت قصه‌اي جديد درباره اين شرور وجود داشت كه به اصل روايت‌هاي شهري سياهي كه تحسين‌شان مي‌كند مثل «راننده تاكسي»، «آرزوي مرگ» و «سلطان كمدي» نزديك باشد.

در فيلم «جوكر» با فيلمنامه‌نويسي فيليپس و اسكات سيلور، شخصيت محوري آرتور فلك، دلقكي است كه در گاتهام سيتي كثيف و رهاشده زندگي مي‌كند. آدم‌هاي اين شهر او را ناديده مي‌گيرند و كتكش مي‌زنند و در همين اوضاع و احوال است كه آرتور وارد چرخه انتقام و خشونت مي‌شود و بدون دليل موجهي قهرمان شهرشان مي‌شود. فيليپس توضيح مي‌دهد: «مي‌خواهي از موفقيت اين آدم پشتيباني كني اما به جايي مي‌رسي كه ديگر نمي‌تواني از او پشتيباني كني.»

با اين وجود اين سيرك به يك دلقك احتياج دارد و فينيكس و فيليپس هر دو خيلي راحت به حضور در اين پروژه راضي نشدند. فيليپس مي‌گويد: «فينيكس حاضر به نقش‌آفريني در فيلمي كه از كتابي مصور اقتباس شده، نبود. در برنامه پنج ساله او به چنين فيلمي نيازي نبود. اگر چه فكر نمي‌كنم اصلا برنامه داشته باشد.» (برخلاف اينكه گزارش‌ها اعلام كرده‌اند «جوكر» به دنبال لئوناردو دي‌كاپريو بودند اما فيليپس مي‌گويد: «اين فيلم را براي نقش‌آفريني واكين نوشتيم.»

بيشتر از سه ماه، فيليپس مكررا به خانه فينيكس رفت ‌و آمد كرد و با اميد به اينكه اصرارش به جايي برسد به سوال‌هاي بي‌شمار فينيكس در مورد شخصيت جواب داد. او مي‌گويد: «از او خواستم به دفترم بيايد و تست اين شخصيت را بدهد. تصميم آساني نبود اما مدام مي‌گفت: «بگذار خطر كنيم، بيا كاري كنيم.»

فيليپس به خاطر مي‌آورد: «منتظر ماندم تا بگويد: «باشه، من هستم.» و هرگز اين حرف را نزد.» وقتي فينيكس نگران مي‌شد اصلا از دهان او جواب مثبت نمي‌شنيدي. فقط سوال مي‌كرد. فينيكس و فيليپس در ماه‌هاي پيش از شروع فيلمبرداري و زماني كه فينيكس صرف فرو رفتن در كاراكتر مي‌شد، اختلافات نتيجه‌بخش بيشتري داشتند. آنها به اين نتيجه رسيدند كه بازيگر شخصيت جوكر بايد كاهش وزن فاحشي داشته باشد اما فينيكس كه براي ايفاي نقش‌هاي ديگري لاغر شده بود، به تجربه وزن كم كردن دوباره علاقه‌اي نداشت.

فينيكس مي‌گويد: «سخت مي‌توان اين طور زندگي كرد. فكر مي‌كنم جوكر يك جورهايي آدم چهارشانه‌اي باشد. تاد مي‌گفت: «فكر كنم بايد همان شخصيت لاغر را بازي كني.» فينيكس ۵۲ پوند براي ايفاي نقش جوكر كم كرد.

معلم حركات موزون فينيكس را درس مي‌داد و او با ويديوهاي اجراگرهاي مشهور تمرين مي‌كرد (نمي‌گويم ويديوهاي چه كساني) او و فيليپس با ايده‌هايي كه در كتاب‌ها ديده بودند همديگر را به چالش مي‌كشيدند (به شما نمي‌گويم آن كتاب‌ها چه بودند) اين بازيگر گريم كردن صورتش را خودش ياد گرفت و در دفترچه يادداشتي جوك‌هاي نصفه‌نيمه و افكار آشفته‌اي را كه در فيلم مي‌بينيم، ‌نوشت.

فيليپس مي‌گويد بزرگ‌ترين بدگماني نسبت به جوكري كه فينيكس نقشش را ايفا كرد ارتباط‌هاي واضح و آشكار آن با افسانه كتاب‌هاي مصور بود كه شخصيت‌ صريح‌الهجه و غيرملموس و ميلياردر توماس وين آن را برجسته‌تر كرد. پسر اين شخصيت، بروس همان بتمن در بزرگسالي است.

فيليپس مي‌گويد: «اصلا از آوردن اسم توماس وين خوشش نمي‌آمد. برايش راحت‌تر بود كه اسم فيلم را «آرتور» بگذاريم و خط داستان هيچ ربطي به موضوعات كتاب‌هاي مصور پيدا نمي‌كرد. اما فكر مي‌كنم با‌گذشت زمان با اين موضوع كنار آمد.»

فينيكس با كتاب‌هاي مصور غريبه نيست؛ در نوجواني آنها را با اشتياق مي‌خواند اگر چه ضدقهرمان‌هاي بي‌رحم مارول مثل گرگينه را به خدايان موقر دي‌سي ترجيح مي‌داد. در سال ۲۰۱۴ زماني كه مارول براي فيلم «دكتر استرنج» بازيگر انتخاب مي‌كرد، استوديو با فينيكس براي ايفاي نقش جادوگر مذاكره كرد اما گزارش شده است كه اين بازيگر مذاكرات را بهم زد و در نهايت بنديكت كامبربچ اين نقش را به دست آورد. فينيكس از توضيح در اين باره سرباز مي‌زند: «فكر كنم آنها … نمي‌دانم» هر چه در اين باره گفت، همين بود.

البته فينيكس نقش‌آفريني‌هاي نيكلسون و لجر را ديده بود و آنها را تحسين مي‌كرد اما ادعا مي‌كند كه «خوشبختانه» در مورد انتظارات بالاي مخاطبان براي همسان بودن با آنها، «خام‌دستانه» عمل كرده است. پيش از آغاز مرحله توليد «جوكر» چند مصاحبه با فينيكس ترتيب داده شد و وقتي از او پرسيدند چطور ممكن است نقش‌آفريني او با جوكرهاي قبلي متفاوت باشد، او گفته بود متوجه است «كه دارد كار بزرگي انجام مي‌دهد» و اضافه كرده بود: «من آنقدر آدم اين بازي نيستم كه نمي‌دانم بقيه چطور اين نقش را بازي كرده‌اند.»

فينيكس كه سه بار نامزد جايزه اسكار شده از شايعات و اصطلاحات تجارت سينما بي‌خبر است. اما او حقه‌باز هم هست. چند ماهي وانمود مي‌كرد بازيگري را كنار گذاشته تا خواننده هيپ‌ هاپ شود؛ اين ماجرا قصه فيلم مستندنماي «هنوز اينجا هستم» (2010) به كارگرداني كيسي افلك است.

شهرت او در ميل به تغيير همه جا پيچيده است اما اين ويژگي باعث شده فيلمسازها براي كار با او سرودست بشكنند. جيمز‌ گري كه در چهار فيلم بلند، فينيكس را كارگرداني كرده است، مي‌گويد اولين‌باري كه با هم براي ساخت درام جنايي «محوطه» (2000) كار كرديم، اين بازيگر مي‌توانست در مقاطعي نقش‌آفريني درخشاني را به اجرا بگذارد.

گري مي‌گويد: «او كنترل كاملي از ابزارش نداشت. مثل شيرجه‌زن المپيك كه هنوز قوانين رسمي المپيك را نمي‌داند.» گري مي‌گويد: «اما با گذشت سال‌ها و ساخت فيلم با همديگر - «شب مال ماست»، «دو عاشق» و «مهاجر» - كم‌كم متوجه شد محدوديتي وجود ندارد و به تدريج نترس شد.»

گري تاييد مي‌كند كه فينيكس داراي «نيروي انفجاري» است اما اين ويژگي از تعهد و عقايدش نشات مي‌گيرد.‌ گري در ادامه اضافه مي‌كند: «اگر آماده نباشيد، فينيكس مي‌فهمد و كاري مي‌كند كه شما هم بفهميد. بايد كارتان را درست انجام دهيد.»

فيليپس مي‌گويد لحظاتي بود كه فينيكس خونسردي‌اش را در صحنه فيلمبرداري «جوكر» از دست مي‌داد. گاهي اين كارش همبازي‌هايش را گيج مي‌كرد: «وسط صحنه‌اي از صحنه خارج مي‌شد و از لوكيشن بيرون مي‌رفت و بيچاره بازيگرهايي كه فكر مي‌كردند به خاطر آنهاست اما به هيچ‌وجه به خاطر آنها نبود؛ هميشه به خاطر خودش بود اما نمي‌فهميد.» و بعد از يك تنفس، فينيكس مي‌گفت: «قدمي بزنيم و برگرديم و صحنه را بگيريم.»

رابرت دنيرو كه در «جوكر» شخصيت مجري برنامه آخر شب را ايفا مي‌كند و تمام فكر و ذكر آرتور اين مرد است با اين جنبه از شخصيت فينيكس روبرو نشده و اعتقاد دارد او بازيگر حرفه‌اي تمام و كمال است. دنيرو مي‌گويد: «واكين روي كاري كه مي‌كرد تمركز كامل داشت، همان‌طور كه بايد اين‌طور باشد، همان‌طور كه او بايد باشد. چيزي نيست كه شخصا درباره‌اش بگويم.»

دنيرو كه نقش منزوي‌هاي آسيب‌ديده را در چند فيلمي كه بر «جوكر» الهام‌بخش بوده‌اند، ايفا كرده است مي‌‌فهمد كه چرا بازيگران و مخاطبان مجذوب اين دست شخصيت‌ها مي‌شوند. اما از طرفي عقيده دارد كه علاقه‌مندي به تراويس بيكل (شخصيت محوري «راننده تاكسي») شما را تراويس بيكل نمي‌كند. او مي‌گويد: «مخاطب به اشكال مختلف با او همسان‌پنداري مي‌كند نه اينكه تا حدي كه او پيش رفت، پيش بروند. مي‌توانند احساس او را درك كنند. گاهي اين چيزها كاتارتيك هستند.»

فينيكس به نوبه خودش تمايلي نداشت كه به ديگران بگويد چطور «جوكر» را تفسير كنند يا اين احتمال را در نظر بگيرند‌ كه برخي از عناصر فيلم – چه خشونت بي‌رحمانه با سلاح چه عدم قطعيت جنبش اعتراضي - ممكن است آن را فيلمي اشتباه براي لحظه حساس كنوني جلوه دهد. فينيكس به من مي‌گويد: «هر چند دلت مي‌خواهد درباره‌اش صحبت كني اما خوشتيپ! اين وظيفه تو به عنوان يك روزنامه‌نگار است.»

در ابتدا زماني كه از او پرسيدم آيا ممكن است «جوكر» نشانه‌اي شوم براي فيلمسازي باشد، به اين معني كه فقط فيلم‌هاي شخصيت‌محور مي‌توانند در اين مقياس ساخته شوند چون بر پايه شخصيت‌هاي فرهنگ عامه شكل گرفته‌اند، ابروهايش در هم رفت. به تندي گفت: «اصلا نفهميدم چي گفتي.»

اما وقتي سوالم را كمي تغيير دادم، او جوابي آرام‌تر و سنجيده‌تر داد: «بر عهده هنرمند است كه راهي براي قصه‌گويي‌ بامعنا پيدا كند. اگر قرار نباشد خواهرزاده‌ و برادرزاده‌هاي‌تان پاي تماشاي فيلمي دوساعته بنشينند، چكار مي‌كنيد؟ آنچه را كه براي‌تان با حقيقت موافق است دنبال مي‌كنيد يا ديگران مجذوبش مي‌شوند يا نمي‌شوند.»

سخت مي‌توان تصور كرد كه فينيكس با احترام تمام در تمام برنامه‌هاي تبليغاتي فيلم كه بازار انبوه فيلم طلب مي‌كند، حضور داشته است. چنين قيد و بندهايي بعد از اهداي شير طلايي جشنواره ونيز به «جوكر» جدي‌تر شد چرا كه برگزيدگان قبلي اين جايزه - «رما» و «شكل آب»- بعدتر در مراسم اسكار درخشيدند.

اما فيليپس معتقد است ستاره فيلمش آزاد است هر طور كه مي‌خواهد اين وظايف را بر عهده بگيرد. فيليپس با افتخار مي‌گويد: «اگر به برنامه جيمي كيمل مي‌رود و بعد از دو دقيقه برنامه را ترك مي‌كند، مي‌گويم: «آفرين به تو.» او اصول خودش را دنبال مي‌كند.»

اما فينيكس مي‌خواهد حرفه‌اش از چه مسيري عبور كند؟ او از آن دست بازيگرهايي نيست كه پنج فيلم بعدي‌اش را از پيش مشخص كرده باشد و كمپاني توليد فيلم شخصي ندارد كه شبانه‌روز كار كند و پروژه‌هاي جديدي را شكل بدهد. از او كه پرسيدم آيا فكر مي‌كرد به اين نوع دستگاه هاليوودي نياز داشته باشد، با خوشرويي يادم آورد كه همين چند لحظه پيش گفته‌ام هيچ ‌وقت نبايد نگران اين باشد كه نقش بعدي‌اش در كدام فيلم يا پروژه است.

با دلهره‌اي كه انگار حرف من را مسخره مي‌كرد، گفت: «خب بالاخره كدام يكي؟ تصميمت را بگير! پنج دقيقه پيش، تكيه داده بودم، مي‌خنديدم و مي‌گفتم: «خب، آماده‌ام.» حالا من را خيلي خيلي دلواپس مي‌كني.» فينيكس مي‌گويد معيارش در انتخاب پروژه‌ كاملا روشن و واضح است: «اهميتي به ژانر، ميزان بودجه فيلم و اين چيزها نمي‌دهم. فقط برايم مهم است كه فيلمساز نگاه خاص، صدا و توانايي ساخت فيلم داشته باشد.»

همچنين فينيكس وقتي احساس مي‌كند زيادي در سينما حضور داشته، برايش كاري ندارد كه ماه‌ها در خانه‌اش بنشيند و در هيچ پروژه‌اي شركت نداشته باشد. مي‌گويد: «در برهه‌اي خاص نمي‌خواهي اين را روي پوستري ببيني» منظورش خودش است، «داري از خياباني عبور مي‌كني و مي‌گويي: «دوباره؟ اين چهره؟ خسته‌اس. كافي است.»

فينيكس براي انجام دادن كاري كه دلش مي‌خواهد بكند، فقط بايد يك سوال را در نظر بگيرد و راحت بودن جوابش خنده‌دار است: «چه چيزي من را هيجان‌زده يا تحت تاثير خودش قرار مي‌دهد و باعث مي‌شود دلم بخواهد سخت كار كنم؟»

و آنقدر اين سوال را مي‌پرسد تا اينكه ديگر اين جوك خنده‌دار نيست. مي‌گويد: «اگر احساس نكنم دارم خودم را رو به جلو هل مي‌دهم، حوصله‌ام سر مي‌رود يا شايد از خودم حوصله‌ام سر برود. نمي‌دانم كدام يكي اول حوصله‌اش از ديگري سر مي‌رود.»