من از سينماي پدر ياد گرفتم. شايد بيش از هرچيز پايبندبودن به مفاهيم و نمادهايي که در نگاه اول از نظر مخاطب پنهان مي‌ماند و گاهي مفهوم سومي از آن استنباط مي‌شود. مثلا در فيلم «خط قرمز» پدر اين شمايل را به خوبي مي‌بينيم. به نظرم ما نسلي هستيم که گاهي رفتارمان همراه با يک خشم است و در عين حال همه ما در يک حس عجيب و نوستالژيک با گذشته‌مان پيوند خورده‌ايم.

پایگاه خبری تئاتر: «معکوس» نخستين تجربه کارگرداني پولاد کيميايي است. فيلمي که به تعبير کيميايي مشکلات و موانع، بسياري را به اين باور رسانده بود که ساخته نخواهد شد. بعد از گذشت يک سال از زمان ساخت، اين فيلم به زودي اکران خواهد شد. فيلمي که وامدار سينماي پدرش مسعود کيميايي است و در عين حال مسير مستقلي را طي مي‌کند. ‌«معکوس» فيلمي است که براساس قواعد سينماي کلاسيک ساخته شده و به نظر مي‌رسد تا حدودي وام‌گرفته از سينماي مسعود کيميايي است. آگاهانه به اين سمت حرکت کرديد؟

من از سينماي پدر ياد گرفتم. شايد بيش از هرچيز پايبندبودن به مفاهيم و نمادهايي که در نگاه اول از نظر مخاطب پنهان مي‌ماند و گاهي مفهوم سومي از آن استنباط مي‌شود. مثلا در فيلم «خط قرمز» پدر اين شمايل را به خوبي مي‌بينيم. به نظرم ما نسلي هستيم که گاهي رفتارمان همراه با يک خشم است و در عين حال همه ما در يک حس عجيب و نوستالژيک با گذشته‌مان پيوند خورده‌ايم. گاهي از آنها انتقاد مي‌کنيم و اختلاف نظر داريم و گاهي به شدت به آنها نزديک مي‌شويم. در عين حال بايد حواسمان به اين موضوع هم باشد که نسل پيش از ما به مرور پير مي‌شوند و مدام به ما گوشزد مي‌کنند «نگهبان چيزهايي باش که برايت به ارث مانده است». «از ريشه‌هايت نگهداري کن».

‌«معکوس» فيلم دغدغه‌مندي است و درنهايت شاهد فيلمي خنثي نيستيم. به نظرم نکته‌اي که به آن اشاره کردي را هم مي‌توان در فيلم ديد. ما وارث نسلي هستيم که هيچ ارتباطي با هم ندارند، تنهايي را انتخاب مي‌کنند و شايد گاهي به هم برگردند. اما اين وصل‌شدن‌ها موقتي است و در آن اتفاق جدي رخ نمي‌دهد. اين موارد در فيلم بسيار ملموس است. خشم نسلي که از آن صحبت مي‌کني باورپذير شده است و محملي که براي آن پيدا کردي هم جالب است؛ مسابقه اتومبيل‌راني‌اي که اتفاقات پيش‌بيني‌نشده فراواني در آن ديده مي‌شود.

در قواعد سينماي کلاسيک معمولا شخصيتي را مي‌بينيم که در پي گرفتن حقي است و سرانجام به آن مي‌رسد. شخصيت رضا براي من نماد سينماي کيميايي است و به نوعي يادآور رضاهاي کيميايي است. در سينماي کيميايي معمولا موضوع ناموس، قداست و مردانگي وجود دارد و درنهايت شخصي که ازخودگذشتگي مي‌کند. رضا در فيلم «معکوس» اعتراف مي‌کند که عاشق مادر سالار بوده. سالار در مهم‌ترين اتفاق زندگي‌اش شکست مي‌خورد. درواقع او از خط قانوني شکست مي‌خورد که هرگز قادر به ردکردنش نيست.

‌اتفاقا نکته مهم در فيلم اين است که سالار در مسابقه برنده نمي‌شود و خودش اعتراف مي‌کند که يک بازنده است. اما بازنده‌اي که حين اتفاقاتي که تجربه مي‌کند، اين بار مي‌توانيم او را برنده تصور کنيم.

من به تمامي اين شخصيت‌ها فکر کردم. در صحنه مسابقه با پيمان و درنهايت برنده‌شدن رقيب مي‌توان دليل اين رقابت نابرابر و شکست را ديد.

‌به نظرم اين موضوع در طول زمان ثابت خواهد شد که پولاد کيميايي حرف براي گفتن بسيار دارد، برعکس کساني که اتفاقا حرفي براي گفتن ندارند و فيلم مي‌سازند.

خوشحالم اگر از فيلم اول چنين برداشت مي‌شود. خصوصا در ساخت اين فيلم که با مشکلات بسياري روبه‌رو بودم. اصلا زماني که قصدم را براي ساخت فيلم سينمايي عنوان کردم، هجمه عجيبي عليه من وجود داشت. براي من جهاني شکل گرفته به اسم مسعود کيميايي که ناخودآگاه از کودکي با اين ذهنيت بزرگ شدم. او با نگاهي به سينماي کلاسيک و وسترن و البته بومي‌کردن آن سينماي خاص خودش را شکل داد. براي من پيشينه‌اي 50ساله حاکم است. قطعا تفاوت‌هايي با پدر دارم اما سليقه‌هاي ما به هم بسيار نزديک است. طبيعي است که اختلاف نسل خودش را نشان مي‌دهد. مثل دنياي من با دهه هفتادي‌ها. حالا فکر کنيد من از مسعود کيميايي صحبت مي‌کنم که اختلاف نسل ما با يکديگر بسيار است. من هرگز وجود پدرم را انکار نمي‌کنم. هرگز به اين فکر نکردم وقتي به عنوان کارگردان وارد سينما شوم، عکس کار او را انجام دهم و تظاهر کنم آدم متفاوتي نسبت به پدرم هستم. من از سينماي کيميايي تأثير گرفتم. نمي‌توانم او را ناديده بگيرم. بسياري از کساني که مسعود کيميايي و سينماي او را دوست دارند، پولاد را از آن خانواده مي‌بينند. همين موضوع توقعاتي را ايجاد مي‌کند. برآورده‌کردن اين توقعات و انتظارات ساده نيست. موضوع بعدي موقعيت من به عنوان کارگردان يک فيلم سينمايي است. آن هم کسي که نخستين فيلمش را کارگرداني مي‌کند. اينکه فقط به عنوان کارگردان حضور سمبوليک در صحنه داشته باشم به هيچ وجه خواست من نيست. قطعا کساني که به ديدن فيلم من مي‌نشينند مي‌خواهند بدانند چه حرفي براي گفتن دارم؟ آيا از عهده کار تکنيکال برمي‌آيم و به سراغ موضوعات روز و ملتهب مي‌روم؟ الان که فيلم ساخته شده و براي اکران عمومي آماده مي‌شوم، مي‌بينم که اندازه فيلم، اندازه ايران است.

مقصودم اين است که توقع نداريم اين فيلم شبيه «سريع و خشن» باشد. به هيچ وجه نخواستم شبيه فيلم‌هاي هاليوودي باشيم. يک فيلم ايراني است که مي‌توانيم بپذيريم يک مسابقه اتومبيل‌راني به اين شکل مي‌تواند برگزار شود. مقصودم رئاليسم اجتماعي خود ماست. از نظر تکنيکال بايد به مخاطبم مي‌گفتم دکوپاژ بلدم و سينما مي‌دانم. از ساخت چنين فيلمي هراس ندارم. از طرف ديگر بايد چشمم به گيشه سينما باشد. اگر در فيلم نخست گيشه را ناديده بگيرم و البته سرمايه‌گذاري که روي استعداد من حساب باز کرده، قطعا اتفاق خوبي نيست. اين را هم در نظر بگيريد که در ساخت اين فيلم به گيشه باج ندادم. من از حضور بازيگراني مثل بابک حميديان، اکبر زنجان‌پور، شهرام حقيقت‌دوست و... استفاده کردم که همگي به زيبايي نقششان را ايفا کردند و جنس همين فيلم‌نامه بودند وبه‌هيچ‌وجه دنبال اين نبودم که حضور بازيگراني خاص، مي‌تواند گيشه فروش من را تضمين کند. سهم زيادي از سرمايه‌اي را که براي ساخت فيلم بود، صرف ساخت دکور، فيلم‌برداري و ساير اتفاقات تکنيکي فيلم کردم. بيشتر به کيفيت فکر کردم تا اين مسير سخت را طي کنم. به من حق بدهيد که ساخت اين فيلم براي من به مراتب سخت‌تر بود. بعد از 25 سال حضور در سينما برخي هنوز من را نپذيرفته‌اند. هنوز گاهي اولين سؤالي که از من پرسيده مي‌شود اين است که اگر پدرت نبود چه‌کاره مي‌شدي؟ و بعد از تمام اين هجمه‌ها کارگرداني‌کردن اعتماد‌به‌نفس و انگيزه زيادي مي‌خواهد.

‌قطعا اين قضاوت‌ها درباره تو بيشتر بوده و گاهي همين بي‌مهري‌ها دلسردکننده است.

جامعه ما عصبي است. کسي تو را به انجام کاري تشويق نمي‌کند! چرا هميشه نکات منفي يک کار را پررنگ مي‌کنيم؟ اگر کاري انجام داده باشي که محسنات و مضراتي داشته باشد، برخي درست روي نقاط ضعف دست مي‌گذارند. عجيب است همه ما که سال‌ها تلاش کرديم به جايگاهي که دوست داريم برسيم، هميشه با موانعي روبه‌رو هستيم. بخشي از اين مسير صرف تلاشت مي‌شود و بخشي ديگر مبارزه با انرژي‌هاي منفي که اطرافت هست. دعوا در سينما واقعا سر چيست؟ آدمي مثل محمدرضا گلزار گناهي ندارد. او در خارج از ايران در سالني کنسرت اجرا مي‌کند که اگر کسي لايق حضور در آنجا باشد، قطعا شخصي در قامت محمد‌رضا شجريان است. از طرفي، مخاطب هم متوجه نيست به چه دليل براي اين کنسرت بليت خريده است؟ براي صداي او؟ ديدن چهره او يا لذت‌بردن از موسيقي؟ از همه بدتر مردم براي اين اشتباه پول خرج مي‌کنند. به‌مرور اين سليقه در جامعه تزريق مي‌شود و عام‌گرايي بسط بيشتري پيدا مي‌کند. متأسفانه اینجا به محض قد علم‌‌کردن بيشتر دشمن پيدا مي‌کني و دامنه تخريب‌کردنت بيشتر مي‌شود. جنگيدن با اين موانع روز‌به‌روز بيشتر خسته‌ات مي‌کند.

بله‌. اين فرد مدام به‌دنبال مقصر شکست‌هايش مي‌گردد و اين مقصران شکست‌ها کساني هستند که اجازه رسيدن به آرمان‌ها را فراهم نکردند. اين راه ناگزيري است که بايد سپري کنيم. نکته ديگر در حرف‌هاي تو وجود دارد. تو تصميم نگرفتي پدرت را انکار کني و جا پاي او بگذاري. هرکسي جاي تو بود، شايد با اين حجم از خشونتي که سمتش پرتاب مي‌کردند، به سمت انکار سنت‌ها مي‌رفت. تو انتخاب درست و هوشمندانه‌اي انجام دادي. با اينکه سينماي تو وامدار مسعود کيميايي است. اما مسعود کيميايي نمي‌تواند فيلمي مثل «معکوس» بسازد. از عهده ساختن آن برنمي‌آيد، اما سنت اين فيلم وابسته به سنت سينماي کيميايي است. به نظر من اين موضوع درخشان‌ترين بخش تفکر توست و اميدوارم ادامه داشته باشد. اتفاقا اين سايه سنگين روي سر شما سنگين نيست. هر‌چند همه تصميم دارند از سنگيني اين سايه بگويند اما تو مي‌گويي من از زير اين سايه آن‌طور‌که بلدم بيرون مي‌آيم، نه آن‌طور که شما بلديد

. بله طي‌کردن اين مسير آسان نيست. وقتي پدر ساخت «خون شد» را آغاز کرد، بسياري از اينکه من در اين فيلم حضور ندارم، تعجب کردند. هرچند تقدير اين‌گونه پيش رفت که من در اين فيلم حضور نداشته باشم. اما خودم از اين موضوع ناراضي نيستم. بسياري از دوستان پدر که در اين فيلم باز با او همکاري مي‌کنند، از اينکه من در فيلم حضور ندارم، ناراحت‌اند. برخي هم دوست داشتند مثل سابق من هم نقشي در فيلم پدر داشته باشم. اما الان به اين فکر مي‌کنم بسياري از موضوعات را مي‌توان ناديده گرفت و با انرژي بيشتري به هدف فکر و تلاش کرد.

 ‌ متأسفانه مسئله جامعه حذف‌کردن است تا تحمل‌کردن. به نظرم با اکران اين فيلم فصل جديدي از زندگي پولاد کيميايي آغاز مي‌شود و بخشي از مشکلات رفع خواهد شد.

متأسفانه مشکلات ساخت فيلم اولم زياد بود و شرايط روحي خوبي نداشتم. در زمان ساخت فيلم، پدر در بيمارستان بود. تمام مدت نگران پدر بودم و البته او مسئوليت تهيه‌کنندگي فيلم را پذيرفته بود و حضورش براي من بسيار دلگرم‌کننده و الزامي بود و شرايط بسيار سختي را پشت سر گذاشتم. موضوع ديگري که غافلگيرم کرد اين بود که انگار هيچ‌کس باور نداشت فيلم را به سرانجام برسانم.

‌قطعا طي‌کردن اين راه سخت بود و همين تجربيات باعث مي‌شود که قدم‌هاي بعد را محکم‌تر برداشت.

بله. به نظرم زاويه نگاه در کارگرداني اتفاق بسيار مهمي است. من از عباس کيارستمي چيزهاي زيادي ياد گرفتم. خاطرم هست زماني که براي ساخت تيتراژ «سربازهاي جمعه» آمد، دوربينش را آماده کرد و خواست که چند سرباز از مقابل دوربين رد شوند. از آنها خواست جملاتي را که در حين رژه تکرار مي‌‌کنند، بگويند. براي من عجيب بود که عباس کيارستمي چه صحنه‌اي مي‌گيرد! وقتي در سينما تيتراژ را ديدم، حيرت کردم. او از زاويه ديگري به اين رژه نگاه کرده بود. چاله‌هاي آب با تصوير سربازان در آن و بعد ديدن تصوير واضح‌تري از سربازان...؛ اين صحنه‌ها امضاي کيارستمي را داشت. حس پلان آن‌قدر جذاب و خوب بود که قطعا ساختش از عهده شخص ديگري برنمي‌آمد.

‌ کارگرداني را تجربه کرديد و همچنان به بازيگري ادامه مي‌دهيد. در‌حال‌حاضر کدام‌يک براي شما اولويت دارد؟

کارگرداني بسيار سخت است، اما با وجود تجربه‌کردن اين حس خوب، نمي توانم بازيگري را رها کنم. بازيگري را دوست دارم. برايش زحمت کشيدم. کارگرداني براي من فصل جديدي است اما قطعا با تجربه‌کردن آن، بازيگري هم برايم تعريف و مفهوم ديگري پيدا کرده است.