مسخرهباز فيلمي درباره سينماست، با استفاده از ظرفيتها و توانمنديهاي منحصر به فرد اين هنر. همين هم آن را جذاب ميسازد. از رهگذر اين فيلم نقبي ميزنيم به دنياي فيلمهاي قديمي و خاطرهانگيز و بار ديگر اسير جادوي سينما ميشويم، به شرط آنكه تكرارهاي خستهكننده و داستان بيربط و «لايتچسبك» فيلم آزارمان ندهد.

پایگاه خبری تئاتر: در ميان انواع بيان هنري از نقاشي و موسيقي و تئاتر گرفته تا ادبيات و شعر و... سينما احتمالا بيش از بقيه خودارجاع است، بدين معنا كه در فيلم‎هاي مختلف به اشكال گوناگون ارجاع به خود آثار سينمايي صورت مي‎گيرد. البته خودارجاعي در آثار ادبي و موسيقايي و حتي معماري نيز صورت مي‎گيرد، اما با توجه به امكانات بياني گوناگون سينما، اين امر در هنر هفتم تنوع و تكثر به مراتب بيشتري دارد. همه ما فيلم‎هاي زيادي را به خاطر داريم كه موضوع‎شان خود سينماست يا به آثار سينمايي ديگر اشاره دارند، مسخره‎باز، اولين اثر بلند سينمايي همايون غني‌زاده نيز چنين فيلمي است.

راوي فيلم دانش، جواني عشق سينما و بازيگري است (با بازي صابر ابر) كه در يك سلماني (آرايشگاه) كار مي‎كند، در حالي كه تمام هم و غمش اين است كه به دنياي سينما وارد شود. در خلوت خودش با هنرپيشگان نقش‎هاي مختلفي را بازي مي‎كند و از قضا عاشق يكي از ستارگان زن سينماست و آرزو دارد كه با او در يك فيلم همبازي شود. شخصيت قابل توجه ديگر اين فيلم، كاظم‌خان صاحب سلماني (با بازي علي نصيريان) است كه او نيز عاشق يكي از فيلم‎هاي كلاسيك سينما يعني كازابلانكا است و همواره از پسر جوان مي‌خواهد كه صفحه موسيقي اين فيلم را براي او بياورد.

در اين ميان اشاراتي هم به برخي از آثار برجسته سينماي ايران و جهان مثل پاپيون، لئون (حرفه‎اي) و هزاردستان (كميته مجازات) صورت مي‎گيرد. ضمن آنكه برخي از عوامل سينما هم به اين سلماني رفت‌وآمد مي‎كنند، مثل كارگردان مشهوري كه مرد جوان دوست دارد در فيلم او بازي كند يا مرد كارچاق‎كني كه براي فيلم‎هاي سينمايي تجهيزات (از جمله مو براي كلاه‌گيس) تهيه مي‎كند. از اين حيث مي‎توان مسخره‎باز را اثري درباره سينما قلمداد كرد، مخصوصا كه برخي از سكانس‎ها و تصاوير فيلم‎هاي مذكور يا عينا نمايش داده مي‌شوند يا متناسب با حال و هواي فيلم به طريقي بازسازي مي‎شوند.

تا اينجا اشاره‎اي به داستان فيلم نكرديم و تنها به شخصيت‌پردازي و فضايي كه وقايع در آن اتفاق مي‎افتد، پرداختيم. علت روشن است، فيلم تقريبا داستان مشخصي ندارد و چنانكه برخي مي‎گويند، متعلق به سينماي ضدروايت است. تقريبا يك‌سوم ابتدايي آن معرفي شخصيت‎هاي سلماني است و يك‌سوم مياني نيز تكرار ملال‎آور و خسته‎كننده آنچه در بخش نخست آمده. تيك‎هاي رفتاري و گفتاري شخصيت‎ها و وقايعي كه براي‌شان اتفاق مي‎افتد، گاه بيش از دو بار تكرار مي‎شود، مثل ماجراي مو پيدا كردن شاپور (با بازي بابك حميديان) در كنسرو ماهي تن يا قيچي كردن سبيل مشتريان توسط صاحب سلماني يا آمدن يك گدا به در سلماني و... تنها از نيمه دوم فيلم است كه به تدريج ماجراي قتل‎هاي زنجيره‎اي گدايان زن عيان مي‎شود و فيلم بار ديگر جان مي‌گيرد. اين گره‎افكني اما آن قدر دير و سرسري و مي‎توان گفت كاملا بي‎ربط است كه در نهايت نمي‎فهميم اصلا چرا بايد قتلي صورت بگيرد و انگيزه قاتل از اين كار چيست، گويي فيلمساز خواسته به طريقي سر و ته ماجرا را هم بياورد.

ارتباط اين داستان قتل با موضوع اصلي فيلم كه ارجاعي به سينماست، آشكار نمي‎شود و در نهايت براي مخاطب اين سوال بي‎پاسخ باقي مي‎ماند «كه چي؟» كل اين قضايا براي چه صورت گرفته و چه ربطي ميان اين شخصيت‎ها با ويژگي‎هاي خاص هر كدام‎شان و آن داستان قتل و در نهايت عشق شورانگيز دانش به سينما وجود دارد؟

جوابي كه شايد قانع‌كننده به نظر نرسد، اين است كه در واقع هيچ پيوند مشخص و نامشخصي ميان اين عناصر منفك از هم يافتني نيست و آنچه بيش از هر چيز به چشم مي‎خورد، توانايي‎هاي كارگردان در خلق فضاهاي تصويري و جلوه‎هاي بصري متفاوتي است كه تا كنون در سينماي ايران صورت نگرفته است. از قضا آنچه فيلم را جذاب و متفاوت مي‎سازد، همين ترفندهاي تصويري و سينمايي و بهره گرفتن از امكانات خاص سينما (در مقايسه با تئاتر) در نمايش فضاهاي خاص است.

كوتاه سخن آنكه مسخره‎باز فيلمي درباره سينماست، با استفاده از ظرفيت‎ها و توانمندي‎هاي منحصر به فرد اين هنر. همين هم آن را جذاب مي‎سازد. از رهگذر اين فيلم نقبي مي‎زنيم به دنياي فيلم‎هاي قديمي و خاطره‎انگيز و بار ديگر اسير جادوي سينما مي‎شويم، به شرط آنكه تكرارهاي خسته‎كننده و داستان بي‎ربط و «لايتچسبك» فيلم آزارمان ندهد.