قرار بود تئاتر خصوصي به شكل ديگري در ايران پياده شود كه حالا اينچنين تجاري شده است! اغلب اين سالن‌ها از نظر فرهنگي و هنري در بدترين شكل ممكن قرار دارند زيرا هر كسي از راه برسد در آنها اجرا مي‌رود! برخي از اين سالن‌ها امكانات حداقلي‌اي دارند ولي قرار بود، دانشجويان تئاتري در اين سالن‌ها مشغول به كار شوند و اين سالن‌ها هم قرار بود از دولت يارانه بگيرند ولي چه شد؟! آنها تبديل به تالارهايي شدند كه فقط كارت بانكي مي‌شناسند.

پایگاه خبری تئاتر: خوشبختانه با تمام ناملايمت‌ها و مشكل‌هاي اقتصادي و انبوه اتفاق‌ها در زمينه مناسبات توليد با طيف‌هاي گوناگوني از انواع تئاتر در تالارهاي نمايشي روبه‌رو هستيم. شايد مخالفتي نداشته باشيد كه اين امر به مناسبت حضور جوانان باانگيزه و پرشور اتفاق اتفاده است. تئاتر ايران به دسته‌هاي گوناگوني تقسيم مي‌شود كه احتمالا پوياترين و پرهيجان‌ترين دسته آن مربوط به تئاتر دانشگاهي مي‌شود. اين روزها اوشان محمودي با نمايش «پينوكيو» در تالار مولوي ميزبان تئاتردوستان حرفه‌اي است و بر خلاف بسياري از نمايش‌هاي روي صحنه با رويكردي انضمامي به فضاي اجتماعي مي‌پردازد. محور اصلي نمايش «پينوكيو» همچون داستان اصلي كارلو كلودي «دروغ» است و ما در نمايش شاهد حضور نسل‌هاي مختلفي هستيم كه در بزنگاه‌هاي گوناگون به يكديگر دروغ مي‌گويند. وضعيت به گونه‌اي رقم مي‌خورد كه گويا حقيقتي ديگر در ميان است و اگر هم حقيقتي باشد، تفاوتي با دروغ ندارد و اينها موقعيت‌هاي گوناگون اجتماعي هستند كه باعث توليد دروغ و تزوير مي‌شوند.

من به عنوان يك دهه شصتي، نوستالژي فراواني با داستان «پينوكيو» (۱۸۸۱) به نويسندگي كارلو كلودي دارم چون انيميشن آن از تلويزيون هم پخش مي‌شد؛ همچنين اين داستان كه معروف‌ترين اثر فرهنگي ايتاليا هم محسوب مي‌شود را با ترجمه صادق چوبك خواندم و به ‌شدت هم تحت‌تاثير قرار گرفتم. اين نويسنده و مترجم ايراني با قلمي رئاليستي و ناتوراليستي توانسته داستاني فانتزي را به فارسي برگرداند. گروهي اين داستان را نوعي «تمثيلي اخلاقي» هم مي‌دانند كه شباهت‌هايي به داستان «فرانكنشتاين؛ يا پرومته مدرن» (۱۸۱۸) مري شلي دارد. ما در هر دو داستان شاهد جاندار شدن موجودي بي‌جان هستيم كه يكي بيشتر به نقد علم و مدرنيته مي‌پردازد و ديگري به ذات انساني و دروغ.

من هم متولد سال ۱۳۶۶ هستم و قطعا نوستالژي‌هاي عجيب و غريبي با برنامه‌هاي تلويزيوني دوران كودكي‌ام دارم و انيميشن «پينوكيو» هم يكي از آنهاست. ما در نمايش «پينوكيو» با راوي‌هاي گوناگوني مواجه هستيم كه در روايت آنان دروغ موج مي‌زند و اولين چيزي كه به ذهنم خطور كرد همين داستان پينوكيو بود.

شيوه‌اي كه در پرداخت داستان نمايش در نظر گرفتيد مورد توجه است چون مشخص نيست دقيقا اقتباس است يا نه! نكته اساسي اين است كه ما با يكي از مفاهيم اساسي داستان پينوكيو طرف هستيم كه همان دروغ است و باقي روايت‌ها حذف شده‌اند.

در واقع، اسم اين كار را نمي‌شود اقتباس گذاشت ولي كار آينده من قطعا اقتباس خواهد بود. من به شيوه كارگاهي علاقه دارم و كليت اجرا را با تمرين‌ها و كار گروهي قوام مي‌دهم و در همان روند به اين نتيجه رسيدم كه نام نمايش بايد پينوكيو باشد. واقعيت امر اين است كه قتلي حول و حوش سال‌هاي ۱۳۹1-۱۳۹2 اتفاق افتاد كه در رابطه با وزارت صنايع و معادن بود و همچنان هم اين پرونده در جريان است و از مشكلي خانوادگي سرچشمه مي‌گرفت. اين پرونده خيلي برايم جالب بود. كسي كه در جريان اين قتل بود در محلي كه كار مي‌كردم استخدام شد و من هم با اين فرد چند ماهي همكار شدم. جريان نمايش پينوكيو هم دقيقا از اينجا آغاز شد و دروغ در خانواده تبديل به محور اصلي داستان شد. در واقع اين گونه است كه اگر قصه واقعي قتلي از زبان ديگري روايت شود، ماجرا چگونه مي‌شود؟

از نظر روايي نيز با شيوه روايت غير خطي مواجه هستيم كه به ‌شدت با روايت كلاسيك متفاوت است. من يادم مي‌آيد كه فيلم‌ها و داستان‌هاي ژاپني‌اي چون «راشومون» (۱۹۵۰) به كارگرداني آكيرا كوروساوا چنين روايت‌هايي را جا انداختند و حتي در آثار اروپايي هم با كارهاي آلن رب‌گريه، به‌طور خاصه، فيلمنامه «سال گذشته در مارين‌باد» (۱۹۶۱) به كارگرداني آلن رنه و در ادبيات امريكاي لاتين با كارهاي نويسندگاني چون ماريو بارگاس يوسا و خورخه لوييس بورخس با اين شكل از روايت آشنا شديم. به نظر تاثير سينما غيرقابل انكار است.

خيلي جالب است كه به فيلم «راشومون» اشاره كرديد. فكر مي‌كنم سه ماهي از تمرين‌ها مي‌گذشت كه اين فيلم را دوباره ديدم و باز هم از آن تاثير گرفتم. ايده روايي فيلم الگوي پخته و مناسبي دارد و من هم تلاش كردم كار او را واكاوي كنم و ريزه‌كاري‌هاي روايي فيلم را دريابم. ما به شكل پژوهشي فيلم، تئاتر، كتاب و نقاشي‌هاي گوناگوني را به يكديگر معرفي و از تمام تجربه‌هاي موجود هم استفاده كرديم. من به ‌شدت عاشق سينما هستم و هميشه ايده تدوين يا مونتاژ سينمايي در ذهنم جاري بود. يعني اينكه چگونه مي‌شود مونتاژ سينمايي را در تئاتر استفاده كنيم؟ البته موضوع تكنولوژي هم مطرح بود اما استفاده درست از آن. بنابراين تلاش كردم در كارگرداني تئاتر پينوكيو از شيوه‌هاي مونتاژ سينمايي بهره بگيرم انگار كه صحنه‌ها، مدام درون يكديگر ديزالو مي‌شوند. انگار كه ما در حال تماشاي فيلمي سينمايي در سالن تئاتر هستيم. اين ايده را در رفت و آمد نور و رنگ هم پياده كردم با اينكه امكانات ناچيزي داشتم. حقيقت ماجرا اين است كه دقيقا به سينما و مدل روايي سينمايي فكر مي‌كردم.

اجراي شما از فضاي تئاتر دانشگاهي مي‌آيد كه مشهور به كارهاي جسورانه، خط‌‌شكن، پژوهشي و حتي گاهي اوقات آزمايشگاهي است. فضاي تئاتر دانشگاهي را چگونه مي‌بينيد؟ زيرا كه مخاطبان حرفه‌اي تئاتر از كارگردانان دانشگاهي استقبال مي‌كنند ولي تئاترهاي لاكچري، جريان اصلي و گيشه‌محور در جذب تماشاگر با مشكل مواجه شده‌اند. جالب است كه تئاتر دانشگاهي با تمام كمبودها به تئاتر به مثابه تئاتر مي‌پردازد.

درباره اين سوال خيلي حرف دارم ولي تلاش مي‌كنم خلاصه بگويم. من از دوره سيزدهم جشنواره تئاتر دانشگاهي در آن حاضر هستم و در آن دوران اين جشنواره منطقه‌‌اي برگزار مي‌شد و چون در دانشگاه گرگان بودم و اين جشنواره هم در آنجا برگزار مي‌شد با اين فضا آشنا شدم و در نهايت هم عاشق اين جو و حال و هوا شدم. اين گونه بود كه در دوره چهاردهم جشنواره كاري ارايه دادم و از قضا برگزيده شد و به بخش بين‌الملل راه پيدا كرد و تا دوره هفدهم هم كار داشتم. من آن زمان در رشته مهندسي آب تحصيل مي‌كردم ولي بيشتر زندگي من در فضاي تئاتر و آموزش اين هنر سپري شد. با تمام اين اتفاقات تصميم گرفتم در مقطع كارشناسي ارشد وارد رشته تئاتر بشوم و تنها هدفم هم حضور در جشنواره تئاتر دانشگاهي بود چون آثار اين جشنواره را مي‌پسندم. كارهاي اين جشنواره پتانسيل فراواني دارد ولي سال به سال از نظر امكانات و بودجه و مديريت سقوط كرده است. جالب است كه حتي يك سالن جديد به منظور اجراهاي دانشگاهي نساختند! چرا كارهاي فرهنگي در ايران اين گونه پيش مي‌رود؟! بالاي ۳۰۰ گروه هستند كه مي‌خواهند به اين جشنواره وارد شوند ولي كسي به آنان توجهي ندارد. من فضاي تئاتر حرفه‌اي را قبول ندارم زيرا كارهاي تئاتر دانشگاهي از تئاترهاي جريان اصلي كه با عنوان تئاتر حرفه‌اي معرفي مي‌شوند، حرفه‌اي‌تر هستند. من آنچنان عاشق فضاي تئاتر دانشگاهي هستم كه همين حالا كه درباره‌ آن صحبت مي‌كنم تپش قلب گرفته‌ام! جالب است كه سال گذشته جايزه بردم ولي هنوز آن را به من ندادند. بايد تاكيد كنم نزديك به ۷ ميليون تومان فقط پول پلاتوي تمرين دادم! فضا به گونه‌اي رقم خورده است كه بايد ۳ سال كار كنيم و پول پس‌انداز كنيم تا بتوانيم تئاتري را توليد كنيم و در نهايت سودي هم نصيب‌مان نمي‌شود! چرا تهيه‌كنندگان به جشنواره تئاتر دانشگاهي وارد نمي‌شوند؟!

نظرتان درباره تالار مولوي چيست؟ نكته مورد توجه اين است كه جريان تئاترهاي غيردولتي و خصوصي تاثير چشمگيري روي سالن‌هاي دولتي گذاشته‌اند و تمام اين سالن‌ها هم چند اجرايي شده‌اند كه قطعا به كيفيت آثار لطمه مي‌زند. سالن مولوي را هم به دو قسمت تقسيم كرده‌اند! شاهد هستيم سروصداي فراواني از بيرون سالن وارد مي‌شود و تمركز فضا را بر هم زده است. با اين وجود كارهاي تالار مولوي با استقبال فراوان تماشاگران حرفه‌اي و قشر فرهيخته روبه‌رو مي‌شود.

خيلي خوب است كه تالار مولوي بازسازي شده است. متاسفانه در يكي از شب‌هاي اجراي نمايش پينوكيو شاهد برگزاري مراسمي در طبقه بالا بوديم كه داشتيم، اجرا را قطع مي‌كرديم. آنقدر سروصدا كردند و آنچنان طنين صداي خوانندگان موسيقي پاپ چون معين در سالن پيچيد كه كلافه شديم. در حال حاضر بايد طراحي صحنه را بر اساس نصفه مولوي در نظر بگيريم و پرسپكتيو ۶ متري ما تبديل به پرسپكتيو ۳ متري شده است. خدا كند سالن‌هاي جديدي تاسيس كنند.

در اجراي پينوكيو شاهد حضور بازيگران مختلف از گروه‌هاي سني گوناگوني به‌ طور خاصه نوجوانان هستيم و البته كه كيفيت قابل قبولي هم دارند و خود من هم از ديدن بازي آنان لذت بردم. شايد برخي براي اولين بار روي صحنه آمده باشند.

پارميدا حسيني براي اولين بار در اجراي عموم حاضر است ولي بازيگران ديگر تجربه داشتند. گل‌آرا غفراني هم دانشجوي رشته تئاتر است و تجربه خوبي دارد و بازي او را در نمايش «حذفيات» ديده بودم. كار با اين بازيگران ريسك دارد ولي لذت بزرگي هم نصيب شما مي‌كند. ما بيش از يك سال تمرين كرديم و در نهايت به اين شكل از اجرا رسيديم. به نظرم بازيگران در شكل‌گيري اين اجرا تاثيرگذار بودند و من هم خيلي راضي هستم.

تئاتر غيردولتي و خصوصي را چگونه مي‌بينيد؟ اين نوع از تئاتر موافقان و مخالفاني دارد و نكات مثبت و منفي فراواني هم دارد.

اميدوارم باعث و باني تئاتر خصوصي موجود دچار تير غيب شود(خنده). قرار بود تئاتر خصوصي به شكل ديگري در ايران پياده شود كه حالا اينچنين تجاري شده است! اغلب اين سالن‌ها از نظر فرهنگي و هنري در بدترين شكل ممكن قرار دارند زيرا هر كسي از راه برسد در آنها اجرا مي‌رود! برخي از اين سالن‌ها امكانات حداقلي‌اي دارند ولي قرار بود، دانشجويان تئاتري در اين سالن‌ها مشغول به كار شوند و اين سالن‌ها هم قرار بود از دولت يارانه بگيرند ولي چه شد؟! آنها تبديل به تالارهايي شدند كه فقط كارت بانكي مي‌شناسند و بايد همان اول كلي پول بدهيد! اگر چرخه سالم و حرفه‌اي در اين سالن‌ها حاكم مي‌شد، گروه‌هاي مختلف تئاتري و دانشجويان تئاتري از نظر كيفي درجه‌بندي مي‌شدند و كم و زياد در اين سالن‌ها كار مي‌كردند. الان همه را شكل كارت بانكي مي‌بينند و هيچ چيز ديگري مهم نيست. اين سالن‌ها تبديل به مكاني به منظور اجراي تئاترهاي به اصطلاح آزاد خواهند شد. كاملا با اين روند مخالف هستم.

من به ‌شدت روي مساله تئاترهاي انضمامي و انديشه انضمامي تاكيد دارم يعني اينكه اجراها بايد با توجه به «تاريخ اكنون» و «هستي‌شناسي اكنون» و نقد بي‌محاباي زندگي روزمره فعلي روي صحنه بروند. ديدگاه‌هاي راديكال‌تري هم هستند؛ يعني اينكه تئاتري‌ها بايد متوني را با توجه به شرايط اجتماعي و مناسبات توليد اكنون به منصه ظهور برسانند تا بتوانند با طبقات و اقشار مختلف جامعه ارتباط بگيرند و حتي شكل و شمايل زندگي روزمره فعلي را در تاريخ ثبت كنند اما متاسفانه اكثر اجراهاي تئاتري به سوي متن‌هاي ترجمه‌اي غربي، متن‌هاي تاريخ گذشته، موضوع‌هاي دستمالي ‌شده و حتي انتزاعي رفته‌اند و قطعا سانسور در اين زمينه نقش اساسي داشته است.

چه نكته دقيق و درستي را بيان كرديد! بايد درباره شرايط گرفتن مجوز اجرا چيزهايي را بگويم. من قرار بود نمايش پينوكيو را در سالن انتظامي روي صحنه ببرم. متن را اول به سالن انتظامي داديم و بعد قرار شد كار را بازبيني كنند. جالب است كه متن را در همان قدم اول منوط به بازبيني كردند و شرايط سفت و سختي را رقم زدند مبني بر اينكه اين نمايش نبايد اجرا بشود. چيزهايي ‌گفتند كه واقعا من مات و مبهوت ماندم! نمي‌دانم قسمت بود يا هوشمندي به خرج داديم كه از اجرا در سالن انتظامي پشيمان شديم و به سوي اجرا در تالار مولوي رفتيم. يك گروه بازبين حرفه‌اي‌تر آمدند و آنقدر تعريف و تمجيد كردند كه باز متحير شدم. من هنوز نمي‌دانم چرا اين اتفاق‌ها در حال رخ دادن است؟ به نظرم مميزي‌ها و سانسور بايد حساب و كتاب داشته باشد و حتي بايد آدم‌هاي حرفه‌اي‌تر و كاربلدتري را انتخاب كنند. مهم‌ترين دليلي كه مي‌توانم در پاسخ به پرسش شما بگويم همين مساله سانسور است. برخي سانسورچيان به كلمات و ميزانسن‌ها هم كار دارند! البته هميشه گفته‌اند محدوديت، خلاقيت مي‌آورد ولي هميشه اين گونه نيست چراكه هزينه توليد تئاتر بالا رفته است و هنرمندان ديگر حوصله سر و كله زدن با سانسورچيان را ندارند بنابراين به سراغ متن‌هاي بي‌خود و ترجمه‌اي مي‌روند. نمايشي به نام «تئوريسين» در جشنواره تئاتر دانشگاهي بود كه در همان جشنواره سانسور شد و كسي هم آن را نديد با اينكه يك سال تمرين كرده بودند. تئاتر ما شبيه به اداره شده و مديران هم پشت ميز نشسته‌اند و همه‌ چيز را از پشت ميز مي‌بينند. به هيچ عنوان فضايي فرهنگي و هنري در ايران جاري نيست. مگر مي‌شود نمايشنامه‌اي را قبل از اجرا مورد قضاوت قرار داد؟! اما اين روزها مميزان و مديران تئاتري اين قضاوت‌ها را مي‌كنند.

فكر مي‌كنم موقعيت را ارجح مي‌دانيد به منظور تصميم‌گيري، بيان رخدادها و كنش. جالب است كه كاراكترهاي نمايش پينوكيو مدام در شرايط بغرنجي قرار مي‌گيرند كه به راحتي دروغ بگويند انگار مدام شاهد بزنگاه‌هايي هستيم و شايد شرايط زندگي ما هم به ‌شدت بحراني است؛ گويا دست به روانشناسي اجتماعي مي‌زنيد.

دقيقا. من اصلا آدم پاك و ساده‌اي نيستم و حتما من هم دروغ مي‌گويم. آدم‌هاي نمايش تنها در زماني كه زور بالاي سرشان هست، تلاش مي‌كنند تا راست بگويند ولي باز هم به جمله‌هاي راست آنان شك داريم! دروغ‌هاي ساده به راحتي مي‌توانند، فجايع عظيمي بيافرينند. زندگي خيلي از آدم‌ها با دروغ به تلخي گراييده است. فكر مي‌كنم ما امروز مدام در حال دروغ گفتن هستيم مثلا وقتي دير به سر قرار مي‌رسيم به سرعت دروغ مي‌گوييم و انگار اين واكنش يك نوع اپيدمي شده است. ما مدام در حال توجيه دروغ‌هاي گذشته هستيم و اين رويه به شكل يك دومينو در حال تدام است و اين موضوع از بالا تا پايين جامعه در جريان است. ما در نمايش پينوكيو شاهد دختراني نزديك به بلوغ هستيم كه در كنار مردان و زنان خانواده‌دار تبديل به الگويي قدرتمند براي يكديگر شده‌اند چون همه دروغ مي‌گويند و اين دروغ‌ها هم مدام تكرار مي‌شود.