فيلم مستند «آندره تارکوفسکي، يک نيايش سينمايي»، فيلمي ديدني در نشان‌دادن سلوک روحي آندره تارکوفسکي از ديدگاه پسر او به شمار مي‌رود.

پایگاه خبری تئاتر: فيلم مستند «آندره تارکوفسکي، يک نيايش سينمايي» محصول 2019 ساخته «آندره آندريويچ تارکوفسکي»، پرتره‌اي از «آندره تارکوفسکي»، فيلم‌ساز بزرگ سينماي روسيه است. اين فيلم مستند را پسر تارکوفسکي کارگرداني کرده است. چه کسي بهتر از پسر او که سال‌ها در کنار پدر زيسته مي‌تواند جهان دروني پدر را به تماشاگر نشان دهد. به‌جاي روايت شخصي يا زندگي‌نامه‌اي از زندگي خود در کنار پدر، فيلم يکسره به جهان دروني و سينمايي فيلم‌هاي تارکوفسکي نزديک شده و گاه مي‌کوشد پلي ميان نشانه‌هاي زندگي واقعي او و همان نشانه‌ها در فيلم‌ها برقرار کند. همچنين فيلم به شکل کليشه‌اي به مصاحبه‌ای طولاني و نشان‌دادن تکه‌هايي از فيلم‌ها و گفت‌وگو با عوامل و اعضاي خانواده يا منتقدان نپرداخته است. صداي آندره تارکوفسکي پدر، بدون آنکه ديده شود، همراه با شعرهاي آرسني تارکوفسکي پدربزرگ، مانند يک مکاشفه و تک‌گويي دروني آرام، چشم و گوش مخاطب را به سلوک روحي و جنبه‌هاي گوناگون فلسفي، شاعرانه و عارفانه زندگي و ترکيب تصاوير آن با عناصر طبيعت در فيلم‌ها مي‌برد. فيلم به‌جاي روايت خطي از فيلم آينه شروع مي‌شود؛ چرا‌که بيشترين ارجاع‌ها به دوران کودکي تا جواني تارکوفسکي در شوروي سابق را در آن فيلم مي‌توان يافت. اغلب صداها و موسيقي‌ها از فيلم‌هاي مختلف آندره تارکوفسکي روي تصاوير شنيده مي‌شود که حس‌و‌حالي مشابه آن فيلم‌ها به اين فيلم بخشيده است. گاه با تصويربرداري از حرکت آرام مه روي رودخانه يا جنگل يا حرکت منظم آب و رقص سبزه‌ها و چشم‌دوختن به دوردست‌ها از پشت پرده‌ها يا پنجره‌ها، اين حس به فيلم القا مي‌شود. حرف‌هاي تارکوفسکي هنگام تبعيد ناخواسته‌اش به ايتاليا به دليل طردشدنش از سوي مسئولان دولت شوروي، شکلي گلايه‌وار و حسرت‌آلود به خود مي‌گيرد؛ به‌ويژه آنجا که از امکان‌نداشتن گفت‌وگو و مواجهه مردم شوروي با فيلم‌هايش سخن مي‌گويد. هم‌زمان در صحنه‌اي ديگر، وقتي از تضاد تمدن و پيشرفت با معنويت در جهان امروز سخن مي‌گويد، امکان ترکيب اين دو جهان را در مردم روسيه بيشتر از مردم ديگر کشورهاي اروپايي مي‌بيند. اگر در فيلم‌هاي مستند ديگر درباره آندره تارکوفسکي بيشتر بر نوع فيلم‌سازي و کارگرداني او تأکيد شده بود يا از ابتدا از او يک قديس ساخته بودند، در اينجا متوجه مي‌شويم سير و سلوک او از ابتدا يکدست نبوده است. او در ابتدا مي‌کوشد در نظام مسکوفيلم جايي براي خود بيابد و با فيلم «کودکي ايوان»، اين جايگاه را به‌طور نسبي به دست مي‌آورد. با مرگ استالين، نسل او امکان نفس‌کشيدن و کار بيشتر را به دست مي‌آورند؛ فيلم «آندره روبلف» حاصل اين دوران در عبور از نظام بسته فيلم‌سازي در شوروي است که با ممنوعيت نمايش آن روبه‌رو مي‌شود. سپس فيلم «سولاريس» را می‌سازد که آغاز سرگرداني‌هاي معنوي او را در سلوک علمي – تخيلي‌اش نشان مي‌دهد تا جست‌وجو در ناخودآگاهش را همچنان روي زمين بجويد. در فيلم «آينه» (شاهکار او)، اين ساختار پس از شش بار تدوين از سوی خود او، در پاسخ به رمان «در جست‌وجوي زمان از‌دست‌رفته» مارسل پروست شکل مي‌گيرد. جست‌وجو در خويش، به سرگرداني‌هاي روحي و فلسفي، رها‌شدگي و تعلق‌نداشتن دن‌کيشوت‌وار در فيلم «استاکر» مي‌انجامد؛ در‌حالي‌که هيچ‌کس جهان دروني شخصيت اصلي اين فيلم را درک نمي‌کند، او در يک رها‌شدگي کامل به سر مي‌برد. با فيلم «نوستالژيا » و مهاجرت به ايتاليا، احساس حسرت و سلوک روحي او جنبه‌ قرباني‌شدن و ميل به رستگاري به خود مي‌گيرد. شخصيت اصلي اين فيلم در انتها با عبور شمع روشن تا انتهاي استخر بزرگ خالي، خود را براي نجات جهان قرباني مي‌کند؛ شمعي که در انتها همچنان روشن باقي مي‌ماند؛ در‌حالي‌که مرد جانش را در اين مسير از دست داده است. در فيلم «ايثار»، احساس رستگاري و جدايي و قرباني‌کردن خود و تمام تعلقات زميني، شکلي جهاني و قديس‌وار به خود مي‌گيرد. احساس رستگاري به شکل رشد تک‌درختي در کنار دريا خود را نشان مي‌دهد. فيلم مستند «آندره تارکوفسکي، يک نيايش سينمايي»، فيلمي ديدني در نشان‌دادن سلوک روحي آندره تارکوفسکي از ديدگاه پسر او به شمار مي‌رود.