ژست‌ها در «سوختن» چگونه هستند؟ آيا رئاليستي هستند؟ آيا توزيع قدرت و نيروهاي سياسي را نمايش مي‌دهند؟ اغتشاش و آشفتگي در اين بخش از كارگرداني فراوان است. بارت، اشيا را آخرين فرآيند دلالت نخستين مي‌داند. اشيا در سوختن آنچنان نمادين و شكيل به كار رفته‌اند كه تبديل به نشانه‌اي مازاد شده‌اند.

پایگاه خبری تئاتر: اين روزها نمايش «سوختن» به نويسندگي مهرداد كوروش‌نيا و كارگرداني عليرضا آرا و عليرضا اوليايي در تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه است. اين نمايشنامه اقتباسي از رماني به نام «مفتش و راهبه» به نويسندگي كالين فالكنر است. اين رمان، شهر كوچكي به نام تولوز در فرانسه قرون وسطي در اوج دوران تفتيش عقايد را به تصوير مي‌كشد كه در آن دختري به نام مادلن (فرزند سنگتراش شهر) مدعي تجلي باكره قديسه بر او در عالم بيداري است.

مادلن در مظان اتهام رابطه با شيطان قرار مي‌گيرد و به صومعه پناهنده مي‌شود. فردي از جانب كليسا مامور است تا به ادعاي مادلن رسيدگي كند و به راحتي مادلن را تا سوختن در آتش هدايت مي‌كند. مادلن يا بايد به گناهاني كه مرتكب نشده «اعتراف» نمايد يا «شكنجه» شود كه هر دو به مرگ ختم مي‌شود. برنار دونادويو، عضو فرقه وعاظ دومينكن شهر تولوز درهمان نگاه اول اسير عشق مادلن مي‌شود ولي به بزرگان خود اعتراف به گناه و شهوت مي‌كند. تا همين‌جا مشخص مي‌شود داستان به چند مضمون محوري چون قدرت كليسا، خرافه، روابط خانوادگي و تباه شدن عشق و به آتش كشيده شدن آن مي‌پردازد. تمام اين مضامين هستند ولي از متن زمينه اجتماعي و قدرت خود خالي گشته‌اند.

درام كلاسيك با فاجعه و بزنگاهي آغاز مي‌شود كه موتور محركه درام است ولي در نمايش «سوختن» با فضايي ساكت و آرام و نمايش عشقي در كليسا روبرو مي‌شويم. ما در طول نمايش هيچ پديده «ديدني» نمي‌بينيم و مدام «مي‌شنويم» كه اين موضوع مربوط به امر داستاني است نه امر دراماتيك. مشكل ديگر حجم گسترده نمادها و نشانه‌هاي دور از فرهنگ ايران است. بارت در «پيام عكس» به جلوه‌هاي ويژه و زاويه‌ ديد مي‌پردازد. زاويه ديد نمايشنامه «سوختن» چيست؟ جدا از دير شروع شدن كشمكش اصلي درام و بهره‌گيري از نمادهاي فراوان چه زاويه ديدي انتخاب شده است؟ آيا اين زاويه در خدمت انديشه خاصي است؟ مادلن و مردم شهر دچار خرافات هستند و كليسا هم در قدرت و كشتن غرق شده و تلاش دارد با اعتراف‌گيري انسان‌ها را به كام مرگ بفرستد. ژست، دومين مورد از فرآيندهاي دلالت‌نخستين از نظر بارت است. ژست‌ها در «سوختن» چگونه هستند؟ آيا رئاليستي هستند؟ آيا توزيع قدرت و نيروهاي سياسي را نمايش مي‌دهند؟ اغتشاش و آشفتگي در اين بخش از كارگرداني فراوان است. بارت، اشيا را آخرين فرآيند دلالت نخستين مي‌داند. اشيا در سوختن آنچنان نمادين و شكيل به كار رفته‌اند كه تبديل به نشانه‌اي مازاد شده‌اند.

اشياي مهم عبارتند از صليبي بزرگ، شلاقي به منظور خودآزاري، كتاب مقدس و پارچه‌اي در جهت پوشاندن مادلن پيش از سوزاندن. رنگ‌ها هم چون رنگ قرمز به صورت نمادين به كار رفته‌اند. اين ميزان نمادگرايي و دوري از انضمامي‌شدن آيا به كار مي‌آيد؟ آيا با اين شيوه‌ها مي‌شود دست به «هستي‌شناسي اكنون» زد؟ قطعا خير ولي با اين‌حال، شاهد نوعي نيست‌شدن نمادين طبقه‌اي خاص هستيم.