مولفه مرگ یکی از دارایی‌های مهم این اثر است که به نوعی تمام شرایط جهان نمایش را در اختیار داشته و حتی از نگاهی قوه محرکی برای برون‌ریزی شخصیت‌ها است، زیرا جهان اثر با مرگ یکی از اعضای خانواده آغاز می‌شود که در روایت بیشتر حاشیه آن که همان برخورد سایر شخصیت‌ها نسبت به این موقعیت است را مخاطب مشاهده می‌کند.

پایگاه خبری تئاتر: نمایش «نسخ» به نویسندگی «امید غفاری» و کارگردانی «امیرحسین غفاری» این شب‌ها در تماشاخانه هامون روی صحنه رفته و تاکنون با استقبال خوبی از سوی تماشاگران روبرو شده است. حمیدرضا بداغی، صادق مرادی، مریم نجار، بردیا رحیمی، لنا غریفی، سارا رستم از جمله بازیگرانی هستند که در نمایش «نسخ» به ایفای نقش پرداخته اند. در خلاصه داستان این اثر نمایشی آمده است: نَسَخ محصول سرکوب ناتمامی ست که کلام را عقیم می‌کند. نسخ به معنی از بین بردن است؛ از بین می‌بریم یا از بین می‌برندمان. نسخ زوال زمانه‌ زودگذری است که دیر می‌گذرد. زیستن در دنیایی سراسر تناقض و چندپارگی. نمایش «نَسَخ» با فراهم آوردن اتفاق‌ها و شرایط متفاوت در روایت خود سعی دارد انسان را از زاویه‌ای مورد تحلیل قرار بدهد که در آن هر عنصر می‌تواند قوه محرکی برای تحلیل و بررسی باشد. یعنی آنکه شرایط در ازای وضعیت پیش می‌آید و در این راستا وضعیت با فعل و انفعال‌های روایی به موقعیت مبدل می‌شود تا از این طریق شخصیت‌ها بتوانند با درک خود وارد جهان اثر شده و با داده‌های آن برخورد کنند. جهان متن با شاخص قرار دادن مولفه روایت قصد دارد که تاثیرات اثر را در موقعیت محدود مکانی که همان خانه شخصیت‌ها است پرورش داده و در ازای آن اتفاق‌ها و رویداد‌های متفاوتی را پیش آورد تا آن زاویه موردنظر بیشتر در تاثیرگذاری مخاطب از فضاسازی جهان نمایش اثرگذار جلوه کند؛ لذا مخاطب در جهان این اثر بعنوان شاهد مورد خطاب قرار می‌گیرد، زیرا بخشی از داده‌ها به نوعی برگرفته از رفتار‌ها و باور‌های واقعی است که با جزئیات درام تلفیق شده و به شکل روایتی نمایشی ارائه می‌شود. حال وجود چنین زاویه دیدی در جهان متن و اثر باعث شده است که ساختار نمایش در مرزی بین واقعیت و تخیل بنا شود تا بتواند انسان یا همان شخصیت‌ها را با هویتی متغیر تشریح نماید؛ لذا بنابر این تعریف هر یک از شخصیت‌ها با رفتار‌هایی غیرواقعی در موقعیت‌های مختلف نیم نگاهی به واقعیت دارند و از نکاتی حرف به میان می‌آورند که در جهان اکنون بعنوان دستمایه‌ای برای زندگی شناخته شده هستند. مولفه مرگ یکی از دارایی‌های مهم این اثر است که به نوعی تمام شرایط جهان نمایش را در اختیار داشته و حتی از نگاهی قوه محرکی برای برون‌ریزی شخصیت‌ها است، زیرا جهان اثر با مرگ یکی از اعضای خانواده آغاز می‌شود که در روایت بیشتر حاشیه آن که همان برخورد سایر شخصیت‌ها نسبت به این موقعیت است را مخاطب مشاهده می‌کند. در واقع مولفه مرگ بنابر آنچه که درباره پیچیده بودن جهان انسان‌ها به آن‌ها اشاره شد در روایت رقم زده است تا شکل کلاژگونه روایت با خرده پیرنگ‎هایی که برای هر شخصیت طراحی شده معنای درستی را رقم بزند. حال از سوی دیگر جهان اثر با هم راستایی این داده‌ها به نوعی جادویی بودن فضا را با تاسی گرفتن رگه‌هایی از رئالیسم جادویی با سایر جزئیات ادغام کرده است تا رفتار‌ها و بازخورد‌ها بتوانند فضاسازی مناسبی را برای تصویرسازی‌ها شکل بدهند؛ لذا این تاثیرپذیری در طراحی‌های صوتی نیز موثر بوده است از طریق نریشن‌ها که همان اعلام صورت وضعیت شخصیت‌ها در جهان اثر و حرف‌های ذهن آن‌ها است بازتاب داده می‌شود تا مخاطب بتواند وجه دیگری از جهان درون این افراد را بشناسد. شاید بتوان گفت این تکنیک‌ها که در این روایت از آن‌ها بهره گرفته شده است تلاش دارد تا هویت انسان امروزی را با باور‌های درونی پیوند بزند و ثمره‌ای را به نمایش بگذارد که انتهایی برای آن در جهان دیگر وجود ندارد هر چند که انسان در جهان فانی روزی به پایان می‌رسد. استفاده از جزئیات گروتسک یکی از دیگر داده‌های جهان متن به اثر است که شخصیت‌ها را ترغیب به بزرگ‌نمایی و در اوقاتی تشویق به برون‌ریزی‌های عجیبی می‌کند. البته باید این نکته را یادآور شد که ادغام جهان اثری با این داده‌ها به یقین تحت تاثیر تئاتر تجربی است، گونه‌ای که در آن همه چیز به پیوند دادن عناصر با دیدگاهی درست و اصولی باز می‌گردد که در ابتدا به سوی کشف می‌رود و با طی مراحلی به شهود و شرحی از اتفاق می‌رسد؛ لذا این تحلیل یکی از دلایلی است که گاهی در این اثر خرده پیرنگ‌ها قدرت شخصیت‌ها را زیاد می‌کند و در هنگامی دیگر فرم و تصویرسازی‌ها نوعی آشفتگی همراه با تاکید را در ازای مرگ پسر خانواده برعهده دارند. حال اینکه در هر وضعیت و موقعیت نمایشی عنصر تکرار از داشته‌های مهمی است که زاویه دید هر شخصیت را در روایت نسبت به موضوع تغییر می‌دهد تا او بتواند از جایگاهی دیگر شرایط را مورد تحلیل قرار بدهد؛ لذا باید اشاره داشت که باتوجه به ساختار این نمایش ابهام‌های موجود در جهان اثر به شکل تعمدی طراحی شده‌اند تا مخاطب نیز بتواند با در اختیار داشتن مولفه‌هایی، چون مرگ، عشق و زندگی همچون شخصیت‌ها ترغیب به کشف و شهود در ازای تجربه لحظات زمان گذشته و حال شود. حال با وجود چنین داشته‌های موثر در روایت این اثر باید اذعان داشت که میزانسن‌های طراحی شده از سوی کارگردان به مراتب تحت تاثیر روند شکل‌گیری محتوا و فرم در موقعیت‌های نمایشی است که شخصیت‌ها را دچار کنش و واکنش‌هایی به جهت تغییر تعریف می‌کند.