اجراي لرز را مي‌توان تلاشي دانست براي خلق يک جهان تکين اما معناباخته؛ اما اين تمناي معناست که عامل موفقيت را که وارونگي زباني باشد، پس مي‌زند و بحران مي‌آفريند.

پایگاه خبری تئاتر: اين روزها سرمايه‌داري متأخر مدام در رسانه‌هاي جمعي خويش، افراد را به تلاش مضاعف و دستيابي به موفقيت دعوت مي‌کند. اگر بپذيريم که عنصر رقابت يکي از مهم‌ترين راه‌هاي کاميابي در جهان سرمايه‌داري نئوليبرال است، زيستن در اين سيستم اقتصادي لاجرم دامن‌زدن به يک رقابت ابدي و بي‌پايان هم است. نمايش «لرز» به نويسندگي و کارگرداني داريوش عليزاده، کمابيش در همين حال و هواست. خانواده‌اي که براي کسب موفقيت از شهر به بيابان مهاجرت کرده و در خانه‌اي عجيب‌و‌غريب، فرزند پسر را تحت مکانيسمي نوآورانه تربيت مي‌کند تا امکاني براي بالا‌رفتن از پله‌هاي ترقي شود. پسر در يک فرايند طولاني‌مدت زباني مي‌آموزد که جهان، اشيا و مناسبات آن، به شکل ديگري نام‌گذاري و صورت‌بندي شده است. پدر در مقام يک رمان‌نويس، سرگذشت فرزند خويش را در کتابي به چاپ رسانده و گويي برنده جايزه‌اي ارزشمند هم شده است، حال تلاش دارد اين کاميابي را ادامه دهد و منطق وارونه‌سازي را که پيش از اين در قبال پسر اعمال کرده، گسترش داده و شرح آن را در جلد دوم کتاب به چاپ برساند. بنابراين پيشنهادهای تازه و خلاقيت‌هاي شگفت‌ از راه مي‌رسند تا مقدمه‌اي باشند براي کامروايي فزون‌تر. زماني ژوليا کريستوا متذکر شده بود که براي نوشتن، باید سفر کرد و از جهان کناره گرفت و انزوا برگزيد. لرز به نوعي روايت همين‌هاست؛ کناره‌گيري از جهان و تلاش براي برساختن يک جهان تازه. اما در ادامه اين روند به چالش کشيده شده و خانواده گرفتار بحران مي‌شود. ماجرا مربوط است به بارداري مادر که گويا دوقلويي در رحم دارد. تنها يکي از دوقلوها متولد شده و آن يکي را قبل از تولد بلعيده است. دختر مدعي است که خواهرش شرور بوده و بهتر آنکه متولد نشود، در عوض او منتسب است به امر خير. دختر در مقابل ابتذال خانواده مي‌ايستد، اجراي تکراري پدر را شاهکار نمي‌داند و وارونه‌سازي نام‌ها را اشتباه مي‌داند و به برادر تذکر مي‌دهد. کنشي که موفقيت خانواده را به مخاطره خواهد انداخت. بنابراين خانواده تصميم مي‌گيرد او را قرباني کند تا خواهر بلعيده شده، امکان متولد‌شدن بيابد. دختر شرور به دنيا مي‌آيد و با اقتداري که از خود نشان مي‌دهد، تمريناتي سخت را براي رسيدن به موفقيت به اجرا مي‌گذارد. نتيجه فرسودگي بدن‌ها و اضمحلال مناسبات است. خواهر شرور مکانيسم خانواده را در قبال تلاش براي کاميابي، تا نهايت منطقي‌اش ادامه مي‌دهد تا تاب‌آوري افراد به حداقل برسد. در نهايت اوضاع چنان سخت و غيرقابل کنترل مي‌شود تا گسستي دوباره رخ دهد. خانواده تصميم مي‌گيرد دختر شرور را قرباني کند. دختر مهربان بار ديگر پديدار مي‌شود و حال با اعضاي تأديب‌شده خانواده روبه‌رو هستيم که تلاش دارند خطاهايي که در قبال پسر اعمال شده را جبران کنند. تمامي نام‌هاي تصحيح شده بر روي کاغذ نوشته شده و براي پسر خوانده مي‌شود اما پسر که تاب اين حجم از دروغين بودن جهاني را که مي‌شناسد ندارد، دست به اسلحه برده و خانواده را نابود مي‌کند. او همچون فرانکشتايني است که تا آنجا تحمل مي‌کند که احساس کند با او صادق بوده‌ و جهان مألوفش را نابود نمي‌کنند.

طراحي صحنه فضايي انتزاعي را تداعي مي‌کند. تمام آنچه قابل‌رؤیت است، محفظه‌اي فلزي است که بر کف صحنه قرار دارد و نسبت پرابهام فضاي داخلي را با بيابان لم‌يزرع متعين مي‌کند. نوعي فشردگي و وارونه‌سازي مکاني و فضايي که قبل از آن در زبان به کار رفته. اتصال حوزه خصوصي با امر عمومي، واجد نوعي اعوجاج و تغيير منظر است که پسر هيچ‌گاه امکان تجربه کردنش را نمي‌يابد. حتي ژست‌ بازيگران هم در نسبت با اين وارونگي است. ژست‌هايي که مدام با توزيع نيروها تغيير مي‌کند. برای مثال پدر را به ياد بياوريم که چگونه قبل و بعد از پديدارشدن دختر شرور، خانواده را خطاب مي‌کند. فيگوري که از جايگاه نمادين پدر، اقتدارش را بر بقيه اعمال مي‌کند و به‌تدريج بدل مي‌شود به ابژه‌اي قابل ترحم و سرزنش. پسر اما واجد نوعي باورمندي هميشگي است. حتي زماني که در انتها دست به اسلحه مي‌برد تا جهان آشناي خويش را که ادعا شده دروغين است، در مقابل هجوم حقيقت‌طلبي نالازم ديگران نجات دهد، باورمند جلوه مي‌کند.
در نهايت اجراي لرز را مي‌توان تلاشي دانست براي خلق يک جهان تکين اما معناباخته؛ اما اين تمناي معناست که عامل موفقيت را که وارونگي زباني باشد، پس مي‌زند و بحران مي‌آفريند. اجرايي مانند لرز، زبان را در ساحتي تازه به کار مي‌بندد و جهان را شکلي بديع مي‌نامد اما در اين فرايند کمابيش محافظه‌کار عمل مي‌کند و مکانيسم وارونه‌سازي را تا نهايت منطقي خويش ادامه نمي‌دهد.



نویسنده: محمدحسن خدايی- شرق