اگر می‌خواهید نگاهی فانتزی و با زاویه دید یک کودک به آلمان‌های نازی بیندازید و تاریخ نزاع نازی‌ها با یهود را در ماجراجویی‌های کودکانه و فانتزی دنبال کنید «جوجورابیت» همان است که می‌خواهید.

پایگاه خبری تئاتر: برتولت برشت در کتاب «ترس و نکبت رایش سوم»، نمایشنامه‌ای کوتاه با نام «جاسوس» دارد که به ترس و وحشت خنده‌دار یک مادر و پدر از فرزندشان در زمان آلمان نازی می‌پردازد. ترس و وحشتی که می‌توان از کودکی داشت که شست و شوی مغزی داده شده است. آن هم توسط ایدئولوژی وحشتناکی چون آلمان نازی.

حالا این نگاه بزرگسال به یک بچه را معتدل‌تر کنید و زاویه دید به این زمانه دهشتناک آلمان نازی را از نگاه یک بچه روایت کنید؛ این دقیقا خود «جوجو رابیت» است. با استعاره‌ها و خیال‌پردازی‌های فراوان که با لحن کمدی و فانتزی کودکانه جلوی دوربین رفته است. فیلمی که تایکا وایتیتی نیوزیلندی ساخته است و اغلب آثار او بی‌مووی‌هایی ترسناک- کمدی بوده است که از فروش بالایی نیز برخوردار نبوده‌اند.

وایتیتی نیوزیلندی یکی از کارگردان‌هایی است که ساخت فیلم‌های ابرقهرمانی «ثور» را نیز به عهده داشته است؛ به هر حال اگر می‌خواهید نگاهی فانتزی و با زاویه دید یک کودک به آلمان‌های نازی بیندازید و تاریخ نزاع نازی با یهود را در ماجراجویی‌های کودکانه و فانتزی دنبال کنید «جوجورابیت» همان است که می‌خواهید.  

چرا خوب - چرا بد؟

بگذارید چند عنصر در متن و اجرای اثر را مرور کنیم؛ جوجو یک دوست خیالی دارد. همچون دیگر بچه‌ها در سن ۶ یا ۷ سالگی. اما دوست خیالی او یک دیکتاتور بزرگ است؛ یعنی هیتلر. هیتلر بزرگ با رفتارهای کودکانه. از سوی دیگر خانه «جوجو» که مادر با نبود پدر آن را می‌گرداند، یک مهمان ناخوانده دارد؛ «موش» یا همان دختر یهودی که در زیر شیروانی آن خانه مخفیانه زندگی می‌کند.

یا حتی شوخی‌های فیلم با توصیفی که جوجو درباره یهودیان دارد. توصیفی که به او حقنه شده است. یا حتی کتاب سوزی که توسط اردوگاه‌های آموزشی نازی به کودکان یاد داده می‌شود. اینها همراه با بسیاری دیگر از نکات ریز و درشت در متن و اجرا، «جوجو رابیت» را به یک اثر قابل تامل تبدیل می‌کند.

استعاره موش، آن توصیفی که اروپا در باب یهودیان داشت، آن قدر در توصیف حضور دختر یهودی در زیر شیروانی کارآمد و بامزه است که یک نگاه تاریخی را نیز در این اشاره با خود به همراه می‌آورد. هوشمندی کارگردان و البته رمان مورد اقتباسش، همان طبع شوخی است که همراه با زیر متنی جدی و تراژیک بیان می‌شود.

کشتار یهودیان و قضاوت دور از واقعیتی که آلمان‌های نازی درباره آن‌ها داشتند همگی در طرز تلقی جوجوی کوچک دیده می‌شود و در دیالوگ‌ها با دختر یهودی (السا) این شوخ طبعی مولفین با ایدئولوژی نازیسم دیدنی از آب در می‌آید. بخصوص در جایی که السا به جوجو یادآوری می‌کند که ما یهودیان در ذهن تو زندگی می‌کنیم. در مغز تو... و این تعبیر چکیده آن شست و شوی مغزی است که آلمان نازی با کودکان انجام داده است.

وایتیتی با زیرکی از زیر بار عاطفی شدن و سانتی مانتالی که می‌توانست فیلم را غرق در احساسات بی‌خود و نابجا کند فرار می‌کند و به جای آن فضاسازی فانتزی را در جای جای فیلم حتی در فصل فتح برلین نیز می‌گنجاند.

بهترین سکانس؛ رمزگشایی از تمرکز روی کفش مادر

تاکید هوشمندانه وایتیتی بر روی کفش مادر از اوایل فیلم آغاز و تا اواسط آن پیش می‌رود. این تاکید در نگاه اول نابجا و غیرضروری به نظر می‌رسد اما در یکی از بهترین سکانس‌های فیلم – یا بهتر یگوییم تاثیرگذارترین سکانس – چرایی تاکید و نشانه‌گذاری کارگردان بر روی کفش مادر هویدا می‌شود.

جوجو که با مادر در میدان برلین افراد آزادی طلب را بر دار دیده بود، حالا در همان میدان به دنبال یک پروانه می‌دود و سرش همچنان روی زمینی که پروانه نقطه به نقطه آن فرود می‌آید. جوجو سرش را بالا می‌آورد اما زودتر از او، مخاطب کفش‌ها و پاهای آویزان شده مادر جوجو بر طناب دار را می‌بیند. جوجو سرش را بر می‌گرداند و متحیر و سپس گریان پاهای مادر را به آغوش می‌کشد و بندهایش را می‌بندد.

اگر از این فیلم خوشتان آمد...

شاید فیلم «زندگی زیباست» روبروتو بنینی هم دوست داشته باشید. اثری متمایز و قابل تامل که درباره رفتار نازی‌ها با یهودیان است اما نسبت به آثاری چون «فهرست شیندلر»، تعدیل شده‌تر و با فضایی فانتزی و کودکانه. نگاهی که بنینی همواره در آثارش دارد.

نگرش‌های نقادانه‌ای که می‌توانید دنبالش کنید...

شاید بتوان تاریخ، ایدئولوژی و نگرش نازیسم را با این فیلم به شکلی فانتزی برای کودکان شرح و بسط داد. فیلم بشدت از منظر تاریخی و نیز در هم آمیزی آن با ژانر فانتزی قابل بحث و واکاوی است.