«مرغ آتش مثل خود آتش هم زیباست و هم سوزنده»، می‌توانیم فلامینگو را نمادی از کل سینمای مستند بدانیم که مستندسازان هم دچار آنند و هم گریزان از آن؛ دچار به سبب زیبایی ثبت حقیقت و گریزان به دلیل باران مصائبی که از چپ و راست بر سرشان می بارد.

پایگاه خبری تئاتر: حجت طاهری به شهادت کارنامه‌اش و جوایزی که دریافت کرده هم در سینمای مستند حیات وحش حرف‌هایی برای گفتن دارد( مثلا: «تنها چند متر») و هم در سینمای مستند موسوم به اجتماعی(مثلا: «روزهای خوش گمشده تقویم»).

«مرغ آتش» را شاید بتوان پیوند خجستۀ این دو نگاه دانست و البته که ردپای این تلفیق را در دو فیلم پیشین او نیز می‌توان جستجو کرد: در «پرندگان کوچک» گویی پرندگان کوچک، شهروندان عادی و بی ادعای جامعه بودند که در مقابل به‌اصطلاح سلبریتی‌ها جلوه و جلایی ندارند، و «زندگی روی خاکریز» انگار تمثیلی بود از رنگ باختن ارزش­های والای زندگی ایرانی در دوران کنونی.

موضوع «مرغ آتش» فلامینگو است و لوکیشن آن خورها و تالاب‌های آبادان، اما این فقط بخشی از ماجراهای این فیلم است. روایت اصلی سیر تلاش‌های چند ساله و طاقت‌فرسای گروه تولید همین فیلم است، برای ثبت تصاویری بکر از رفتارها و زاد و ولد این پرنده. گروه به شهادت گفتار متن، شش سال متوالی و هر سال دوبار، به زیستگاه صعب العبور این پرنده­ها می‌روند تا گوشه‌‌هایی از زندگی و زادآوری آنان را ثبت کنند.

چرا فقط دو بار در هر سال؟ زیرا در سایر ایام، همۀ شرایط انسانی و فنی و طبیعی ضبط نماها فراهم نبوده است. و فیلم، که آن را شاید بتوان «مستندسازی یک مستند» و یا «پشت صحنۀ یک مستند» نامید، در اصل شرح همین نشدن‌ها و نبودن‌ها و کمبودهاست. گفتار فیلم که از منظر فیلمساز روایت می‌شود با اشاره به کسالت‌بار بودن کارهای اداری و مقدماتی تولید، پاهای تاول­زده و زخمی گروه از حرکت در بیابان­های سوزان جنوب، سرمای کشندۀ شب­های همین اقلیم، دچار شدن به حالت تهوع به خاطر خوردن کنسرو مانده، سرگیجه، عمل دیسک کمر که راه رفتن را دشوار می‌کند، خرابی تجهیزات فنی که حاصلش تصاویر معیوب است، ترس کارگردان از برخورد پهپاد( کوآدکوپتر) به پرندگانِ در حال پرواز، و چیزهایی نظیر این که شرح‌شان به درازا می‌کشد، تصور رؤیایی و رومانتیک بیننده از پشت صحنۀ یک اثر مستند حیات وحش را از بین می‌برد و نشان می‌دهد که پشت هر نمای دل‌انگیز از این نقاشی طبیعت، نقاش بینوا چه خون دلی خورده است.

بیشتر بخوانید

پرده‌ برداری از اسرار فلامینگوها

به نوشتۀ درِک بوزه در کتاب «فیلم‌های حیات وحش»(چاپ انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا در سال ۲۰۰۰ میلادی)، اساساً بسیاری از صاحبنظران سینما مستند حیات وحش را، به سبب دستکاری‌های زیادی که در واقعیتِ مقابل دوربین صورت می‌گیرد، چیزی در ردۀ سرگرمی و نمایش(entertainment) می‌دانند و آن را از دایرۀ سینمای مستند خارج می‌کنند.

طاهری در «مرغ آتش» به‌سان شعبده‌بازی که شگردهایش را لو بدهد، انگار می‌خواهد با آن تصویر خوش‌رنگ و لعاب و هالیوودیِ فراتر از واقعیت مستندهای عظیم حیات وحش مقابله کند و واقعیت زندگی پرندگان را، بی‌رنگ و روغن، مقابل چشمان‌مان بگذارد. نگاه کنید به اشاراتی که به تغییر رنگ نماها یا حذف صدای واقعی محیط و جایگزینی آن با موسیقی‌های گوش‌نواز می‌کند.

روزی دوست موسیقیدانم، کیوان یحیی، (نقل به مضمون) چنین از استاد لوریس چکناواریان برایم حکایت کرد: «یک بار کسی از استاد پرسید وقتی آثار خودتان را رهبری می کنید چه حسی دارید؟ ایشان پاسخ داد: راستش به اندازۀ شنونده لذت نمی برم، زیرا در لحظۀ اجرا حس آشپزی را دارم که آن‌قدر از صبح در محاصره بوها و چاشنی‌های مختلف بوده، که هنگام صرف شام دیگر خسته و دلزده است و میل چندانی به خوردن ندارد».

فیلم «مرغ آتش» انگار ترجمان بصری همین نکتۀ استاد است. وقتی طاهری، که گویی با سوژۀ خود رابطۀ عشق و نفرت دارد، در پایان فیلم می‌گوید: «مرغ آتش مثل خود آتش هم زیباست و هم سوزنده»، می‌توانیم فلامینگو را نمادی از کل سینمای مستند بدانیم که مستندسازان هم دچار آنند و هم گریزان از آن؛ دچار به سبب زیبایی ثبت حقیقت و گریزان به دلیل باران مصائبی که از چپ و راست بر سرشان می بارد. آنچه این رنج­ها، یا به قول گفتار فیلم «ذکر مصیبت»، را قابل تحمل می‌سازد طنز شیرین گفتار است که خوشبختانه فیلم‌ساز خودش را هم از دم تیغ تیز آن بی‌نصیب نگذاشته.

وی در جایی با اشاره به لباس خودش می‌گوید: «شبیه باباعلاءالدین و گوژپشت نتردام شده بودم»، و در جایی دیگر هنگام تأسف برای از دست رفتن دوربین پنج میلیون تومانی خود می‌گوید: «پنج میلیون، البته با دلار سه هزار تومنی اون موقع». اوج این طنازی‌ها را شاید در سکانس جزر آب دانست، که چنین می‌شنویم: « ما در دلمون به جزر بی‌موقعی که پیش اومده بود بد و بیراه می‌گفتیم، اما خرچنگ‌ها خوشحال بودن و خدا رو شکر می‌کردن[در تصویر می‌بینیم که خرچنگ‌ها بین گل‌ولای غذا می‌خورند و دست‌هایشان را شبیه حالت شکرگزاری به بالا می‌برند]. بله، بین فیلم‌ساز حیات وحش، و جاندارِ طبیعت که باید سوگلی او باشد، تضاد منافع(!) پیش آمده. ممکن است از آنچه تا به اینجا گفتم چنین برداشت کنید که فیلم برای بیننده‌ای که صرفا قصد تماشای یک اثر کلاسیک حیات وحش را دارد دستاوردی ندارد. این تصور اشتباه است.

دلیل آن، ارائۀ نکاتی جذاب از زندگی فلامینگوهاست، مثلا این که بر خلاف تصور ما، آنها اول تخم می‌گذارند و بعد لانه می‌سازند. زنده‌یاد مهدی اخوان ثالث در مصرعی از یکی از سروده‌های خویش گفته: «پیشگامان خطر گاه خطا نیز کنند». حجت طاهری در اثر تازه خود خطر کرده و از قواعد سفت و سخت مستندهای حیات وحش پا را فراتر گذاشته. ممکن است در این قاعده‌شکنی اشکالاتی هم دیده شود، اما نفس تجربه و نهراسیدن از قواعد صلب ارزشمند است.



نویسنده: مهرداد فراهانی