تنها با بررسی کارنامه هشت هنرپیشه زنی که از ایران رفته‌اند، به عدد ۱۵۳ فیلم سینمایی و ۶۳ اثر تلویزیونی می‌رسیم که دیگر از صداوسیما پخش نمی‌شوند. در این فهرست ۲۱۶تایی تعدادی از بهترین و فاخرترین آثار سینما و تلویزیون ایران را می‌توان یافت.

چارسو پرس: در زمانه‌ای که اینترنت باعث شده هر فیلم و سریالی، حتی مهجورترین کارها را بتوان با یک سرچ ساده پیدا کرد و به تماشا نشست، این‌که اثری از تلویزیون پخش بشود یا نشود، به‌طور طبیعی نباید دغدغه مردم باشد. اما ما کلی فیلم و سریال داریم که قبلا مجاز بودند و روی آنتن رفته‌ یا حتی در خود تلویزیون تولید شده‌اند، اما حالا به‌دلیل رفتاری که یکی از عوامل آنها انجام داده، دیگر پخش نمی‌شوند. طبیعتا در این زمانه و گستردگی دسترسی‌هایش، مشکل مردم ما این نیست که چرا نمی‌توانند این آثار را در تلویزیون ببینند؛ اما این موضوع به‌طور قطع برای خود تلویزیون مشکل‌ساز است. دو مشکل مهم‌تر را می‌توان در این زمینه مدنظر قرار داد که اولی مربوط به رقابت تلویزیون با فضای اینترنت است و دومی به پیامی برمی‌گردد که این کار از سمت صداوسیما به‌عنوان رسانه رسمی حاکمیت مخابره می‌کند. راجع‌به مورد اول باید دقت کنیم که رقابت با اینترنت و انواع پلتفرم‌های سرگرمی‌سازش می‌طلبد هر آن و لحظه‌ای که دکمه تلویزیون را فشار دادیم و در کانال‌هایش چرخی زدیم، چیزی برای تماشا داشته باشد، وگرنه مخاطب خیلی راحت رها می‌کند و می‌رود سراغ جایگزین‌های دیگر.

 همه‌چیز باید در تلویزیون موج بزند و محتواهای متناسب با همه نوع سلیقه‌ای باید تامین شود تا تلویزیون بتواند از پس رقابت در چنین بازار مکاره‌ای بربیاید؛ از نوستالژی‌ها گرفته تا آثار تولیدی جدید و جذاب، همه‌چیز لازم است. اگر نگاهی بیندازیم به فهرست فیلم‌ها و سریال‌‌هایی که تلویزیون ایران به‌دلیل رفتار بعضی عوامل‌شان آنها را برای همیشه از کنداکتور پخش کنار گذاشته، خواهیم دید که در این زمانه کسادی تولید در تلویزیون، این‌که مدیران آن خودشان آثاری را که در گذشته تولید کرده‌اند هم تحریم می‌کنند، واقعا عجیب است.

چند نمونه می‌توان در تلویزیون‌های سراسر دنیا پیدا کرد که یک کانال به‌خصوص، اثری از خود را به‌دلیل رفتاری که یکی از عوامل آن انجام داده، برای همیشه از فهرست پخش کنار گذاشته باشد؟ در این زمینه شاید هیچ‌جای دنیا را نشود با هالیوود مقایسه کرد که به‌خصوص پس از جنبش me too با بازیگران و کارگردان‌هایش به‌دلیل اتهاماتی که متوجه‌شان شد، برخورد حذفی داشت. آنها هم اما دیگر از جایی به‌بعد با این افراد قرارداد جدید نبستند، نه اینکه آثار قبلی‌شان را حذف کنند.

 ما اما به‌دلیل حضور یک هنرپیشه، به‌طورکلی یک فیلم و سریال را برای همیشه کنار می‌گذاریم و به‌قدری این کار اشتباه را انجام داده‌ایم که اگر قرار باشد یک‌بار برخلاف آن رفتار کنیم، همه را هول‌ و ولا برمی‌دارد. می‌شود به‌راحتی ثابت کرد که حتی اگر بازیگر یک فیلم یا سریال، امروز به جرم قتل زنجیره‌ای اعدام شده باشد، نمایش اثر او از تلویزیون نباید ترسی داشته باشد. این بخشی از گردش‌های عجیب روزگار است که آدم‌ها یک روز به رنگی هستند و روز دیگر به رنگی دیگر و همه مردم دنیا این واقعیت مسلم را می‌شناسند. به‌علاوه، وقتی هر فیلم یا سریالی راحت و ساده می‌توان در تلفن همراه پیدا کرد و در کف دست به تماشای آن نشست، تلویزیون ما درحقیقت چه چیزی را بایکوت کرده و آیا توانسته مانع دسترسی مردم به آن اثر و یادآوری آن هنرپیشه یا کارگردان شود؟ اما به مورد دوم و پیامی که این رویکرد حذفی به جامعه مخابره می‌کند که برسیم، شاید حتی لازم باشد قضیه را بیشتر جدی بگیریم. کاری که تلویزیون می‌کند، فقط ایجاد یک جنبه نمادین منفی و مضر در زمینه مسائل فرهنگی است. بخش عمده این وضعیت به‌دلیل مشی مدیران عاشق صندلی ایجاد می‌شود که حاضر به انجام هیچ ریسکی نیستند و راحت‌ترین کار را انجام می‌دهند که معمولا حذف و باز کردن هر دردسری از سر خودشان است؛ کارهایی که ممکن است به نفع موقعیت شخصی خود این افراد باشد اما به کلیت ساختار سازمان صداوسیما صدمه می‌زند.

هرکدام از فیلم‌ها و سریال‌هایی که به‌دلیل حواشی بعدی عوامل‌شان، از کنداکتور سیما حذف شده‌اند، امروز به‌راحتی در فضای وب قابل دسترسی هستند اما از آنجا که صداوسیما رسانه رسمی حکومت به‌حساب می‌آید، این حذف کردن‌ها و این رفتار بسته که از احتیاط بیجا ناشی شده، هزینه بدی روی دست حاکمیت خواهد گذاشت.

   چرا تلویزیون خود را بایکوت می‌کند؟
 دقت کنیم که به‌واسطه همین نوع رفتارها چه تصویر کلی و فراگیری از رسانه ملی ایجاد شده است؛ تصویر یک قیچی بزرگ که بدون هیچ ظرافت و تدبیری تا به هرچیز مشکوک شده، آن را به‌همراه حاشیه بزرگ از اطراف به‌طور غلطی می‌برد و دور می‌اندازد، حتی لازم نیست بودن چیزی که شاید بحث یک اثر و موضوع را ندارد ثابت شود، کافی است به آن مشغول شوند تا دهانه قیچی باز و بسته شود. هیچ‌وقت در حذف هیچ‌چیز تردیدی به خودشان راه نمی‌دهند و حوصله دردسر ندارند اما از آن‌طرف برای نگه‌داشتن چیزی ممکن نیست کوچک‌ترین تلاشی کنند. این البته فقط مربوط به محصولات فرهنگی نیست و در زمینه انعکاس اخبار هم چنین وضعی را داریم و از آنجا که صداوسیما رسانه رسمی حاکمیت در ایران محسوب می‌شود این نوع رفتارها تصویر کلی حکومت را در ذهن مردم به شکلی نامناسب شکل می‌دهد. راستش این است که همه خبرها به گوش مردم می‌رسد اما اینکه صداوسیما آنها را اعلام کند یا نه، خودش پیام متفاوتی ایجاد می‌کند، درمورد محصولات فرهنگی هم همین‌طور است. اخیرا موردی اتفاق افتاده که مقداری جامعه را دچار شک کرده، یکی از هنرپیشه‌های زن سینمای ایران تغییر جنسیت یا به تعبیر دقیق‌تر تطبیق جنسیت داده و نامش از شهره به مازیار عوض شده است.

اما چرا تا مخاطب ایرانی می‌شنود که چنین اتفاقی رخ داده، بلافاصله ممکن است بپرسد تکلیف فیلم‌ها و سریال‌هایی که او با نام شهره بازی کرده بود، چه می‌شود؟ مردم گذشته از قضاوت‌های عمومی راجع‌به اینکه چنین کاری درست است یا غلط، شرعی است یا نیست و امثال این مسائل، ممکن است بپرسند آیا دیگر تلویزیون آثار قبلی این هنرپیشه را پخش خواهد کرد یا نه؟ او خودش وقتی این خبر را رسمی اعلام می‌کرد، حرف‌هایی زد که مشخص بود بیشتر از هر چیز دغدغه آینده کاری‌اش را دارد؛ این‌که بتواند با هویت مازیار همچنان در سینمای ایران فعالیت کند؛ اما مردم نگرانی دیگری هم داشتند. خاطراتی هستند که روزی مشروع بوده و حالا ممکن است نامشروع قلمداد شوند؛ حتی با اینکه کار آن هنرپیشه قانونی و مشروع بوده!

این ترس از کجا می‌آید؟ از آنجا که حتی تعدادی از ارزشی‌ترین فیلم‌ها و سریال‌‌های ایرانی به‌دلیل رفتار یکی از هنرپیشه‌هایشان چنین وضعیتی پیدا کردند. از «میم مثل مادر» و «به نام پدر» گرفته تا خیلی از سریال‌های تلویزیون مثل «نرگس». سیاستگذاران فرهنگی ما به‌طور مطلق برای چنین مواردی هیچ تدبیری ندارند و تنها کاری که بلد هستند، حذف آن فیلم یا سریال از کنداکتور است. در تصویب قوانین مجلس هم نمایندگانی حضور داشتند و رای دادند که بعد بعضی‌ محکومیت قضایی پیدا کردند. آیا آن قانون عوض شد یا اگر عوض شد، ربطی به این محکومیت داشت؟ حتی برج آزادی را کسی ساخته که امروز مشخص شده بهایی است و در رژیم‌صهیونیستی هم فعالیت‌های معماری داشت. آیا این بنا جنبه نمادین خود برای انقلاب اسلامی را از دست داد؟ خواننده سرود «ای شهید» که هر سال در دهه فجر از تلویزیون ملی پخش می‌شود، از ایران رفت و جزئی از خوانندگان لس‌آنجلسی شد. آیا اثر این سرود تغییر کرد یا پخش مکرر آن از این‌جهت صدمه‌ای به ما زد؟ مازیار لرستانی که کاری قانونی و شرعی انجام داده، اما اگر از او خطایی هم سر زده بود، نباید نگرانی مخاطبان ایرانی ممنوع شدن یک‌سری کارهایی باشد که این هنرپیشه در آنها حضور داشته است. آیا زمان آن نرسیده که برای چنین قضایایی یک فکر اساسی کنیم و یک تدبیر هوشمندانه را با محافظه‌کاری شدیدی جایگزین کنیم که در مدیران عاشق صندلی‌ها وجود دارد؟ اگر چنین نکنیم، حتی یک رفتار قانونی و شرعی هم می‌تواند برای ما مساله‌ساز شود. پیش از این هم هنرپیشه‌ای داشتیم که تغییر جنسیت داده بود، هرچند شهرتی تا این پایه نداشت؛ اما همچنان حق داریم نگران بعضی سوءتدبیرها و تبعات بعدی‌شان باشیم. این‌‌که یک مدیر بخواهد برای خود دردسر الکی درست نکند، معمولا منجر به این می‌شود که او به هدفش برسد و در صحت و سلامت به بازنشستگی برسد؛ اما دردسر مزمنی برای رسانه ملی و کل حاکمیت ایجاد می‌شود. اسم این تعهد نیست، احتیاط خودخواهانه است.

تنها با بررسی کارنامه هشت هنرپیشه زنی که از ایران رفته‌اند، به عدد ۱۵۳ فیلم سینمایی و ۶۳ اثر تلویزیونی می‌رسیم که دیگر از صداوسیما پخش نمی‌شوند. در این فهرست ۲۱۶تایی تعدادی از بهترین و فاخرترین آثار سینما و تلویزیون ایران را می‌توان یافت. اگر این رویه تغییر نکند، هیچ دور و بعید نیست که بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین ابرپروژه‌های خود تلویزیون هم دیگر قابلیت پخش از صداوسیما را نداشته باشند. گذشته از اینکه محرومیت تلویزیون نسبت به چنین گنجینه بزرگی از آثار تولید داخل، صدمه‌ای جدی به آن می‌زند، دیگر نمی‌توان امتداد این پیام‌های بسته و منفی از مدیریت سازمان به جامعه را عادی و کم‌اثر دانست و تا دیر نشده و تتمه اعتماد و علاقه مردم از بین نرفته، باید کاری کرد.

///.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل‌زاده