در تمام جوامعی كه آزادی بیان وجود داشت و هنر و هنرمندش با خیال راحت و به دور از ترس و لرز حرف زد، فیلم ساخت، ترانه گفت، موسیقی ساخت، نقاشی كشید و... بی‌شك جامعه‌اش داناتر و پیشرفته‌تر شد. جامعه‌ای كه فرهنگ و هنر و هنرمندش به سكوت واداشته شود، رشد نخواهد كرد. این به سكوت واداشتن از سانسور در سینما تا تلویزیون و چیزهای دیگر را دربر می‌گیرد. امروز سریال «هزار دستان» با سانسور پخش می‌شود. چرا؟ چه اتفاقی افتاده؟ صحبت‌های گذشته آدم‌های اصلی انقلاب، امروز روز با كلی سانسور پخش می‌شود. چرا؟

چارسو پرس: فیلم «طلا خون» به کارگردانی ابراهیم شیبانی براساس ماجرای واقعی و هولناکی ساخته شده است. قصه زنی که به تنهایی مرتکب قتل‌های سریالی می‌شود و در این راه خانم‌های مسن طعمه او قرار می‌گیرند. او زنان مسنی را که در دست و سر و گردن‌شان طلا و جواهرات دارند، شناسایی و به بهانه رساندن‌شان به خانه، پس از سوار کردن‌شان در ماشین خود، با آبمیوه مسموم و خفه‌شان می‌کند. این فیلم ضمن روایت داستانش، به نوعی به تاثیر جرم در خانواده می‌پردازد و آن را بررسی می‌کند. به عبارتی کارگردان مساله وقوع جرم در خانواده و پیامدهای آن را  در قالب داستانی که به تصویر می‌کشد، با مخاطب خود در میان می‌گذارد و این موضوع را در کانون توجه می‌گذارد که خطای مادرها و پدرها می‌تواند چه لطمه‌های بزرگی به کودکان وارد کند. با ابراهیم شیبانی، کارگردان این فیلم گفت‌وگو کردیم. گفت‌وگویی که از چگونگی فعالیت او در سینما آغاز شد، با دیدگاه‌ها و خواسته‌هایش از این مدیوم ادامه پیدا کرد و به موضوع اصلی یعنی فیلم در حال اکرانِ «طلا خون» رسید.

   جناب شیبانی! ابتدا کمی از سینما و چگونگی فعالیت شما در آن صحبت کنیم. اساسا ذات سینما یعنی دیده شدن، یعنی مطرح شدن؛ اما چرا فعالیت‌های شما در سینما بیشتر در سکوت مطلق است؛ نه تنها اهل حاشیه نیستید که فیلمسازی با سابقه کاری شما اظهارنظری هم در مورد مسائل سینما نمی‌کند، طوری‌که بعضی وقت‌ها فراموش می‌کنیم چنین فیلمسازی در سینما کار می‌کند. چرا؟
نظرم بر این است که با کاری که انجام می‌دهم حرفم را می‌زنم. سعی کردم در تمام دوران کاری‌ام از آن چیزهایی که آموختم بهره ببرم. همان‌طور که می‌دانید دستیار کارگردان‌های بزرگی بوده‌ام. از آقایان داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، عباس کیارستمی تا خانم رخشان بنی‌اعتماد و... از آنها آموختم که در مورد چیزی که تخصص ندارم اظهارنظر نکنم. سعی کردم نگاهم را در کاری که ارائه می‌دهم، نشان دهم. با اینکه راجع به هر چیزی به هر طریقی حرف بزنم، موافق نیستم.
   اما قبول دارید نوع دیده شدن در سینما تغییر کرده؟
معتقد نیستم این تغییر صحیح است، چون نزدیک به 25 سال است در سینما فعالیت دارم؛ در تمام این مدت سعی کردم حرفه‌ای و طبق یک اصولی حرکت کنم. از آموزشگاه هنری استاد حمید سمندریان شروع کردم. دوره بازیگری و کارگردانی تئاتر را در محضر استاد گذراندم. از سریال «ولایت عشق» آقای مهدی فخیم‌زاده وارد حوزه دستیاری شدم و بعد با فیلم سینمایی «درخت گلابی» دستیاری آقای داریوش مهرجویی را تجربه کردم و در ادامه با آقای بیضایی، خانم بنی‌اعتماد و... کار کردم. در کنار کار، دانشگاه قبول شدم و آکادمیک هم ادامه دادم تا اینکه فیلم کوتاهی براساس نمایشنامه پیتربروک ساختم. بعد از آن برای ساخت فیلم بلند دعوت شدم و «زهر عسل» را در سال ۱۳۸۱ ساختم. خیلی از دوستانم آن زمان هنوز فیلمی کارگردانی نکرده بودند. من در این سال‌ها چهار فیلم بلند و دو سریال ساختم اما همکارانی دارم که در این سال‌ها بالای 17 فیلم ساخته‌اند. 
   چرا؟
فکر می‌کنم که آهسته و پیوسته درست‌تر است. هر کاری را و ساختن هر طرح و فیلمنامه‌ای برایم جذاب نیست. سعی می‌کنم در بین کارهایم سفر بروم، کتاب بخوانم، درباره مسائل اجتماعی  تحقیقاتی انجام دهم. ساختن فیلم به بینشی نیاز دارد که به جز کارهایی که  گفتم از نظر من میسر نیست. همه این تجربیات و نگاه از همکاری با بزرگانی است که سینما به آنها مدیون است. من سینما را این شکلی آموختم اما هر چه جلوتر آمدیم همه چیز تغییر کرده و به ظاهر پیشرفت کرده است. عصر دیجیتال است و سهل‌الوصول‌تر شدن فیلمسازی از پیامدهای آن است. در دهه ۷۰ و ۸۰  فیلمسازی حرفه‌ای‌تر و دشوار‌تر بود. همچنان فکر می‌کنم فیلمسازی حرفه‌ای براساس اصولی باید شکل بگیرد. در این سال‌ها سه پروانه ساخت گرفتم که بنا به دلایلی محقق نشد. به عنوان مثال با خانم هدیه تهرانی به عنوان تهیه‌کننده پروانه ساخت گرفتیم؛ به دلیل اینکه فیلمنامه درنهایت آن چیزی که باید می‌شد، نشد تصمیم گرفتیم پروژه را متوقف کنیم. با آقای اکبر نبوی پروانه ساخت گرفتیم ولی باز فیلمنامه مشکلاتی داشت که به تولید نرسید. در تمام این سال‌ها پیشنهاد کارهای کمدی زیادی داشتم اما نپذیرفتم؛ به دلیل اینکه عمده فیلم‌های کمدی ما بیشتر لودگی است تا کمدی. از این مدل کارها نکردم. نمی‌توانم. همه فیلمسازها دوست دارند فیلم پرمخاطب و پرفروش بسازند و به چه قیمت، ظاهرا خیلی مهم نیست. سعی کرده‌ام به هر قیمتی فیلم نسازم.
   یعنی هدف‌تان فراتر از فروشِ صِرف است.
بله. اینکه فیلمم چه تاثیری روی خودم و جامعه و مردم می‌گذارد، برایم مهم‌تر است. حداقل تلاشم را کرده‌ام. اینکه چقدر موفق بودم را مخاطب می‌تواند پاسخ دهد. فیلم‌های «هیچ‎کجا هیچ‌کس» و «طلا خون» نشان از این حرف دارد. البته اینکه شرایط هم به ما اجازه کار بدهد، بسیار مهم و موضوع پیچیده‌ای است.
   نکتهای که وجود دارد این است که فضای کاری در سینما به موج شباهت دارد که بسیاری از سینماگران مطرح را هم با خود درگیر می‌کند. این فضا جاذبه‌های فریبنده‌ای دارد که تصور می‌شود ناچارند با آن پیش بروند و اگر نباشند از قافله عقب می‌مانند.
صحبت‌های شما را قبول دارم و موافق نیستم شرایطی به وجود بیاوریم که بزرگان حال حاضر یا نتوانند فیلم بسازند و یا باید به هر چیزی تن دهند برای اینکه باشند. من این را نمی‌پسندم. چرا باید شرایطی به وجود بیاوریم که رخشان بنی‌اعتماد فیلم نسازد؟ اینکه فقط چهار ارگان دولتی می‌توانند فیلم بسازند و فیلمسازانی که هم‌عقیده و همسو با نگاه آنها باشند فقط اجازه کار دارند که بسیار تاسف‌بار است. در تمام این سال‌ها سعی کردم سفارشی کار نکنم و نکردم. شرط اول همکاری با هر جایی که دعوت به کار می‌شوم این بوده که سفارشی کار نمی‌کنم. کار سفارشی بد نیست اما متاسفانه فیلم‌های سفارشی بیشتر شعارزده و به دور از واقعیت هستند. این موجی که می‌گویی همین است. کما اینکه فیلمسازی که در کمتر از 10 سال هشت فیلم ساخته است و یک فیلمش متعلق به بخش خصوصی نیست و الان روبه‌روی همان جاهایی که به او پول داده‌اند می‌ایستد و تازه متوجه شده که شاید باید بیشتر سمت مردم با‌یستد و به اصطلاح اپوزیسیون شده است.  هیچ کدام از فیلم‌هایم دولتی نبوده است. پیشنهاد کار کمدی زیاد دارم حتما و به زودی فیلم کمدی می‌سازم اما فیلم کمدی که دوست دارم و فکر می‌کنم درست است، می‌سازم. کمدی که در ذاتش بد نیست. مهرجویی، داوودی، تقوایی، بنی‌اعتماد و... همه فیلم کمدی ساخته‌اند و فیلم‌های کمدی‌شان در زمان خود از بهترین‌ها بودند. حرفه ما تفاوتی با دیگر حرفه‌ها باید داشته باشد. فقط نباید به دنبال سود و پول بیشتر بود. اگر مدعی هستیم هنرمندیم، به اصل هنر هم نگاه کنیم تا ذره‌ای از زیباشناسی، فهم و اخلاق در آثارمان دیده شود. باید برای جامعه نیم قدمی برداریم  و مسائل پیرامون را به مردم از راهش نشان دهیم. شما نگاه کنید در تمام جوامعی که آزادی بیان وجود داشت و هنر و هنرمندش با خیال راحت و به دور از ترس و لرز حرف زد، فیلم ساخت، ترانه گفت، موسیقی ساخت، نقاشی کشید و...  بی‌شک جامعه‌اش داناتر و پیشرفته‌تر شد. جامعه‌ای که فرهنگ و هنر و هنرمندش به سکوت واداشته شود، رشد نخواهد کرد. این به سکوت واداشتن از سانسور در سینما تا تلویزیون و چیزهای دیگر را دربر می‌گیرد. امروز سریال «هزار دستان» با سانسور پخش می‌شود. چرا؟ چه اتفاقی افتاده؟ صحبت‌های گذشته آدم‌های اصلی انقلاب امروز روز با کلی سانسور پخش می‌شود. چرا؟ این برای جامعه نگران‌کننده است. به فیلم «طلا خون» در هر دو دولت اصلاحیه‌هایی داده شد که خیلی  خنده‌دار است. در دولت قبل فرمودند صدای اذان را از روی پلانی که خانم از بازار رد می‌شود، حذف کنید. گفتم چرا؟ جواب منطقی ندادند. گفتند مگر می‌شود مادر دختری که مذهبی است قاتل باشد؟ گفتم آقا! این داستان اتفاق افتاده در کشورمان. این قصه واقعی است. می‌خواهم بگویم به جای اینکه کمکی کنند تا از این معضلات و مباحث اجتماعی پیشگیری شود، جلوی پرداختن به آن را می‌گیرند. متولیان فرهنگ در سازمان‌های مختلف هیچ حمایتی از فیلم‌ها نمی‌کنند. این حرف‌ها به‌کرات توسط فیلمسازان گفته می‌شود و همه هم ابراز گلایه و ناراحتی می‌کنند؛ اما چرا هیچ کس توجهی نمی‌کند؟ ناصر تقوایی 20 سال است کار نکرده، خانم بنی‌اعتماد 15 سال است. فقط آقای مهرجویی از گذشته مانده که با او هم رفتار ناشایستی دارند. آقای وودی آلن در جدیدترین مصاحبه خود می‌گوید من آخرین فیلمم را می‌خواهم بسازم، بودجه جور شده و... مگر آقای مهرجویی ما از وودی آلن کمتر است؟ چرا حواس‌مان به این فیلمسازها نیست؟ علیرضا داوودنژاد چرا نباید فیلم بسازد؟ آقای بیضایی را که کاری کردیم برود. دیگر چه کسی مانده. حالا نسل ما آمده که می‌بینیم چه رفتارها و چه برخوردهای ناشایستی شکل می‌گیرد. شما به کلاس‌های بازیگری نگاه کنید! اساتیدی در این کلاس‌ها و ورک‌شاپ‌ها می‌بینم که تعجب می‌کنم! این دوستانِ به اصطلاح استاد، چه چیزی برای یاد دادن به علاقه‌مندان بازیگری و باقی حرفه‌ها دارند؟
   بله، مصداق بارز غوره نشده مویز شدن! با ساخت دو فیلم لقب استاد می‌گیرند؟ 
از هنرجویان همین کلاس‌ها می‌پرسم سر کلاس این اساتید  چه یاد گرفته‌اید؟ در این آموزشگاه چه خوانده‌اید؟ در جوابم فکر می‌کنند یا به من نگاه می‌کنند. می‌گویند از خاطرات پشت صحنه برای‌مان صحبت می‌کنند. در خیلی از این کلاس‌ها هنرجوها فقط هزینه می‌پردازند و قول‌هایی می‌گیرند مبنی بر اینکه در کار بعدی فلان کارگردان حتما حضور خواهید داشت؛ وگرنه از بازیگری و سینما چیزی یاد نمی‌دهند. به کجا داریم می‌رویم؟ به آموزشگاهی رفتم برای انتخاب بازیگر. باور می‌کنید آقای بیضایی و تقوایی را نمی‌شناختند؟ اسم آقای اکبر رادی را  نشنیده بودند؟ این است که رفتار و نگاه بازیگران نسل امروز متفاوت شده. دیر می‌آیند، سکانس آن روز را نخوانده‌اند و تازه سر صحنه می‌پرسند خب  چه ‌می‌گیریم؟ خاطره‌ای از آقای پرستویی دارم که خیلی جاها تعریف کرده‌ام. با آقای پرستویی در فیلم سینمایی «مومیایی 3» همکاری داشتم.  هر روز آقای پرستویی پنج و نیم صبح پشت در دفتر بود و مشغول خواندن سکانس‌هایش. این حرکت تقریبا هر روز تکرار می‌شد. در حال حاضر بازیگر سر صحنه می‌آید و می‌گوید: خب چه چیزی باید بگیریم؟ اسم خودشان را هم می‌گذارند بازیگر. تمام این حرف‌های من درباره آن است که گفتید همراه موج می‌‌شوند و... می‌خواهم بگویم همه چیز تغییرات ناشایست کرده. من هرگز سوار این موج‌ها نمی‌شوم چون برای خودم الگو و اصول دارم.
   ولی قبول کنید روشی که شما در سینما انتخاب می‌کنید، طیف وسیعی را شامل نمی‌شود.
اشکال ندارد. قرار هم نیست این طیف وسیع شوند. با شرایطی که می‌بینم، خیلی امیدی به تغییر نیست. این شرایط البته برخواسته از خود جامعه است. برایم ارزشمند است که جزو آن طیف وسیع نیستم. من برای آقای فرهادی خیلی احترام قائلم. خیلی مهم است که در این فضا رشد کنی و جایگاه به این مهمی پیدا کنی.
   ظاهرا دل‌تان خیلی پر است.
بسیار. این از سینما، آن از وضعیت نقد. به نظر من پنج منتقد و کارشناس حرفه‌ای در سینما بیشتر نداریم که  با دانش و سواد  فیلم را نقد می‌کنند. یعنی ساختار فیلم را می‌شناسند. فیلم‌شناسی بلد هستند. کارگردانی می‌دانند و با الفاظ هم بازی نمی‌کنند. بعضی منتقدان از ملویل تا اسکورسیزی مثال می‌آورند در حالی که یک فیلم کامل از آنها را ندیده‌اند. 90درصد منتقدان فعلی فقط با الفاظ بازی می‌کنند. شنیدم به اصطلاح منتقدی می‌گفت جهان فیلم را نباید با اندیشه فیلمساز مقایسه کرد! می‌شود بفرمایید پس فیلم را با اندیشه چه کسی باید مقایسه کرد؟ آقای محترم! فیلم از ذهن فیلمساز تراوش شده، ساخته شده و روی پرده آمده. چرا نباید فیلمش را با جهان ذهنی او مقایسه کرد؟ 
   البته بلبشویی که از آن صحبت می‌کنید شامل بخش‌های مختلف هنر می‌شود و فقط مختص سینما نیست.
بله؛ اما شما اکران‌های مردمی را ببینید که اتفاقا خیلی خوب است. هر روز هر روز. ولی چرا بازیگری را که در فیلم بازی ندارد با خود می‎برید؟ نه یک‌بار، ده بار. آقا بس کنید دیگر. بدی ماجرا این است که این موضوع دارد جا می‌افتد و خودمان همه چیز را خراب می‌کنیم. یکی از بزرگ‌ترین ایرادها به همه این سال‌های پس از انقلاب این است که مدیر فرهنگی بسیار کم پرورش دادند.
   بسیار خوب؛ از چگونگی ساخته شدن فیلم «طلا خون» صحبت کنیم.
فیلمنامه «طلا خون» پروسه‌ای به ‌شدت طولانی داشت. با یکی از نویسندگانی که در تئاتر بیشتر فعالیت داشتند، یک‌بار فیلمنامه را نوشتیم اما پروانه ساخت نگرفت. نگاه فیلم را عوض کردم و از ابتدا شروع به نگارش کردم. تلاشم این بود که با نگاه کودک در داستان جلو برویم.
   نکته بسیار مهم درباره این فیلم  درباره کودکان است، موافقید؟ 
نکته مهم برایم این بود. معتقدم جهان حال حاضر برای بچه‌هاست. ما باید تلاش کنیم دنیایی بسازیم تا شاید آینده نصفه‌نیمه روشنی برای بچه‌ها  ترسیم کنیم. در حالی‌که همه چیز را در حال حاضر خراب می‌کنیم، از محیط‌زیست، فرهنگ، آموزش و... همه را خراب و هیچ چیزی برای آنها باقی نگذاشتیم. ما هم کودکی کردیم. آیا کودکی ما با بچه‌های امروز  قابل قیاس است؟  فقط به صورت فشرده آنها را به همه کلاس‌ها می‌فرستیم؟ این بچه‌ها قرار است آینده کشور را بسازند؟ نه موسیقی خوبی برای آنها داریم، نه فیلم‌های قابل‌توجهی برای‌شان می‌سازیم و نه آموزش مناسبی داریم. آموزش در مدرسه مهم‌ترین آنها است که ظرف همه سال‌های گذشته بسیار وضعیت اسفناکی داشته. نگاهم در فیلم به بچه‌هایی بود که به شدت آسیب‌پذیرترند چون در محیطی که زندگی می‌کنند، وضعیت خوبی ندارند. سوالم این است که چرا سازوکار مناسبی برای کودکان کار در این کشور طراحی  نمی‌شود؟ مگر می‌شود که کاری نکرد؟ بسیار کارهای کلان و بزرگ در این کشور کردیم که در برابر سامان‌دهی کودکان کار کاری نیست پس چرا به فکر این بچه‌ها نیستیم که کف خیابان هر روز آنها را می‌بینیم؟ 
   به تعبیری تاثیر جرم را در خانواده مجرم بررسی کردید.
دقیقا. قصدم این بوده که خودمان از وقوع جرم جلوگیری کنیم. یعنی بدانیم کار خطایی که مادر و پدر می‌کنند، چه لطمه بزرگی به خانواده  وارد می‌کند که ظاهرا همه از آن غافلیم. برای بچه‌ای که همه آمال و آرزوهای او مادرش است. شش، هفت ماه برای گرفتن پروانه ساخت این فیلم تلاش کردم. قوه قضاییه برای دریافت پروانه ساخت و اکران این فیلم هیچ کمکی نکرد. حتی از آنها خواستم رایگان نمایش فیلم بگذارند، نگذاشتند. فیلم اجتماعی ساختن در این شرایط در کشور ما کار بسیار سختی است. اولین حرفی که راجع به این نوع فیلم‌ها می‌گویند این است که سیاه‌نمایی می‌کنید. ممکن است یک آمار بدهید چند زن با عنوان مادر همین الان در زندان به سر می‌برند؟ شما می‌دانید بچه‌های همین خانواده‌ها در چه شرایطی هستند؟ می‌خواستم بگویم کار غلط و اشتباهی که می‌کنیم، تاثیر ناخوشایندی روی خانواده می‌گذارد.
   بسیاری از کارشناسان و صاحب‌نظران بر این باورند که وقتی کار اشتباهی می‌کنیم، زنجیروار روی مسائل بی‌شماری تاثیر می‌گذارد. بحث چنین خشونت‌هایی که در فیلم «طلا خون» مطرح می‌شود، دیگر جداست
من در دایره کوچک‌تر بررسی کردم. اگر به زنجیره نگاه می‌کردیم که وضعیت‌مان الان این‌گونه نبود. دوستی تعریف می‌کرد که موبایل خواهرش را در خیابان دزدیدند.  پلیس در جواب‌شان گفت شانس آوردید با قمه شما را نزدند. این شد جواب؟ چنین جواب‌هایی ناشی از چیست؟
   یکی از نکات مهم در فیلم «طلا خون» این بود که مخاطب قتل‌ها را نمی‌بیند. چرا؟ 
تلاشم این بود که قاتل را نشان ندهم. مخاطب را دچار پرسش کنم که آیا این شخص قاتل است یا نیست؟ ما آدم‌های دور و اطراف‌مان را نمی‌شناسیم. آدمیزاد آن‌قدر موجود پیچیده‌ای است که در لحظه نمی‌توانی واکنشش را تشخیص بدهی. می‌خواستم مخاطب همراه کودک در فیلم (حنانه) با وقایع فیلم همراه باشد. یعنی تا آخرین لحظه باور نکنید که قاتل کیست؟
   در تمام مدت فیلم کودک حضور دارد. یعنی دوربین از زاویه نگاه کودک فیلم را روایت می‌کند؛ اما چرا در تبلیغات هیچ صحبتی از کودک نیست؟ یعنی هیچ اشاره‌ای به کودک نمی‌شود؟
فیلم رده سنی خورده. فیلمی که درباره کودک است و اتفاقا خانواده‌ها باید ببینند، از طرف وزارت ارشاد دچار ممنوعیت سنی شده است! فیلم نه لفظ بدی دارد، نه صحنه خشونت‌باری. حتی پند و آموزش هم به فرزندان داده می‌شود. 
   با وجود اینکه صحبت از کاهش مخاطب در سینما می‌شود، فارغ از هر بحثی درباره فیلم، مخاطبان زیادی با فیلم همراه بودند. شما ارتباط مخاطبان با فیلم را چگونه دیدید؟
چندین‌بار در سینما با مخاطبان فیلم را دیدم و ارتباطی که تماشاگران در لحظات حساس با فیلم  داشتند، برایم جذاب بود. اینکه توجه کامل به پرده داشتند و چشم از آن بر نمی‌داشتند. نکته‌ای که دوست دارم در اینجا بگویم این است که فیلم را در جشنواره سال 99 شرکت دادیم؛ به قول یکی از هیات داوران، مثلث برمودایی در هیات داوری بود که با یک‌سری فیلم‌ها ماجرا داشتند. به گفته همان داور محترم  فیلم در پنج رشته کاندیدا داشت اما به یک‌باره فیلم را کنار گذاشتند! شاید در تمام این سال‌ها در حق من اجحاف‌هایی شد اما در روند کاری من تاثیری نداشت. در این فیلم در حق  بازیگران خصوصا ترنم کرمانیان خیلی بی‌انصافی شد.
    چقدر در  این فیلم دچار ممیزی شدید؟ چون شخصیت اصلی در دنیای واقعی ماشین رنو داشت اما در فیلم «طلا خون» ماشین به پراید تبدیل می‌شود.
چون در رنو فیلمبرداری سخت بود، ماشین را تغییر دادیم. ضمن اینکه نمی‌خواستم آدرس مستقیم دهیم. ولی حتی در شهر قزوین فیلمبرداری را انجام دادیم. کاملا مطابق با پرونده پیش رفتیم. تمام دفتر خاطرات این خانم را خواندم. نکات بسیار جذابی در خاطرات این خانم بود که نمی‌توانستم ذکر کنم. نه اینکه من محدودیت داشته باشم. اصلا شدنی نبود. با این حال تمام تلاشم را کردم بخش‌هایی از نگفتنی‌ها را به تصویر بکشم.
   پرسش دیگر اینکه چرا شخصیت ناهید، به عبارتی کاراکتر اصلی، را خاکستری نشان می‌دهید؟
برای اینکه از نظر من ناهید شخصیت اصلی فیلم، قربانی جامعه است. جامعه مسبب پرورش این آدم‌هاست. ما کاری می‌کنیم که چنین آدم‌هایی در کنار ما رشد کنند. من کاری را که ناهید می‌کند تایید نمی‌کنم و  او را محاکمه کردم. بهترین روش هم این بود که بچه خودش او را محاکمه می‌کند و او را به دادگاه نبردم. دو جا در این فیلم بچه با مادرش رو در رو حرف می‌زند؛ صحنه‌ای که به مادرش می‌گوید مامان خیل خوشگلی، دوستت دارم و آنجایی که به مادرش می‌گوید مامان دوستت ندارم. دوستت دارم جمله بسیار زیبایی است و این ترنم در دو صحنه با دوستت دارم و دوستت ندارم، در فیلم به صورت تکان‌دهنده بیان می‌شود. 

///.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: تینا جلالی