شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
دانشگاه، یکی از مکان هایی است که دغدغه های بسیاری را متوجه خود کرده است. جامعه شناسان، سیاستمداران و البته سینماگران. رسول صدرعاملی در صدر این دغدغه مندان سینمایی است.
«یادگار جنوب» یا میتواند در اکران عمومی موفق به جذب حداکثری تماشاچی شود یا اینکه شکست سنگینی را تجربه خواهد کرد و این مساله ریسک بسیار بالایی است که سازندگان اثر به احتمال زیاد به آن واقف بوده اند.
«جنگل پرتقال» حدیث نفس کارگردان فیلم است، روایتگر طیف وسیعی از آدمهای با استعدادی است که فکر میکنند هیچکس به استعداد آنها اهمیت نمیدهد.
فیلم «آه سرد» به کارگردانی ناهید عزیزی صدیق روایت دو همسفر در یک جاده بیانتها است، بیآنکه حرفی برای گفتن داشته باشند، فیلمی است سرد برای سفری یخزده به ناکجاآباد.
در «استاد» بیشتر با یک فیلم سیاسی انتقادی مواجه هستیم تا محصولی اجتماعی یا امثال آن و معتقدم همین نگاه ابزاری به مقوله یاد شده سبب شده تا با فیلم نه چندان دلچسب و کاملا تاریخ مصرفدار مواجه باشیم
مخاطبِ کمی جدیتر فیلم «آه سرد» میتواند احساس کند که سازنده یا سازندگان آن به جلب توجه داوران جشنوارهها، ازجمله جشنوارههای خارجی توجه داشتهاند. با این حال اگر فیلم میخواهد که در جشنوارهها مورد توجه کافی قرار گیرد، در برخی زمینههای فنی باید بررسی دوباره و بعضا تجدید نظر کند.
فیلم سینمایی «شماره ۱۰» چه در داستان و چه در پرداخت، دارای جذابیتهایی است که احتمال اینکه در فهرست نامزدهای سیمرغ بلورین جشنواره امسال چند بار نامش تکرار شود، دور از ذهن نیست.
وقتی خالقان اثر تصمیم میگیرند یک شخصیت اصلی قصه را که استاد کاریزماتیک و معتبر رشته هنر است، طوری پردازش کنند که در ذهن مخاطب با آدرسهایی که داده شده، تداعیگر یک شخصیت واقعی شود، خود را در یک قمار وارد میکنند که ممکن است طیفی با رویکرد فیلم همراهی کنند و برخی هم ممکن است براساس تشخیص و سلیقه خود، در برابر آن موضع جدی بگیرند و دیگر حرف آن را چندان نشنوند.
مدیران تلویزیون این روزها برخلاف سنت سالهای پیشین از ارائه آمارها و نظرسنجیهای تولید شده در خود سازمان -که یک زمانی مایه مباهاتشان بود- اجتناب کرده و نمیگویند در فصل گذشته چه میزان مخاطب داشتهاند و هر برنامهای که ساختهاند چقدر آورده داشته است، از سریالها تا مسابقات و برنامههای خبری و انواع و اقسام تولیدات، درست در همین زمان که خبری از ارائه این آمارها به مخاطب نیست، درخواست افزایش چند هزار میلیارد تومانی بودجه و نامه به رئیسجمهور برای فیلتر پلتفرمی از شبکه نمایش خانگی به حاشیههای این سازمان تبدیل شده است.
از همان روزهای انقلابی 57، گروهی از جوانان اسلامگرا نیز در پی آن برآمدند که تشکلی برای خود داشته باشند؛ تشکلی بهنام «حوزه هنری انقلاب اسلامی» که نام کسانی چون محسن مخملباف، مرتضی آوینی، قیصر امینپور، رسول ملاقلیپور، مسعود فراستی و ... در تاریخ فعالیتهای آن بهچشم میخورد. سینماگر شاخص این جریان در دهه 1360، محسن مخملباف بود که بهصراحت میگفت حتی حاضر نیست در کنار کیمیایی در لانگشات بایستد، چه برسد به کلوزآپ.
«ملاقات خصوصی» نشان داد که در بحبوحهی سالهایی که رغبت و میل تهیه کنندگان به تهیهی فیلمهاییست که بر بستری از آسیبهای اجتماعی و زندگی و روابط میان طبقات زیرین اجتماع شکل میگیرد، هنوز هم درونمایههای عاشقانه کارکرد خاص خودش را دارد و قادر است تا قریب به ۱۰۰ دقیقه مخاطب را با فیلم همراه کند.
تصویرسازی هولناک امید شمس از محیط زندگی پروانه و شرایط خانوادگی و فضای خاص و بیرحم زندان است که مشابه جنگلیست که موجودات در همه حال در حال تنازع بقا هستند و میجنگند تا زنده بمانند و در تلاش برای نجات خود تمام اصول را زیر پا میگذارند.
در خبر آمده بود که محمد مهدی عسگرپور رییس هیات مدیره خانه سینما طی نامه ای به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که هم هنگام دبیر شورای هنر شورای انقلاب فرهنگی هم هست، وی را از طرح و تصویب مقررات تازه صدور پروانه فیلمسازی و نمایش برحذر داشته بود.
انتظار چنین فستیوالهایی از سینمای ایران نه یک اثر هنری بلکه یک حرکت رسانهای مطابق با سوژههای مدنظر تصمیمگیرانش است. انتظاری از جنس سفارش! دو نوع سفارشیسازی داریم؛ یک نوع به سفارش حکومت و نوع دیگر به سفارش غیرمستقیم و مکانیزمهای تشویقی بعضی فستیوالها از جمله برلین.
مت ریوز قصد دارد سریال کوتاهی درباره باستر کیتون بسازد که رامی مالک بازیگر آن خواهد بود.
وقتی به دو راس سازنده این سریال نگاه میکنیم، یکی محمود رضوی و دیگری ابراهیم حاتمیکیا، میبینیم که از قضا هیچکدام آنها تجربه ساخت سریال تاریخی را آنهم در ابعادی تا این اندازه بزرگ و گسترده ندارند؛ آنطور که مثلا کارگردانی چون داود میرباقری را در مقام سازنده آثار تاریخی برای تلویزیون میشناسیم.
بدون تردید سال 1401 را میتوان یکی از سیاهترین روزهای دوبله ایران توصیف کرد. سالی که هنر دوبله بزرگانش را از دست داد. صداهایی تکرارناشدنی که جای خالی آنها هر روز بیشتر احساس میشود.
جشنوارهها را صرفاً مشتی پوست و گوشت و استخوان برگزار نمیکنند. جشنوارهها روی دوش هنرمندان بنا میشود و هنرمندان حتی اگر آبونان هم نخواهند دل خوش میخواهند و این نکته بدیهی را باید مدیران محترم بفهمند که نمیشود آدمی اندک نسبتی با هنر برقرار کند و در چنین فضایی دل خوشی داشته باشد.
ایران، عربستان سعودی و ترکیه ازیکسو و ایالاتمتحده، روسیه و چین ازدیگرسو بهدنبال تولید و بازتولید روایتها و فراروایتهای خود برای خاورمیانه هستند. دراینمیان ترکیه جایگاه ویژهای دارد؛ چراکه پیشگام بهرهگیری از رسانه و قدرت نرم برای تاثیرگذاری بر کشورهای منطقه بوده است.
در شروع فیلم دوربین، توریستوار گوردخمههای هخامنشی را به تصویر میکشد، بیهیچ کارکردی در قصه، بیرونافتاده از کلیت اثر و در بهترین حالت نمادین و شاید هم تبلیغاتی. عبور تاکسی از جلو ارگ کریمخانی و گنبد علیبنحمزه در پسزمینه، نشان میدهد که فیلمساز تلاش میکند از واقعیت تاریخی شیراز بهره بگیرد و این همان جایی است که فیلمساز مخاطب را به بیرون از اثر میکشاند و هویت بیرونی شهر را با شهری که باید در درون اثر خلق میکرد، ادغام میکند.