شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
انتقاد و اعتراض همواره بهمثابه بخشی از ماهیت و کارکرد امر هنری با سینما گره خورده اما گاهی بهواسطه یا در مواجهه با شرایط اجتماعی و بحرانی، شمایل و ساختار رادیکالتری به خود میگیرد. فیلمسازان بسیاری در تاریخ سینما بودند و هستند که با نمایش اعتراضات در آثار خود تلاش کردند تا در جهت بهبود جامعه خود و حتی جامعه جهانی گامی بردارند. سینمایی که اعتراض به وضع موجود را به میانجی هنر به اعتراضی خلاقه تبدیل میکند. خلاقیتی که میتواند اعتراض را به کنشی اثربخش و ماندگار تبدیل کند که فارغ از ارزشهای زیباییشناختی، از کارکرد تاریخی و اجتماعی هم برخوردار باشد.
در جستجوی هویت ملی در سینمای علی حاتمی که از تاریخ میگفت اما فیلمهایش را در ژانر تاریخی نمیدانست
شاید برای بینندگان امروزی آنچه در فیلم میبیند خیالپردازی باشد، اما خود مهرجویی تأکید دارد خونفروشی در چنین سطحی و به چنین اشکال رقتانگیزی واقعاً بوده و او فقط برشی از واقعیت را به تصویر کشیده است.
اگر اهل چرخیدن در خبرگزاریها و سایتهای خبری باشید حتماً پنجشنبهها گزارشی با تیتر «آخر هفته با تلویزیون» را دیدهاید، زمان پخش یا کنداکتور برنامهها، فیلمها و سریالهایی که سازمان صداوسیما برای روزهای تعطیل آخر هفته تهیه کرده تا مردم را سرگرم کند که بخشی از وظیفه ذاتی این سازمان است.
محمد خزاعی ادعا کرده که سینمای خصوصی ایران به تنهایی توان حضور در عرصههای جهانی را ندارد.
یک کارشناس سینما خطاب به مدیران سینما و برای خروج از بحرانی که گریبانگیر سینما شده، میگوید: فیلمهای «کاناپه» و «قاتل و وحشی» قابل نمایش هستند، در آداب حکمرانی سینما تجدیدنظر کنید!
فیلمهای فوتبالی معمولاً آثار تماشایی و جذابی از کار درنمیآیند و دلیلش کم آوردن عالم نمایش و کوشش برای بازنمایی و بازسازی بازیای است که همه جذابیتش از ذات بیواسطه و زندهاش میآید. همه تماشاگرانی که در طول سالیان به سینما رفتهاند و فیلمی فوتبالی را تماشا کردهاند آنچه بر پرده افتاده را خودآگاه یا ناخودآگاه با تصویر ثبت شده در ذهنشان از مسابقات فوتبال مقایسه کردهاند.
بعد از ماجراهای مربوط به رفتارهای سینماگران در روزهای اخیر که باعث ایجاد بحرانهایی پرتعداد در سینمای ایران شده بود، این سینما از نظر اقتصادی و مالی هم به بنبست رسیده است.
آیا نباید هیچ کسی از برنامهسازان و یا طراحان سوال برنامه از خود بپرسد چنین سوالی در این زمان جایی از اعراب دارد؟ حال بعد از گذشت دو روز از این قضیه، کسی به اشتباه بودن چنین کاری اعتراف کرده است؟ کسی هست که مسولیت این خطا را بپذیرد و معذرت خواهی بکند؟ یا خیر چون از جایگاه و ساعت آنتنی که دارند چنان خیالشان جمع است اصلا نیازی به این کارها نمیبینند؟
حدود یک دهه پیش در نمایش جشنوارهای گناهکاران چهارمین و بهترین ساختهاش تاکنون، میشد از چهره و بیان پرانرژیاش، ذوق و احساسش را نسبت به سینمای مورد علاقهاش حس کرد و وقتی که در نشست خبری خروج در جشنواره چند سال پیشِ فجر دلخوری و کنارهگیریاش از سینمای رایج را اعلام میکرد، دلم نمیخواست که حرفهایش را به عنوان پایان دوران قهرمان خاطرههایم باور کنم و آن را به عنوان اعتراضی به شرایط موجود (همچون نقشهایش) میدیدم.
بهنظر میرسد تلاش رئیس صداوسیما برای گرفتن بودجه و کمکهزینه ساخت ۲ سریال ویژه - الف سازمان نتیجه خواهد گرفت.
مخاطب این هالیوود شیعی، چهکسانی خواهند بود؟ سوالی که طالبینژاد در پاسخش میگوید: «آمریکا وقتی هالیوود را برپا میکند، مردم کل دنیا را مخاطب خود میداند و فیلمهایش را به تمام جهان عرضه میکند، شما اگر بخواهید فیلم شیعی بسازید، میخواهید به کجا صادرش کنید؟
وقتی در سیاستگذاریها به واقعیت موجود بیاعتنا هستیم، صرفا به رویکردهای یک گفتمان فرهنگی و اجتماعی خاص بها میدهیم و اساسا اقتصاد و مخاطبشناسی سینما را در سیاستگذاریها لحاظ نمیکنیم، آنچه باید منتظرش باشیم یک سینمای فقیر و ورشکستهای خواهد بود که تماشاگر نخواهد داشت. سینمای بدون تماشاگر هم، سینمایمرده است که اکران بهترین فیلمها هم نمیتواند احیایش کند.
«پوست شیر» نه با نمایش بیش از اندازه خشونت و لمپنیسم، از خرده بزهکارها و گنده لاتها قهرمان میسازد و نه با به تصویر کشیدن زندگی اشرافی و پرزرق و برق طبقه مرفه، به سبک سریالهای ترکیهای، چند قصه عاشقانه و گاه غیرمتعارف را همزمان روایت میکند.
سالهاست که ظاهرا بودجه دغدغهی مهم مدیران سازمان صداوسیماست و مقابل هر پرسشی دربارهی مدیریتها، پرانتزی به نام بودجه هم باز میشود. دغدغهای که گویا آگهیهای بازرگانی و اسپانسر هم به حد کافی جوابگوی آن نیست و همچنان تسریع روند تولید مجموعههای نمایشی به همراهی مجلس و دولت برای در اختیار گذاشتن بودجه مناسب منوط می شود.
سینمای برزو نیکنژاد در دوزیست نه مسالهای زنانه دارد که بر آن تمرکز داشته باشد، زیرا همین موضوع در انتها پاشنه آشیل فیلم میشود و کارگردان به همه آن چیزی که زنانه جلوه مینماید و کاشته است، به جای برداشت، پوزخند میزند و نه نگاه مردانه به مسائل اجتماعی دارد که حتی از منظر کلیشههای تیپیکال شخصیتی آشناپندارانه در این ژانر سینمایی میلنگد!
«خشت و آینه» اگرچه جاهایی در قاب و میزانسن به نورئالیسم ایتالیایی نزدیک، مستندگونه و بیچیدمان میشود، اما در جاهایی هم گویی هیچکاک با آن وسواس مثالزدنی کارگردانی کرده و سکانس کافه چنین است.
«خشت و آینه» اگر نه نخستین، لااقل محکمترین خشتی بود که برای ساختن دیوار سینمای متفاوت ایرانی بر زمین گذاشته شده بود. با این همه، این دیوار در همان نخستین رجهای خود فروریخت؛ نه مردم آن را دیدند، نه منتقدان آن را تحویل گرفتند.
زالاوا اولین ساختۀ بلند سینمایی ارسلان امیری، به ظاهر داستان مردمانی است که اسیر باورهایی خرافی هستند و اغلب منتقدین آنرا درامی دلهره آور با درونمایه ای انتقادی نسبت به پدیدۀ خرافات شناسایی کرده اند؛ اما در لایه های پنهان خود، زالاوا بیش از هر چیز یک درام سیاسیِ نمادین است.
افول ناگهانی ستارههای تلویزیونی در عرصه اجرا و گویندگی، حالا دیگر موضوعی غافلگیرکننده و دور از ذهن نیست؛ رویه ای است که در سالهای اخیر بر اثر تکرار مکررات، قابل پیش بینی اما همچنان برای مخاطب و فعالان این حوزه پرسش برانگیز و آزاردهنده است.