آنچه روی صحنه دیده میشود، شبحی است از دادگر «هملت» و حتی «اودیسه» خبری از آن دادگر جادوگر نیست که روی صحنه تصویرهای بدیع بیافریند.
«بوکسور» ساده است. تلاشی است برای روایت یک قصه جنایی و شاید خانوادگی. پایان نمایش که غایت اثر است دور از ذهن برای مخاطب معمولی است. نویسندگان به انحای مختلف نشانههایی میکارند تا ما را برای غایت اثر آماده کنند؛ اما محو است، شبیه «هملت» نیست که شاهزاده غمگین دانمارک به استراق سمع عموی خویش مینشیند که در محراب از گناه کردهاش استغفار میکند.
نمایش «بوکسور» را میتوان مصداق خوبی برای تقلای داستانگویی براساس سرمایه انباشته دانست. نمایشی به قلم برادران مهربان، روایتی است از خانوادهای از هم پاشیده که در آستانه مرگ پدر، روابطشان آشکار میشود. اقتباسی ایرانی از «اودیپ شهریار» سوفوکل که همچون اثر یونانی دو موضوع عطش قدرت و مسئولیت قرار است شخصیتها را به چالش بکشد.
بحث برسر متن است. صادقی میگوید ترجمه سعیدی از متن سوفوکل پر از ایراد است و به درد کار دراماتیک نمیخورد. میگوید با متن فرانسه قیاسش کرده و فهمیده سعیدی برحسب مقتضیات چیزهایی را حذف کرده است و البته زبانش هم نامناسب برای اجراست، پس خودش آستین را بالازده تا متن را بازترجمه کند؛ اما پسیانی میگوید: «متن آقای سعیدی برای من قابل احترام است.
مترجم کتاب «تحلیل نمایشنامه: راهنمای موردی درام مدرن غربی» نوشته آر. جی. کاردولو در یادداشتی درباره ویژگی های این کتاب توضیحاتی ارائه داده و آن را اثری ساده و روان برای آموختن دانسته است.