به هر كدام از رفيقها يا برادرهاي تئاتر كه ميرسيم از باندبازي و انحصارطلبي گروههاي ديگر ميگويد. انگار تئاتريها با هم يك توافق ازلي و ابدي دارند كه هرگز با هم توافق نكنند. به هر حال آيين اعتراض و مطالبهگري سخت و پيچيده است به خصوص طراحي صحنه اعتراض به سانسور و خودرايي.
بايد كمي به گذشته بازگرديم و شكل ديالوگ هنرمند و منتقد با يكديگر را مرور كنيم، گو اينكه هنرمند امروز ما پيش چشم خود منتقدي به قامت جلال آلاحمد نميبيند، اما در مقابل منتقد هم در نسل جديد كسي همارز بهرام بيضايي پيدا نميكند.
بيآنكه به نگاه ارزشي به آرش بازآفريده بيضايي و آرش كمانگير كسرايي بنگريم، با خوانش اين دو متن به خود يادآوري ميكنيم كه راز و رمز جاودانگي ادبيات در انديشه و زبان و نگاه هنرمند تجسم مييابد.