معضلی كه سالهاست كیمیایی با خود حمل میكند، معضل زن در سینمای اوست.نگاه كیمیایی به زن، نگاهی به شدت واپسگرا و مانده در گذشته است. زن كیمیایی همچنان همان زن 50 سال پیش گوزنهاست؛ همان شریك زندگی سید كه همه دلخوشیاش این بود كه سید بتواند جلوی مرد آزارگر شده برای یكبار بایستد و از او دفاع كند. زنی كه در سینمای كیمیایی بازنمایی میشود، حتی از كلیشه رسمیای كه چهار دهه است ترسیم شده و بسیاری از زنان كنشگر سعی كردهاند در اصلاح آن بكوشند هم بسیار عقبتر است.
نقش صفيياري براي «خون شد» كمتر از خود كيميايي نيست. گويي كه گمشده سالهاي سال فيلمهاي او در اينجا پيدا شده است.
فضلی که سالها از خانواده دور بوده، به خانه پدری بر می گردد و به نامادری قول می دهد تا خواهران و برادری را که هر یک به سوی رفته اند و سرنوشت بدی پیدا کرده اند به خانه بازگرداند تا دوباره چراغ های خانه روشن شود.
حضرتی گفت:«خون شد» به ما نشان میدهد که کیمیایی با همان سلیقههای سینمایی خودش حرف امروزی را میزند.
مسعود کیمیایی شاید جز آخرین فیلمسازان نسل اولی سینمای ایران باشد که هنوز فیلم میسازد و دغدغه دارد، هنوز میتوانند قصه هایش را روایت کند.
خون، خاک، وطن، ناموس و این بار، خانه مفاهیمی که به اشکال مختلف در سینمای کیمیایی دیدهایم.
خون شد را نمی شود بی خون دل تماشا کرد. فیلمی که انگار پایان یک فیلم ساز مهم در سینمای ایران است و چند فیلم آخر و حتی قاتل اهلی در برابرش یک شاهکار است! اثری به غایت بی نظم و شلخته که می خواهد مفهوم نیم قرن پیش را بازسازی کند بی آن که بخواهد یا بتواند این مفاهیم را در شکل امروزی بازسازی کند.