ساختمان تماشاخانه گیلان در سال ۱۳۲۴ به همت جهانگیر سرتیپپور در ابتدای خیابان سعدی راهاندازی شد. بعدها این سالن تئاتر تبدیل به سینما آبشار شد. در حال حاضر این تماشاخانه که سمبل تاریخ هنر گیلان به شمار میرود، درحال نابودی است.
هرچند پروانه معصومی در طول زندگی هنری خود تنها یک بار در تئاتر روی صحنه رفت، اما در نمایشی ماندگار و با گروهی درخشان همکاری کرد و یکی از همبازیهایش پرویز پورحسینی بود که امروز سومین سالروز درگذشت اوست.
هرچند باور عمومی این است که اغلب بازیگران به شهرت تمایل دارند، اما فردوس کاویانی چنین نبود. او ذوق و شوق مشهور شدن نداشت و بیشتر به فکر تجربهگرایی بود.
اول بار داود رشیدی بود که نمایشنامه «در انتظار گودو» را به هموطنان خود معرفی کرد، حالا حدود ۵۵ سال از آن دوره میگذرد و این نمایشنامه همچنان روی صحنه تئاتر ما جان میگیرد.
آرشیو کتابخانههای مهم ایران از جمله مجلس، آستان قدس و ملی صاحب نمایشنامههایی است که هنوز بدل به کتاب نشدهاند. نسخههای خطی که به عنوان سند در کتابخانهها نگهداری میشوند و چشمانتظار پژوهشگران دلسوز برای بازخوانی آنهایند. حتی برخی از آثار چاپ شده در مطبعههایی چون فاروس کماکان از دسترس خارج است.
بهروز غریبپور: یکی از این روزنامههای علیه من نوشته بود مردم شمال شهر برای دیدن نمایش و تئاتر و موسیقی به جنوب شهر میآیند و اینها بیحجابی و ولنگاری را رواج میدهند، من در جواب گفتم این کدامشان خوب است مردم جنوب شهر برای رفتن به شهر بازی به شمال شهر میروند مردم شمال شهر برای دیدن آثار بتهوون و دیگران به جنوب شهر میآیند؟ دقیقا نوشتم شما مایل به کشیدن یک دیوار هستید بین برلین شرقی و غربی.
محمود استادمحمد: یک روز، خیلی پیش از اینکه اصلاً نمایش «آسید کاظم» اجرا بشود، نصرت رحمانی یک قصهای را که توی همان محله ما رخ داده بود، برای من تعریف کرد که همین قصه «آسید کاظم» بود با این تفاوت که در یک پیالهفروشی رخ میداد، آنموقع ما با بیژن خیلی اتود میزدیم برای «شهر قصه»، من اول به خود نصرت گفتم که چرا این را یک قصه نمیکنی؟ گفت این خیلی دراماتیک است، به درد نمایشنامه میخورد و حیف است که قصه بشود. من رفتم و این قصه را برای بیژن تعریف کردم، یعنی ببین قصه برای نصرت بود، بیژن هم خوشش آمد و ما در اتودهایمان در حد همان قصه کارش کردیم.
همراه «بنان» دو طفلان مسلم خوانده بود، لباسهای دستدوز تعزیه برتن کرده بود و اشکها ریخته و معجزات دیده بود. هاشم فیاض، نامی است فراموش نشدنی در فرهنگ و هنر ما. هنرمندی که آخرین بازمانده از نسل تعزیهخوانان تکیه دولت به شمار میآمد و بیش از ۸۰ سال به اجرای تعزیه پرداخت.
همزمان با سالروز تولد عزتالله انتظامی، خاطرهای از این هنرمند درباره بازیاش در نمایش «کرگدن» و پیشنهاد یک مامور ساواک درباره یکی از دیالوگهای این نمایش منتشر شد.
عزتالله انتظامی کارش را با پیشپردهخوانی در تماشاخانههای لالهزار شروع کرد و بعد در سال ۱۳۲۰ نخستین نمایش حرفهای خود را با عنوان اولتیماتوم نوشته پرویز خطیبی به کارگردانی اصغر تفکری در تئاتر پارس در خیابان لالهزار اجرا کرد و بعد هم نزد عبدالحسین نوشین، آموزش دید.
فخری خوروش یکی از نخستین بازیگرانی بود که در تالار وحدت یا رودکی سابق روی صحنه رفت چراکه این تالار پیش از آن ویژه اجراهای موسیقی، اپرا و باله تعریف شده بود.
نمایش «مهمانسرای دو دنیا» با کارگردانی سهراب سلیمی پاییز سال ۸۷ در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه رفت، نمایشی که اولین تجربه آهنگسازی حسین علیزاده در تئاتر را رقم زد.
نمایش «پستچیِ پابلو نرودا» به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی از جمله نمایشهای خاطرهانگیز اواخر دهه ۷۰ است که در سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر به صحنه رفت و با استقبال روبرو شد.
مسیر اصلاح اجتماعی در ایران با سقوط محمدعلی شاه رقم میخورد. اصلاح اجتماعی که هیچ ارتباطی با دربار ندارد و بیشتر سیاسیون هستند که در نقش مصلح اجتماعی ظاهر میشوند. نقطه عزیمت ما اما جایی است که شخصیتهای حقیقی تلاش میکنند از فضای باز سیاسی شکل گرفته اقدام به برپایی رویکردهای حقوقی کنند. آنها از تلاشهای فردگرایی چون «روزنامه تئاتر» میرزا رضاخان طباطبایینایینی سراغ رویکردهای جمعگرا میروند تا در پس نام انجمنها و شرکتها، رویه اصلاحگرانه خود را رقم بزنند.
هرچند بعضی «مش قاسم» را شاهکار بازیگری پرویز فنیزاده میدانند اما اولین معلم او، حمید سمندریان با این موضوع مخالف بوده است.
تا هنگامی که کسانی نگهبان فرهنگ هستند، تولیدکنندگان فرهنگ مسوول فرهنگ نیستند، زیرا در حاشیه هستند، از اینرو در نبود نظارت و نگهبان، تولیدکنندگان فرهنگ و هنر، مسوول خواهند بود. اگر جامعهای عقبمانده است و تولیدکنندگان فرهنگ در حاشیهاند، مسوولیت تمام عقبماندگی مردم بر گردن دولت است.
محمد ژیان هیچ چارهای نداشت. باید بهانهای آنچنان مهم سر هم میکرد تا برادرش رضا را از آن سوی دنیا به ایران بازگرداند. دل رضا ژیان برای مام میهن و اتفاقات آن بدجوری پر پر میزد اما جدایی از همسر و فرزند هم برای او هیچ آسان نبود. سرانجام محمد ژیان در نامهای به برادرش نوشت که حمید جبلی به سرطان مبتلا شده و سخت در انتظار دیدار رضا ژیان، دوست دیرین خویش است. همدستی بعضی دیگر از دوستان مشترک با این توطئه دوستانه سبب شد که رضا ژیان بار سفر بربندد و راهی وطن شود.
پژوهش فوکو به ما نشان میدهد زندگی دانشآموزان، سربازان، بیماران و زندانیان در معرض مراقبت و نظارت و تهیه گزارش قرار میگیرد و رفتار بهنجار مورد تشویق و رفتار نامطلوب با اقدامات مجازاتی مواجه میشود. هدف غایی مراقبت و نظارت و انضباط، بهنجار ساختن فرد و از میان بردن بی انضباطیهای اجتماعی و روانی و سرانجام تربیت انسانهایی مطیع و سودآور در جامعه است. آیا تئاتر از یونان باستان تا امروز جز بازنمایی انسان به خودش و تبدیل امر نامطلوب به مطلوب چیز دیگری در سر پرورانده؟
رضا کرم رضایی را عموم مردم با فیلمهایی میشناسند که عنوان فیلمفارسی را یدک میکشند، عنوانی که البته اهل فن آن را تحقیرآمیز میدانند و به آن نقد دارند ولی به هر حال رضا کرم رضایی برای تماشاگران متخصصتر، هم یک کارگردان قابل قبول است و هم مترجمی قابل احترام و این گونه شد که جشنواره بیستم تئاتر فجر برای او در کنار جمعی دیگر از هنرمندان سرشناس تئاتر، مراسم بزرگداشتی برپا کرد.
یادداشت فریده سپاه منصور بازیگر پیشکسوت درباره تئاتر شهر.
جشنواره نوزدهم تئاتر فجر هم برای خودش جشنوارهای پر و پیمان بود، جشنوارهای که هم هنرمندان پیشکسوت و جوانترها و هم دانشجویان در آن حضور داشتند. چراکه در این جشنواره بخشی هم برای تئاتر دانشگاهی در نظر گرفته شده بود. در این جشنواره هنرمندانی روی صحنه رفتند که کمتر در این رویداد حضور داشتهاند؛ افسانه بایگان، هوشنگ حسامی، شهرو خردمند، سیروس شاملو و مهدی هاشمی بعضی از این هنرمندان هستند.
باورش سخت است که پدر بزرگها و مادربزرگهایی که ساعات تفریح و تفرج خود را در کافه شهرداری میگذراندند، میتوانستند پیشبینی کنند ساختمان قشنگی که بعدا به جای این کافه ساخته میشود، یکی از جریانسازترین مکانهای کشورمان خواهد شد ولی حقیقت این است که تقدیر برای کافه شهرداری چنین سرنوشتی رقم زده بود.
حالا دیگر جشنواره تئاتر فجر برای بزرگان تئاتر به رویدادی قابل قبول و برای جوانها به اتفاقی مقبول و محبوب تبدیل شده بود. حالا هم این جوانان بودند که برای حضور در این جشنواره سر و دست میشکستند و هم تماشاگرانی که مشتاق دیدار هنر هنرمندان سرزمین خود بودند و این چنین بود که گفتگوی میان هنرمند و تماشاگر برقرار میشد. در زمانهای که رییس دولت وقت از گفتگوی تمدنها سخن میگفت، حالا جشنواره تئاتر فجر هم با تمام بضاعتش میکوشید این زمینه را فراهم کند و این گونه بود که جمعی از ممالک صاحب تئاتر به این جشن دعوت میشدند.
حالا دیگر هوای تازهای در تئاتر دمیده بود. اما این هوای تازه فقط شامل حال داخل کشور نمیشد. حالا دیگر بحث گفتگو با دیگر ملل و تمدنها هم در میان بود. پس طبیعی بود که جشنواره تئاتر فجر هم در راستای همین تغییرات، حال و هوای دیگری پیدا کند و البته بعد از ۱۶ دوره، از یک جشنواره سراسری به جشنوارهای بینالمللی تبدیل شود تا کشورهای دیگر متوجه بشوند که مردم ایران چه فرهنگ و هنری دارند و هنرمندانشان چه آثاری خلق میکنند.
جشنواره شانزدهم تئاتر فجر ضیافتی بود از هنرمندان درخشان تئاتر؛ از بزرگانی که سالها تجربه داشتند و از جوانانی که نویدبخش استعدادهای تازه تئاتر کشور بودند. این جشنواره در اولین سال دولت اصلاحات، با حال و هوایی دیگر برگزار شد. جشنواره شانزدهم تئاتر فجر گویی کوچه آشتیکنان هنرمندان با این جشنواره بود.
جشنواره شانزدهم تئاتر فجر ضیافتی بود از هنرمندان درخشان تئاتر؛ از بزرگانی که سالها تجربه داشتند و از جوانانی که نویدبخش استعدادهای تازه تئاتر کشور بودند. این جشنواره در اولین سال دولت اصلاحات، با حال و هوایی دیگر برگزار شد. جشنواره شانزدهم تئاتر فجر گویی کوچه آشتیکنان هنرمندان با این جشنواره بود.
از میان جوانان حاضر در این جشنواره، برخی هنرمندان سرشناسی شدند، بعضی مدیر و بعضی نیز در حوزههای اجرایی، تجربههای مختلفی را آزمودند، جشنواره چهاردهم تئاتر فجر میزبان چنین جوانانی بود.
حکایت سردار شجاعی بود که فریب جادوی قدرت را میخورد و سر به شورش میگذارد و میشود یکی از حکایتهای مشابه در طول تاریخ. بهرام چوبینه هم چنین سرنوشتی داشت.
دهه هفتاد که علی رفیعی بار دیگر به میهن بازگشته بود، با پیشنهادی از سوی مدیر وقت تالار وحدت مواجه شد. این مدیر که "لاهوتی" نام داشت و رفیعی از او به عنوان مدیری شجاع یاد کرده، به رفیعی پیشنهاد کرد نمایشی را درباره واقعه کربلا در تالار وحدت روی صحنه بیاورد.
دهمین جشنواره تئاتر فجر هرچند عنوان بینالمللی بر خود نداشت اما اولین دوره این جشنواره است که میزبان گروههای خارجی بوده و برای اولین بار بخشی برای اجرای نمایشهای بینالملل در نظر گرفته شد.
نهمین جشنواره تئاتر فجر برخلاف دوره های پیشین در تاریخی خارج از دهه فجر و البته با آثار هنرمندانی همچون علی نصیریان، عباس معروفی، قطب الدین صادقی، حمید جبلی، هادی اسلامی، آتیلا پسیانی، محمد چرم شیر، پروانه مژده و ... برگزار شده است.
هشتمین جشنواره تئاتر فجر با اجرای ۸ نمایش برگزار شده است.
در هفتمین جشنواره تئاتر فجر چند نام آشنا به چشم میخورد که می توان از مرتضی ممیز ، آتیلا پسیانی ، فرهاد مهندسپور ، سیامک صفری، داود فتحعلیبیگی، جواد انصافی و امیر دژاکام نام برد.
ساعدی در بخشی از آثارش در خدمت «واقعگرایی» است و در بخش دیگر در خدمت «رازآلودگی» اما در همه آثارش، این «حادثه» است که حضور دارد. «حادثه» مثل گردبادی به جان ِ جهان ِ داستانهای ساعدی میپیچد و دستآخر تنها چیزی که به تمامی باقی میماند همان «حادثه» است. او آدم ِ گفتوگو است، آدمِ رابطه، آدمی که میان مردم کوچه و بازار لولیده.
با رفتن طاها عبدخدایی از مرکز هنرهای نمایشی، جشنواره تئاتر فجر در ششمین دوره خود دستخوش تغییرات بسیاری شد.
حالا دیگر جشنواره تئاتر فجر به دوره چهارهم رسیده بود و نمایش های بیشتری در این رویداد شرکت کردند و اتفاقا کارگردان یکی از این نمایش ها خسرو شکیبایی بود.
دومین دوره جشنواره تئاتر فجر همچون دوره نخست با دبیری طاها عبدخدایی، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی برگزار شد.
در سالهای آغازین دهه شصت با اینکه کشور هنوز در نخستین سالهای انقلاب به سر میبرد و جنگ ایران و عراق هم مشکلات بیشتری را بر سر راه مملکت قرار داده بود، مسئولان وقت بهتر دیدند تا جشنوارههایی فرهنگی هنری را در زمینههای سینما و تئاتر برگزار کنند.
نقل قولی از مهین اسکویی، یکی از نخستین زنان هنرمند پیشگام در ایران وجود دارد که یادآوری آن در مقطع فعلی جالب توجه است.
تئاترشهر به حتم شناختهشدهترین سالن تئاتر کشور است؛ تئاتری که در ابتدای دهه پنجاه ساخته شد و تا امروز محل اجرای مهمترین نمایشها بوده است.
نخستین زنی که در ایران روی صحنه رفت، دختری ارمنی به نام «آشخن» بود. کشیش پاپازیان که اولین گروه نمایشی در تبریز را بنا نهاده بود با اقتباس از نمایشنامه کمدی شکسپیر، نمایشنامهای با عنوان «دادگاه عدل» نوشت. نمایشنامهای که آشخن، دختر کشیش در آن ایفای نقش کرد.
میرزاده عشقی را امروز به عنوان یکی از سردمداران ادبیات نمایشی کشورمان میشناسیم که با نوشتن متنهای نمایشی، یک گام برای پیش بردن این هنر نوپا در کشورمان برداشته است. او چند نمایشنامه کوتاه نوشته است که مهمترین آنها عبارتند از: اپرای «رستاخیز سلاطین ایران در خرابههای مداین»، اپرت «بچه گدا و دکتر نیکوکار»، «حلواءالفقراء، جمشید ناکام». از این جمله میتوان به نمایشنامه «داستان بیچارهزاده» نیز اشاره کرد.
دکتر مهدی فروغ، استاد هنرمندانی همچون علی حاتمی و محمد علی کشاورز را همردیف سِر لارنس اولیویه و ریچارد برتون میدانند ولی او چهرهای است که در ایران خودمان کمتر معرفی شده و بویژه نسل جوان به ندرت او را میشناسند.
خواندن نسخه ایرانی کتاب بسیار دشوار و سخت است. ترجمه علیرضا براتیمقدم در نشر ژرف به معنای مطلق کلمه یک فاجعه است. مترجم بدون علم نسبت به تئاتر و واژگانش، اسامی خاص را به اشتباه ترجمه کرده است و اسامی فرانسوی را با لحن انگلیسی برگردانده است. اسامی افراد مشهوری که حتی در میان غیرتئاتریها نیز شهرهاند، توسط مترجم به اشتباه برگردانده شده است.
از صدیقه دولتآبادی پنج نمایشنامه در دست داریم که همه آنها در کانون بانوان و توسط خود او و سایر زنان عضو کانون در آن سالها اجرا شدهاند: «پریروز، دیروز، امروز» 1316، «مرد نادان» 1321، «زندگی ایلیاتی» 1321، «من مدیره زندگی و مادر میخواهم» 1322 و «زندگی چیست» 1322 آثاریاند به قلم او.
شاهین سرکیسیان 1345 فوت میکند و تمام آنهایی که با او کار کرده بودند، میدانستند ماجرا از چه قرار است چرا هیچ یک جریان را در آن سالها رسانهای نکردند، فاش نکردند و طرح مساله به بعد از انقلاب منتقل شد؟ یکی از نظریههایم این است، چون کسانی که در واقعه دستی داشتند در مسند قدرت مراکز تئاتری قرار میگیرند و اگر کسی حرفی میزد باید با تئاتر و صحنه خداحافظی میکرد.
محمود استادمحمد گذشتهپرست نبود. برعکس نگاه منتقدانه تندی به گذشته تئاتر ایران داشت، اما صحبت از لالهزار که میان میآمد، میشد تمام حسی را که به آن عرق و علاقه میگویند، در صدایش حس کرد.
علی نصیریان اولین کسی بود که با معرفی فهیمه راستکار به خانه شماره ۵۴ سر خیابان رشت یا تخت جمشید سابق، رفت. نصیریان سال دوم هنرستان هنرپیشگی بود و احتمالا هیچ فکر نمیکرد رفت و آمدش به این خانه چگونه جهان فکری او را متحول میکند.
در سالهای بین 1260 تا 1270 شمسی تئاتر و درام مدرن وارد ایران میشود. این نوع از تئاتر در کنار نمایشهای سنتی و قبلی که همگی به شکلی کاملا «مردانه» اجرا میشدند در بین «مردان» ایران برای خود جا باز کرد. در آن زمان زنان نه تنها اجازه حضور در صحنه را نداشتند و نقشهای زنانه با بازیگری مردان روی صحنه میرفت، بلکه زنان حتی اجازه تماشای تئاتر را نیز نداشتند
در دهه 30 به واسطه سانسور حاکم، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد، گروههای تئاتری دچار چنان رکود و رخوتی شدند که اساسا از رشد طبیعی باز ماندند. به تدریج ترجمه و اجرای نمایشهای بیخطر فرنگی و کمدیهای متوسط و آثار عرفانی رواج یافت تا سالنها خالی نمانند و صندلیها بهشکل ظاهری هم که شده پر شوند