خصوصیسازی تئاتر یکی از چالشبرانگیزترین سیاستهای فرهنگی یک دهه اخیر در کشور تلقی میشود. به نظر میرسد در طی این سالها دولت به طور سیستماتیک به نام «خوداتکایی تئاتر»، از وظایف ذاتی حمایتی-مالیاش در قبال تئاتر کاسته است بیآنکه از نظارت و ارزشیابی محتوی و شکل اجراها کوتاهی داشته باشد. بخش قابل توجهی از سهم تحققیافته بودجه اندک تخصیصی تئاتر هم به دلیل رشد کمی تئاترها عموما مصروف کنترل و ارزیابی نمایشها میشود. «۱»