جای خالی هنرمندان شناخته شده و بزرگ در «شورای تصویب» سند از موضوعات مورد انتقاد اهالی موسیقی است.
چارسو پرس: بحث «سند ملی موسیقی» ایران از سال‌ها پیش مطرح بود؛ پس از فراز و نشیب‌ها بالاخره این سند اواسط سال گذشته منتشر شد، سندی که به گواه بسیاری از هنرمندان این حوزه، کلی و مبهم است. از آن برداشت‌های متفاوتی می‌توان داشت و در آن به جای تعاریف تخصصی و دقیق، اصطلاحات ابهام‌برانگیز، غیرشفاف و به تعبیر بعضی از کارشناسان «عوامانه» به کار برده شده است. از سویی بسیاری از مطالبات جامعه موسیقی همچنان بی‌پاسخ مانده؛ درباره این سند گفت‌وگوهای مفصلی انجام دادیم. در ادامه چکیده پاسخ‌های سه نفر از هنرمندان موسیقی را در خصوص این موضوع می‌خوانید. پرسش‌ها به‌ دلیل کمبود فضا حذف شده‌اند.


شعارهای سند قابل ‌اجرا نیستند

شهرام صارمی

واسط اسفندماه سند موسیقی کشور به تصویب رسید و در فصلنامه خانه موسیقی هم با مقدمه کوتاهی منتشر شد که به جزییاتی از آن اشاره می‌کنم. در مقدمه آمده: «تصویب این سند به نوعی رسمیت بخشیدن به فعالیت‌های موسیقی ایران است.» پرسش اینجاست که موسیقی در کشور ما در ۴۵ سال گذشته چقدر رسمیت داشته و اگر رسمیتی وجود دارد، مربوط به کدام نوع موسیقی بوده است؟ حالا موسیقی سندی دارد که از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته شده؛ اما آیا با این سند دیگر حرف و حدیثی از اعمال سلیقه نهادهای بی‌ربط به موسیقی نیست؟! جایگاه موسیقی و موسیقیدانان کشور و کسانی که در عرف جامعه به عنوان استادان موسیقی شناخته می‌شوند و همچنین جایگاه موسیقی‌ای که به عنوان موسیقی رسمی کشور می‌شناسیم، در چه مقطعی حفظ و شأن آن رعایت شده است؟ در شورای تصویب سند موسیقی کشور، بزرگوارانی حاضر بودند که در این جمع فقط آقای حمیدرضا نوربخش، «مدیرعامل خانه موسیقی ایران» به عنوان متخصص در یکی از شاخه‌های موسیقی یعنی موسیقی دستگاهی ایران و آواز حضور داشتند؛ چرا در این شورا از موسیقیدان‌های شناخته شده و بزرگ کشور استفاده نشده و فقط افراد دارای مقام و منصب دولتی در نهادهای مرتبط با موسیقی حضور داشتند؟ واقعا در کشور ما موسیقیدانانی نبودند که بخواهند سند رسمی کشوری با چنین فرهنگ کهن و متنوع موسیقی را تنظیم کنند؟


در ماده یک این سند تعاریفی از موسیقی ارایه شده و در همان ابتدای ماده، عنوان جدید «موسیقی ایرانی و اسلامی» برای موسیقی به کار رفته که سوال‌برانگیز است، چون در طول این سال‌ها هیچ‌گاه چنین عبارتی شنیده نشده بود. قبل‌ها با عنوان‌هایی مثل موسیقی ارزشمند، فاخر، انسان‌ساز، درست، نادرست و... روبه‌رو بودیم که البته تاکنون معنای هیچ ‌کدام از اینها را هم متوجه نشدیم که این دیگری هم افزوده شد! در همین ماده اشاره شده که «موسیقی رسانه‌ای است قوی و نمی‌شود به کلی در آن را بست»؛ یعنی اگر می‌شد، حتما درِ موسیقی را به‌طور کامل می‌بستند؟

[...]


موسیقی ایران در یکی از بدترین برهه‌های خود به سر می‌برد؛ ترویج موسیقی مصرفی در رسانه‌های مجازی و همچنین رادیو و تلویزیون، مهجور شدن استادان ارزشمند موسیقی دستگاهی، مقامی و کلاسیک، عدم تخصیص بودجه به این نوع موسیقی‌ها، تضعیف مراکز آکادمیک موسیقی کشور مثل هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها در سایه بی‌توجهی، مواردی هستند که اگر قرار باشد موسیقی نجات پیدا کند باید به آنها رسیدگی شود در حالی که سابقه چهار دهه گذشته ما چیز دیگری می‌گوید.

در ماده چهار هم از تقویت و ارتقای موسیقی انقلابی، اهتمام به ابعاد آموزشی، پژوهشی و تحقیقاتی، حمایت موثر از تولیدات شاخص و مدیریت خردمندانه و متعالی یاد شده. در تمامی این سال‌ها جز یک یا دو مورد کدام مدیر توانا، کاربلد و متخصص در مسند امور موسیقی حضور داشته؟ حمایت از ابعاد آموزشی، پژوهشی و تحقیقاتی در کجا و چه زمانی صورت گرفته؟ تولیدات شاخصی که مورد حمایت بوده، کدام است؟


بندبند این سند را می‌توان مورد انتقاد قرار داد ولی به چند مورد دیگر بسنده می‌کنم. در جاهای مختلفی از سند به رعایت حقوق معنوی و مادی هنرمندان اشاره شده؛ در حالی که مهم‌ترین رسانه‌هایی که کپی‌رایت را رعایت نمی‌کنند، رسانه‌های دولتی صدا و سیما هستند که بعید می‌دانم، بتوانند از عهده این موضوع برآیند. همان‌طور که در چهار دهه گذشته نتوانستند این موضوع را به آنها تفهیم کنند. ضمن اینکه ایران باید در چارچوب رعایت کپی‌رایت جهانی قرار بگیرد. موارد دیگری هم در سند قید شده که همگی شعارگونه‌اند. مثل پاسداشت جایگاه هنرمندان، تقویت موسیقی تمدن‌ساز، ارتقای فرهنگ شنیداری و از این دست عبارات که می‌دانیم قابل ‌اجرا نیستند. فرهنگ شنیداری بسیار آسیب‌ دیده و به جایی رسیده که اغلب مردم نمی‌توانند پنج دقیقه ساز و آواز و شعر خوب را با نوازندگی درست دنبال کنند. موسیقی مصرفی زندگی مردم را اِشغال کرده است. نبود مدیریت کارآمد در این حوزه معضل بزرگی است. جز موارد استثنا در مراکزی که عنوان موسیقی دارند، افراد صاحب‌صلاحیت مستقر نیستند. البته در کل، هیچ‌گونه خرد و دانشی در خصوص انتخاب و تربیت مدیران متعهد موسیقی نداریم.


این بحث‌ها و شرایط حاکم بر موسیقی در شرایطی است که «وزیر ارشاد» در اختتامیه جشنواره موسیقی فجر در حضور جمع زیادی از افراد مرتبط با موسیقی اعلام کردند که «موسیقی اولویت ما نیست»؛ پس اولویت شما چیست؟ خوشنویسی؟ تئاتر؟ سینما یا هنرهای سنتی؟ با این نظر دولت نسبت به موسیقی، شعارهایی که در سند داده شده، رنگ می‌بازند. به عنوان کسی که حدود ۲۵ سال مدیریت مراکز مختلف موسیقی از جمله فرهنگسرای ارسباران را به عهده داشته‌ام، بگویم که طی ۱3، 14 سال گذشته هیچ بودجه‌ای به بخش‌هایی که ما فعالیت می‌کردیم، اختصاص داده نشد و بدترین شرایط را داشته و داریم، تمامی برنامه‌ها را بدون بودجه و فقط با حمایت اهالی موسیقی انجام می‌دهیم. بودجه‌های موسیقی فقط مختص موسیقی‌های مناسبتی و اجراهای خاصی است که ربطی به سیاستگذاری موسیقی کشور ندارد. از همه مهم‌تر اینکه موسیقی ما هنگامی می‌تواند ارتقا پیدا کند و در جهان معرفی شود و به عنوان یک موسیقی پیشرو در زندگی اجتماعی مردم تاثیر داشته باشد که کشور، اقتصاد و شرایط اجتماعی درستی داشته باشد.


موسیقیدان، نوازنده کمانچه و معاون فرهنگی و هنری فرهنگسرای ارسباران

سندی دور از موسیقی

مهران مهرنیا

ر اینجا می‌خواهم نگاه کلی‌تری داشته باشم و از منظر بیرونی به موضوع سند موسیقی نگاه کنم؛ اگر بیشتر در لوایح و قوانینی که به مجلس رفته و تصویب شده، دقت کنیم، می‌بینیم که مصوبه‌ها در چنین موضوعاتی اساسا با زندگی مردم بی‌نسبتند. برداشتم این است که وقتی سیاست‌ها در هر موضوعی کارآمدی خود را از دست می‌دهند و از سویی قصد تصحیح ساختار خود را هم ندارند، پی‌درپی به سمت تصویب قانون‌های بیشتر می‌روند. در این موقعیت زیادتر شدن تعداد قوانین اصولا برای کمک کردن نیست، بلکه بیشتر برای کنترل است، چون سیاست پیشین از اساس کارآمدی خود را از دست داده است.


واقعیت این است که این سند سرشار از واژه‌ها و عباراتی است که اساسا با موسیقی نسبتی ندارند. گمان می‌کنم دوستانی که این سند را تنظیم کرده‌اند، حتی قادر نیستند از یک بند آن در زمینه موسیقی دفاع کنند. وقتی واژه‌ها مرتب از اینکه موسیقی می‌تواند عامل انحطاط باشد و هست یا بر فقهی بودنِ آن تاکید می‌کنند یا از جهت‌گیری هنری یا هدف‌دار بودن موسیقی یا درباره اینکه موسیقی ابزار خیر و شر است، صحبت می‌کنند، اساسا متوجه موسیقی نیستند. افرادی که روی این سند کار کرده‌اند، بگویند کجا موسیقی چنین ویژگی‌هایی دارد؟ موسیقی به معنای صرفا موسیقی. مساله اینجاست که وقتی کلام به میان می‌آید، می‌تواند این موارد را هم داشته باشد با این وجود مشکل از کلام است نه موسیقی.


کدام قطعه موسیقی به خودی خود می‌تواند عامل انحطاط یا اعتلا باشد؟ موسیقی یک امر فرامعنایی است، وقتی بی‌کلام باشد و هارمونی، ملودی یا کوک و ریتم آن درست باشد چگونه می‌خواهد مبتذل شود؟ در دنیا هیچ قطعه موسیقی درستی از لحاظ فنی، مبتذل محسوب نمی‌شود تا اینکه کلام واردش شده و استفاده مناسبتی از آن شود و دقیقا این سند هم بر این مساله صحه می‌گذارد که باید موسیقی مناسبتی بسازیم. [...]


در این سند یک ستاد اجرایی پیش‌بینی شده که از پنج عضو آن دو نفر مدیر دولتی هستند و دو نفر سمت حکومتی دارند و تنها یک موزیسین در این هیات پنج نفره هست. ما می‌دانیم سال‌هاست که روسای دفتر موسیقی وزارت ارشاد و دفتر موسیقی صدا و سیما شاعر هستند نه موزیسین! دلیل آن هم کنترل بیشتر بر محتوای کلامی موسیقی است. آن هم بعد از گذشت این همه سال و کار نکردن قوانین و فتاوایی که بوده. مگر بنیانگذار جمهوری اسلامی نگفت که حکم خواندن زنان و مردان از جهت غنا بودن یکسان است؟ یعنی زن هم مثل مرد اگر غنا باشد نباید کارش اجرا شود‌‌. این همه سال است که بدون هیچ توضیحی خوانندگی زنان را نه تنها محدود، بلکه ممنوع کرده‌اند. [...]


از نظر من این سند در نهایت منجر به ساخت تعداد زیادی اثر سفارشی مناسبتی می‌شود که نه در جامعه اثری دارد و نه در فضای موسیقی کشور. نکته عجیبی که در این سند دیدم، حکم قطعی بود که در مورد فقدان ابتکارات و نوآوری‌های لازم در حوزه موسیقی به آن اشاره کردند و گویا قرار است این سند در حوزه موسیقی ابتکار ایجاد کند. چه کسی چنین توانی دارد که با دستور، نوآوری ایجاد کند؟ در کجا تاکنون این اتفاق افتاده؟ هیچ خلاقیتی در موسیقی و هنر جز در بستر آزاد ایجاد نشده و نمی‌شود‌. متاسفانه من این سند را نه بازدارنده می‌دانم و نه پیش‌برنده موسیقی، چراکه موزیسین‌ها همچنان کار خودشان را چه به شکل زیرزمینی و چه در خارج از کشور و چه به صورت ضبط‌های خانگی انجام می‌دهند و تولیدات خود را هرچند با فشار و سختی به انجام می‌رسانند. همان‌طور که تولیدکنندگان مناسبتی هم مثل گذشته کارهای بی‌کیفیت خود را انجام خواهند داد.


آهنگساز، نوازنده تار و سه‌تار

دریغ از برآوردن حداقل‌ها

کیوان فرزین

هیچ‌گاه امیدی نداشته و ندارم که مشکلات بخش هنری موسیقی با اقداماتی از این دست حل شود، بلکه معتقدم در وهله اول فضای سالم و پویا با حضور آزادانه متخصصان و کارشناسان دلسوز حوزه هنر و فراهم کردن بستر اولیه برای فعالیت آنها، بهترین راه برای ساماندهی موسیقی و رسیدن به کیفیت‌های بهتر و بالاتر هنری در هر ژانر و شکلی از موسیقی است. حل مشکلات و ارتقای سطح موسیقی باید از دل خود جامعه موسیقی با همه تنوع و تکثرش بیرون بیاید؛ اینکه متنی به عنوان سند موسیقی یا چیز دیگر از بالا بیاید و به یک‌باره مشکلات موسیقی را حل کند‌ انتظار بیهوده‌ای است.

سال‌ها صحبت از این سند بود. در گذشته دور. بعضی از موسیقیدان‌های معتبر هم به جلساتی برای تهیه سند دعوت شدند تا اینکه بالاخره این متن اواخر سال گذشته رسما منتشر شد. برای منِ موزیسین تاسف‌برانگیز است که این متن به عنوان سند بالادستی موسیقی که هنر و علمی مستقل و مهم در جهان امروز است، حداقل انتظار را هم برآورده نکرده! به عنوان نمونه در سراسر این متن یک جمله علمی و فنی موسیقایی یا آماری به چشم نمی‌خورد. در عوض متن سرشاراست از اصطلاحات و تعاریفی کلی، مبهم و قابل تفسیر به رای که از نگاه جامعه موسیقی، عامیانه محسوب می‌شوند. اصطلاحاتی که چه منفی و چه مثبت، قابل‌سنجش نیستند: موسیقی لهوی، موسیقی بی‌محتوا یا موسیقی فاخر و حکیمانه یا موسیقی فسادانگیز و... این اصطلاحات و واژه‌ها، نه تخصصی هستند و نه می‌توان برای آنها تعریف دقیق و مشخصی ارایه داد.


متن به جای اینکه به صورت علمی و تخصصی به موسیقی بپردازد، سعی کرده به فضای فلسفی و حِکمی نزدیک شود یا بهتر است بگویم به مسائل شبه‌فلسفی و حکمی پرداخته آن‌هم به ‌صورت نازل که نتیجه متنی شده شعارزده و عوامانه. به نظر می‌رسد در آن قسمت هم سراغ متخصصان حوزه فلسفه هنر و موسیقی نرفته‌اند و افرادی با آگاهی و شناختی محدود و از دور یا از سر رفع تکلیف آن را نوشته‌اند.


به نظر می‌رسد در آن قسمت هم سراغ متخصصان حوزه فلسفه هنر و موسیقی نرفته‌اند و افرادی با آگاهی و شناختی محدود و از دور یا از سر رفع تکلیف آن را نوشته‌اند.


به استناد چنین متنی چگونه می‌توان راهکار مشخص کرد؟ مشکل اینجاست که دو موزیسین که در یک ژانر مشابه هم فعالیت می‌کنند، می‌توانند معنای متفاوتی از این تعاریف داشته باشند. معتقدم اتکا به این‌گونه متون تنها به اعمال نظرات و تفاسیر شخصی افراد تصمیم‌گیرنده منجر خواهد شد و بس؛ آن هم افرادی که طبق همان سند و کمیته تعیین‌ شده عمدتا مدیران دولتی، سیاسی و خارج از جامعه موسیقی‌اند و جایی برای هنرمندان مستقل و متخصصان شاخه‌های مختلف موسیقی در نظر گرفته نشده. همان‌طور که در تهیه سند هم به نظر می‌رسد متخصصان جایی نداشته یا صرفا به عنوان ویترین دعوت شده‌اند، اما به نظرات‌شان بی‌توجهی شده است. مشخص است که متن سند از ذهن مدیران سیاسی که الزاما هم مسلط به موسیقی و هنر یا متخصص در این زمینه نیستند، خارج شده و جایگاه کارشناسان و خبرگان این حوزه دیده نشده یا به آن بی‌توجهی شده است.


ارزش سند موسیقی برای منِ موزیسین به این است که بسترهای اولیه حیات سالم موسیقایی را مشخص کند و به آن ضمانت اجرایی بدهد. مشکل اینجاست که اکثر چیزهایی که در متن می‌خوانید، الزاما ارتباط مستقیمی با موسیقی ندارد و به دیگر مواردی که در کنار آن می‌آید، اشاره دارند مثل کلام و شعر، محل اجرا یا شیوه اجرا. به خود موسیقی فارغ از کلام، بستر و شیوه اجرای آن در متن - با آنکه نام موسیقی را یدک می‌کشد- بی‌توجهی شده. اجرای یک اثر موسیقایی در یک محل نامناسب یا با شعری ضعیف یا با مفاهیم ناپسند ما یا اجرای ضعیف یک قطعه توسط یک نوازنده یا ارکستر نمی‌تواند دلیلی بر بد بودن خود آن موسیقی باشد؛ کما اینکه عکس آن هم می‌تواند صادق باشد. این «خودِ موسیقی» چیزی است که در سند مغفول مانده.


مثلا در سند به سرود اهمیت بالایی داده شده؛ در صورتی‌که سرود، به نوعی بخشی آماتوری از موسیقی است و عموما کاربردش در مدارس، مساجد، جمع‌های دانشجویی و حوزه نظامی یا در شرایط خاص اجتماعی و سیاسی یا عقیدتی و الزاما همراه کلام است. البته که در سرود هم کیفیت مهم است، اما کیفیت بالای سرود به عنوان شکلی آماتوری و نیمه‌حرفه‌ای از موسیقی برآمده از سطح سلیقه موسیقایی جامعه است و اگر بستر موسیقایی جامعه قوی باشد و اجراهای موسیقایی، به‌ خصوص در ارکسترها و گروه‌های کر رواج پیدا کند و ساختارش به مرور در گوش جامعه و مردم شکل بگیرد و سطح سلیقه را بالا ببرد، وقتی یک گروه دانشجویی یا دانش‌آموزی هم بخواهد سرود بسازد خود به خود سطح بالاتری از سرود را ارایه می‌دهد. مساله دیگر تناقض برخی مفاهیم سند با جریان غالب موسیقی کشور است که اتفاقا بیشترین حمایت‌های حاکمیتی را پشت خود دارند. موسیقی هنری که به عقیده من مدتی است تقریبا وجود خارجی جدی‌ای در جامعه ما ندارد و عمده اجراها به موسیقی تجاری معطوف شده است.


موسیقی پاپ امروز ما هم به نظر اکثر صاحب‌نظران حوزه موسیقی و شعر کیفیتی به‌وضوح نازل‌تر از گذشته و حتی بسیاری از آثار پاپ پیش از انقلاب دارد. البته در موسیقی پاپ هم افرادی به صورت ارزشمند مشغول کار هستند، اما روی سخنم موسیقی پاپ رایج و غالب این روزهاست که با هر محتوا و سطح نازلی در جامعه حضوری پررنگ دارد و اتفاقا حمایت هم می‌شود. صرفا به این دلیل که پشتوانه و توجیه اقتصادی دارد.


قصد ندارم وارد جزییات این سند شوم؛ چراکه مشکل بنیادین دارد و جای بحثی نمی‌گذارد. اینکه متنی که به عنوان سند از آن یاد شده، یک سری شعار و کلی‌گویی است که ظرفیت مبنا قرارگرفتن برای برنامه‌های اجرایی را ندارد، هیچ‌گاه در تاریخ یک ایدئولوژی نتوانسته با ایجاد محدودیت، وضع قوانین و باید و نبایدها موسیقی را تحت سلطه خود درآورد و موجد جریانی مانا و قابل‌اعتنا شود. به نظرم اگر قرار است سند موسیقی‌ای داشته باشیم باید بستر و استانداردهای اولیه زیست سالم و پویا را برای جامعه موسیقی مهیا کند و حتی‌الامکان از ورود به بخش هنری و تعیین تکلیف برای آن دور بماند و آن بخش را به متخصصان این هنر و جامعه دانشگاهی بسپارد. سند وقتی کاربرد دارد که اول جامعه موسیقی بتواند با ذهن باز و آزادانه فعالیت کند و کارش را ارایه دهد؛ ساماندهی موسیقی براساس نظر تخصصی کارشناسان شایسته در شاخه‌های مختلف موسیقی انجام بگیرد، آن‌ هم در روندی مشخص، منطقی و دموکراتیک؛ نه وابستگی به جریان‌های سیاسی، مدیران و رانت‌های موجود و گزینش‌های امنیتی و عقیدتی و سیاسی خارج از حوزه موسیقی. اگر روزی چنین شرایطی فراهم شود قطعا در حوزه موسیقی اتفاقات خوبی رقم می‌خورد.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: سیمین سلیمانی