مرتضی میرمنتظمی در مسیری که برای به صحنه بردن مالی سویینی انتخاب کرده، نسبت به گذشته، ریسکپذیرتر و تجربیتر شده است. جسارت او را باید ستود و این تغییرات را به فال نیک گرفت. اما از طرف دیگر میتوان این انتظار را داشت که متن نمایشنامه بدون حذفیات بر صحنه آید و زمان طولانی اجرا، موجب عقبنشینی گروه اجرایی نشود.
سالها از جنگ تحمیلی عراق بر ایران میگذرد و این مساله، پرداختن به حوادث آن دوران را برای هنرمندانی که تجربه بیواسطهای از جنگ نداشته و میل آن دارند که اثری در این زمینه خلق کنند، بیش از پیش دشوار کرده است.
آشا محرابی، بهعنوان یک کارگردان زن، رویکردی محافظهکارانه به مفهوم اجرا دارد و تلاشی که به انجام رسانده، نمایشی است متعارف که چندان به تجربهگرایی گشوده نیست. درواقع در اجراهای مبتنی بر بازنمایی رئالیستی رویدادها، میتوان شیوه اجرایی سربهراهی را به تماشا نشست که توان بحرانی کردن روح زمانه تئاتر را ندارد.
نمایش منگی، نشخوارهای ذهن فردی وسواسی است که با نگاه نهیلیستی به اجرا درآمده و بهطور کلی هم اجرای موفقی است که با تمرین بسیار زیاد و فشار مضاعف بازیگر میتواند آنچه نویسنده در ذهن داشته است را بازسازی کند.
مشکل این اجرا به مانند آثار قبلی آرش سنجابی، روایتگری بجای بیانگری است. به دیگر سخن، صحنهها بیش از آنکه از طریق کنش بدنی متعین شوند، به میانجی زبان، تعریف میشوند. گفتاری که مبتنی بر شاعرانگی است و همراه میشود با مصرف انبوهی گزینگویه و تاملات شبهفلسفی. به عبارت دیگر اگر این اجرا از خصلت دراماتیک بودن دست بردارد و فیالمثل نمایشی پستدراماتیک باشد، میتواند به اجرایی موفقتر بدل شود.
زنجانپور با انتخاب متنی چالشبرانگیز به پشت پرده مناسبات فاسد صنعت سرگرمیسازی سینما و تئاتر ما نقب زده است.
اجرای «ناصدا»، نویدبخش یک آینده روشن برای مهدی برومند است، اگر که جسارت بیشتری کند و به سوی نمایشنامههایی برود که بیش از کلام به فضاسازی میدان میدهند.
بوروکراسی در جهان مدرن برای نظمبخشی به امور جاری زندگی بهوجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.
سعید کریمی در مقام کارگردان بار دیگر سراغ هنریک ایبسن رفته و این روزها اجرایی از نمایشنامه «جنزدگان» را در سالن اصلی مولوی به صحنه برده که حالوهوایی اکسپرسیونیستی دارد و بهواقع در تخالف با رئالیسم قرن نوزدهمی ایبسن معنا مییابد.
حسن معینی میل دارد یک اجتماع تئاتری بسازد که مابین اجراگر و تماشاگر، امکان تعامل وجود داشته باشد. سنت نمایشهای ایرانی و اجراهایی که از دل سنتهای محلی بیرون آمدهاند اغلب مبتنی بر این تعاملپذیری بودهاند.
جلال تهرانی استاد ساختن موقعیتهای نادر اجتماعی است و اینجا هم از طریق یک جغرافیای نامتعارف و ملاقات دو نفر در یک وضعیت خاص، میل آن دارد که اجرایی مبتنی بر اتصال با امر غریب بسازد.
بازیگران این اجرا که نابینا هستند، به خوبی توانستهاند با رویکردی همدلانه و جمعی، تئاتری تماشایی و تاثیرگذار بر صحنه آورده و تماشاگران را غافلگیر کنند.
نمایش «ناسور» با مرگی شاعرانه پایان میپذیرد. افراد در گورهای خود آرمیده و با دستانی بر گوش، انتزاعشان را از جهانی اینچنین خشن اعلام میکنند. پس جای تعجب نخواهد بود که این نمایش هم نظریه رهایی نداشته باشد و مقهور مناسبات ویرانگر زمانهاش شده باشد. ناسور زخمی است چرکین و ورمکرده.
اجرایی چون «قلب نارنگی» را هوایی تازه در این وانفسای تئاتر بدنه دانست كه توانسته فضای مفرحی را برای تماشاگران ترتیب دهد و به دام ابتذال نیفتد. اینكه با تمرین زیاد، همدلی گروهی و امكانات محدود بشود اثری در خور تولید كرد قابل ستایش است.
نمایش آدمبچه حرکتی است جسورانه از جابر رمضانی که به دوران کودکی ما انسانها میپردازد و از یک منظر تازه، با کنار هم قرار دادن بزرگسالی و نوجوانی، این نکته را تذکار میدهد که نمیتوان به راحتی از دوران حساس کودکی گذشت و سراسیمه، بنابر منطق پیشرفت در سرمایهداری، به سوی موفقیت در بزرگسالی تاخت.
اجرایی چون «جزیره لولو» در این وانفسای تئاترهای رئالیستی ملالآور تا حدودی قابل اعتنا و تماشایی است. اینکه متن نمایشنامه از مختصات غربی به خاورمیانه انتقال یافته و رنگ و بوی مردمان این منطقه را گرفته، راهکار جالب توجهی است که باید بیش از این به آن بال و پر داده شود و گشودگی به فضاهای وهمی، چشماندازی تازه و نامکشوف را ترسیم کند.
شخصیت اصلی نمایشنامه که میخواهد از حقیقت و راستی در مقابل جامعه و رفتارهای برآمده از دروغ مقابله کند، دشمن به حساب میآید. در چنین موقعیتی است که استوکمان در نمایشنامه ایبسن میگوید: «حق با اکثریت نیست، بلکه با فرد است؛ فردی که نه تنها حاضر نیست رفتار برآمده از دروغ را بپذیرد، بلکه علیه آن اقدام میکند.»
دو زن که با ترتیب زمانی و با تعلیقی ساده در دو کیسه یا گونی پلاستیکی بزرگ سکنی گزیدهاند و قشر فرودستی را بازتولید میکنند؛ نمایش «بازی بیکلام۲» نقدی سیاسی بر طبقه زبالهگرد کنونی جامعه است.
پیتر هانتکه در نمایشنامه نامتعارف «اهانت به تماشاگر» تلاش دارد با به چالش کشیدن منطق بازنمایی در تئاتر، علیه تماشاگر منفعل سالنهای نمایش موضع انتقادی اتخاذ کرده و با رویکردی تهاجمی بار دیگر بحران بازنمایی واقعیت اجتماعی را به مسئله بدل کند.
در هر دو اجرا، بیشوکم زبان انگلیسی به مثابه «فاصلهمندی» و «دیگریسازی» عمل میکند. اما در نهایت، پرسش هر دو اجرا، در رابطه با ضرورت آموختن زبان انگلیسی برای ایرانیان همچنان مفتوح باقی میماند بیآنکه پاسخ درخوری یابد.