نمایش "کار خرگوش" به کارگردانی مهدی نصیری، اجرایی متفاوت از دیالکتیک روابط انسانی را به نمایش گذاشت و با استقبال تماشاگران روبرو شد. این اثر، با تمرکز بر صداقت بازیگران و پویایی متن، شبی به یادماندنی را برای حاضران رقم زد.
چارسو پرس: شبی خوش است، بدین قصهاش دراز کنید. یکشنبه شبی که در تالار سایه، کار خرگوش اثر مهدی نصیری را در سایه سار شب اردیبهشتی دیدم، فیالواقع حظ وافر بردم. نصیری بیصوت گفت به همراه گروه آفرینش گرش، یادآور این شعر مهدی اخوان ثالث بود: «گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود / تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود» یک اجرای اتاق پذیراییوار زیبا و زنده و ارزنده، که بهرغم همه کم و کاستیهایش، از دل برآمده لاجرم بر دل نشست. تمام گفتوگوها راجع به ذکور و اناث، در واقع یک دیالکتیک بود، یک جدل تمام ناشدنی که با همه فراز و فرودش توانست تماشاگر را دو ساعت تمام بر سر جای خود بنشاند و او را کنجکاوانه به دنبال اجرا بکشاند. بازیها با همه کاستیهایش، به دلیل فیالبداهه بودنش و نیز صداقت و پیگیری بازیگران، دست به دست هم داده بود و شبی را در سایه رقم زد که از یاد نرفتنی بود.

مهدی نصیری از منتقدان و کارگردانان جوان تئاتر ایران است که دانشآموخته فرهیخته این رشته نیز هست. خرگوش که به قولی متنی است فرنگ و مستفرنگ، در کل نشاندهنده این نکته بود که میتوان متنی سردستی را تمشیت بخشید و اجرایی دیدنی و آگاهاننده از روابط پیدا و پنهان دختران و پسران، بر صحنه تئاتر زنده کرد. شبی که تئاتر زنده شد، هنر برکشید و بالنده شد و در کل اجرایی دیدنی و ملموس را بر سریر ذهن برنشاند. بازی رضا جوشنی در نقش ریچارد، گلبن و گلشن اجرا بود و هر لحظه که میگذشت، چیز تازهای رو میکرد، حرفی ناگفته، بازیسازیای موثر و نیز انبانی از گفتوگوهای تئاتری بلیغ و بالنده که میتوانست به یک مناظره و مناقشه ابدی و تمام نشدنی بدل شود. اما چرا خرگوش این همه در جای خود لذیذ و گوارا بود؟ شب بهاری، سایه سار درختان تئاتر شهر و بازیهایی برآمده از جان که بر دل مینشست و درنهایت توانست مهدی نصیری را نه تنها منتقدی آگاه، که کارگردان و مولفی مستعد نیز نشان دهد و من در حیرتم که مگر نقد تئاتر هم میتواند تمامت هنر نمایش باشد؟ آنهم در زمانهای که جای جای گوشهاش، هنر تئاتر سر بر میکشد و میگوید باید تئاتری بود تا بتوان مفهوم دیالکتیک را معنا کرد. اما به راستی مگر دیالکتیک چیست؟ «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن.»
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
در سراسر خرگوش، این حس توانمند موثر، با همت و حمیت کارگردان کاربردی موکد و پهناور یافت. نصیری به درستی دریافت که جدل و جدال آدمیان در یک مهمانی عصرانه دوستانه، از یک سیطره خالی نیست و آن زد و خوردی الی الابدی میان زن و مرد است، اما همین سیطره وقتی به یک دیالکتیک متوسع و کارآمد بدل میشود، دیگر دیالوگ نیست، بلکه سرآمدی است از نخبهگویی و نخبهشناسی و کارورزیهای هماره به دل نشستنی صحنه تئاتر. شاید در نگاه اول خرگوش میزانسنهایی شلوغ و غیرعلمی داشته باشد، اما چه باک، آنچه مهم است صحنه است و اینکه تماشاگر دو ساعت تمام سکوت اختیار میکند و کنجکاوانه متن تألیف شده نصیری را دنبال مینماید.

در این میان باید از یک کشف مهم صحبت کرد، سعید محبی در نقش پدر. پدری که سه ماه بیشتر به پایان عمرش نمانده و زوال عقل در انتظار است تا او را از اسب و مرکب به راکب و مرکوب پیاده کند. این حافظهها چه میشوند؟ علم امروز چه میگوید؟ هنوز که هنوز است، دانش بشری در برابر آن به قول یدالله رویایی هلاک عقل است به وقت اندیشیدن. نصیری این نکته را خوب دریافته که دختر این پیرمرد آگاه به این بیماری است و میخواهد به تماشاگر این نکته را القا کند که عمل جراحی میتواند لااقل بزنگاه مرگ را به تاخیر بیندازد.

بازی محبی، که برای تماشاگر جای حیرت باقی میگذاشت که چگونه یک منتقد قدیمی تئاتر میتواند یک بازیگر تراز اول هم باشد، یک کشف است. محبی، تمام امعاء و احشاء نقش پدر را به درستی کاویده و در این واکاوی، اولین گامهایش برای بازیگری، چشماندازی دلنواز و فریبنده چهره میکند. بقیه بازیگران نیز به همینگونه، هرچه پیش آید خوش آید، اما کدام پیش؟ همه در جهت پیشبرد و رشد و اعتلای متن و اجرا که درنهایت دو ساعت تمام چشم انتظار بازیها میمانیم و شگفتا که این مدرنیته تئاتری، به خوبی مفهوم گاستون باشلاری تئاتر را نشان میدهد. تالار سایه شاید مکانت مناسب و به قاعدهای برای اجرای این متن نباشد، اما هرچه هست در این وانفسای لامصب اجراهای روی دست مانده، همین هم غنیمت است. بازیها را من سخت دوست داشتم. همه با هم، همنوا به هم و هماهنگ با خواستههای کارگردان. اگر هم جایی فیالبداهه کار میکنند، همه در سیطره و سیره پیشبرد متن است. اما نکتهای را از باب تمیم فایدت بگویم.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران
دیالکتیک همان دیالوگ است. مکالمات افلاطونی نیز با دیالوگهای تئاتری نسبت پولمیک دارد. گیرم ادیبانه نباشد، اما ساختمان متن به گونهای است که میتوان به سادگی آن را به متون نمایشی دست اول بدل کرد. اجرای خرگوش از همین بابت است. کل گفتوگوها برای من مهم نبود. من هم دیدم، لذت بردم و در اجرا شریک شدم، اما آنچه مهم است، آغشته شدن و همخوانی با اجرا بود که درنهایت میتوانست پدر را در کنار ریچارد، سندی و تام موجه جلوه دهد، وگرنه روشن است که به دنبال تاریکی و ظلمات دویدن، فضیلتی ندارد. آنچه مهم است رذیلت است، چراکه میتواند نشان دهد پدر، خود را از تک و تا نمیاندازد و میخواهد در شبانههای دخترش شرکت کند، بگوید و بخندد و از زندگی حظ ببرد. فیالواقع به قول شاعر «غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه / که این معامله تا صبح دم نخواهد ماند» همین سه ماه میتواند برای پدر به اندازه طوماری از زندگی هبا و فنا لذتبخش باشد. اختتامیه این متن شعری است از مهدی اخوان ثالث که میتواند گویای ناگفتهها و نانوشتهها باشد. با این امید که تا چهاردهم اردیبهشت که این اجرا بر صحنه است، ببینید و لذت ببرید.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: همایون علیآبادی
https://teater.ir/news/71153