نمایش بیپدر به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمد مساوات در سالن لبخند در حال اجراست. این نمایش برگرفته از داستان آشنای شنگول، منگول و حبهانگور است ولی با پیکربندی متفاوت. این پیکربندی داستانی به موضوع از خودبیگانگی میپردازد، موضوعی که در چندین وضعیت قابل تعمیم است.
نمایش «ملتبلون» به نویسندگی و کارگردانی مهرداد قیومی که این شبها در سالن دو مجموعه تئاتر لبخند روی صحنه است، تلاش دارد تا به بازنمایی انسان پساکرونایی بپردازد، اما به نظر میرسد در فرم و اجرا بیشتر وامدار تئاترهای پیش از پاندمی است و درگیر هراسهای ذهنی و اکسپرسیونیستی یک استاد دانشگاه میشود.
نمایش "کار خرگوش" به کارگردانی مهدی نصیری، اجرایی متفاوت از دیالکتیک روابط انسانی را به نمایش گذاشت و با استقبال تماشاگران روبرو شد. این اثر، با تمرکز بر صداقت بازیگران و پویایی متن، شبی به یادماندنی را برای حاضران رقم زد.
میتوان از تماشای اجرای جگر هندی لذت برد و صد البته چندان شگفتزده نشد. این نکته مهمی است که همچنان کارگردانی چون رحمت امینی در استفاده از فرمهای اجرایی، دست به عصا حرکت میکند و بیشوکم بر امر متعارف تکیه دارد. شوخیها و ساختارشکنیهای نمایشهایش بر مدار امر آشنا میچرخد و به قولی نه سرد است و نه گرم چراکه ولرم بودن برازندهترین خصلتی است که میتوان به اجراهای رحمت امینی داد و به هنگام تماشا کردنشان، به دشواری و مخاطره نیفتاد.
تئاتر ایران در این روزهای پرابهام و بلاتکلیفی، با چالشهایی همچون کمبود تماشاگر و دستاوردهای کمثمر مواجه است. دو نمایش "بازی آنتیگون من" و "بازخند" به عنوان نمونههایی از آثار تجربی در شرایط فعلی، از تلاشهای تازه برای جلب توجه مخاطبان سخن میگویند، اما سوال اصلی اینجاست که آیا این آثار توانستهاند تغییری در وضعیت کنونی تئاتر ایجاد کنند؟
در اینجا با تمرکز بر منودرامِ «جایی که گوزنها آواز میخوانند» نوشته مهدی غلام حیدری به کارگردانی و با اجرای نادر فلاح که از بهمن ماه در سالن شیشهای عمارت هما روی صحنه است، سعی بر آن است که با ارجاع به یک نمونه اجرایی با تمرکز بر سوالات مذکور، این منودرام را از منظر ژانر و نسبت آن با مخاطب خود مورد ارزیابی قرار دهیم.
هر چند کالیگولای مهرداد مصطفوی به لحاظ روایت، غنای نمایشنامه کامو را ندارد، اما به لحاظ اجرایی، توانسته حال و هوای تئاتریتری خلق کند و تماشایی باشد.
پشتکوهی با تمرکز بر این بخش کمرنگ تاریخ کشورمان، سعی دارد بهواسطه اجرای خود تلنگری به شهروندان این مرز و بوم زند: که تاریخ همواره قابل تکرار است. نکته حائز اهمیت دیگر که پشتکوهی در این اجرا بر اساس حوادث سالهای گذشته کشور با هوشیاری بر آن تاکید دارد، زنان و کنشگری آنها بر علیه استعمار و تجاوز است.
در این مطلب به دو اجرایی میپردازیم که بعد از جشنواره تئاتر فجر به صحنه رفتند و با لحنهای متفاوت، تلاش کردند به انسان معاصر و درد و رنجی که میبرد بپردازند. این دو نمونه میتواند برای فهم کیفیت بازنمایی وضعیتهای فرودستی و تحت ستمبودگی انسانها در زمانه حال به میانجی تئاتر مفید باشد.
نمایش «تارتف» مهرداد کورشنیا به شکلی خلاقانه و موجز، مدرنیزاسیون ناموزون پهلوی اول را دستمایه روایت قرار داده است.
تاکنون بیش از دهها بار این نمایش یا اقتباسهایی از آن اجرا شده است ولی اینبار مرجان آقانوری توانسته است با خوانشی زنانه و اجرایی دگرگونه، نمایشی را روی صحنه بیاورد که از بینش عمیق او نسبت به موضوعات پیرامون و شناخت دقیقش از نمایشنامه نشأت میگیرد.
ژن زامبی با برخورداری از متن مناسب و فضای کمیک خود، همچنین با بهره بردن از بازی خوب بازیگرانِ یکدست و پرتوانش آنچه را که از قول بکت آمد، تحقق بخشیده است.
نمایش «بیپدر» به کارگردانی محمد مساوات، با روایتی ضد پیرنگ و فضایی ماکابر، تلاش میکند زیست انسان معاصر را به چالش بکشد.
«پیوتر اوهه»ای را که این روزها روی صحنه تالار چهارسوی مجموعه تئاتر شهر است، میتوان بهیادماندنیترین اجرایی دانست که تاکنون از این نمایشنامه در ایران روی صحنه رفته است.
اجرای «احتمال وقوع قتل» در این وانفسای آثار خوب کمدی، یک پیشنهاد اجرایی قابل اعتناست که میبایست قدرش دانست و در صورت امکان به دیگران هم توصیه کرد.
مهدی رضایی به سراغ داستان بلند «موشها و آدمها» جان اشتاینبک رفته و با رویکردی وفادارانه به متن کتاب، تلاش کرده روایتی تماشایی بر صحنه تئاتر خلق کند و روایتگر آدمهای فرودستی باشد که در دوران مدرن، نام و نشان چندانی از خود نداشته و برای بقای خویش، تن به کارهای سخت و توانفرسا میدهند.
قطبالدین صادقی در نمایش «سفرنامه آبجی مظفر» عناصری از انواع نمایشهای سنتی ایرانی را در یک قالب نو و بسیار جذاب آمیخته و به این ترتیب با آمیزش کهنه و نو، سنتی و مدرن، رویکردی پستمدرن در پیش گرفته است.
این هفته به دو اجرایی میپردازیم که این شبها در کلانشهر تهران بر صحنهاند و پذیرای مخاطبان آثار کمدی. جالب آنکه کارگردانان این دو اجرا هر دو زن بوده و میتوان با نگاه به سیاستهای اجراییشان، تاحدودی از دغدغه زنانه در فضای کلی تئاتر پایتخت آگاه شد و به قیاس با رویکردهای مردانه نشست.
اجرای نمایش «من» در سالن کاخ هنر، بار دیگر مسئله «هویت» را برای انسان تنهای امروزی طرح کرده و تصویری تاریک از آینده بشریت ترسیم میکند.
نمایش جمع و جور آگهی که عنوانش نمیتواند کاربرد کلی اثر را بازبتاباند و بیشتر به یک پروپاگاندای تئاتری شبیه است تا یک عنوان موسع هنری، در واقع یک دراماتورژی کامل نیز هست و ما این همه را مدیون تیم مجرب مهدی ارجمند و بازیگرانش هستیم.