چارسو پرس: وقتی مرزهای ژانر فرو میریزند و زندگی واقعی به افسانهای معاصر بدل میشود، فیلمی چون «Better Go Mad in the Wild» متولد میشود؛ ساختهای از کارگردان اسلواکیایی، میرو رمو، که بیش از پنج سال را صرف روایت زندگی عجیب، شاعرانه و تا حدی غمانگیز دو برادر دوقلو کرده است. آنها در دل طبیعت شوموا، دور از تمدن، به سبکی زندگی میکنند که برای بسیاری عجیب و برای خودشان انتخابی کاملاً آگاهانه است. در این مستند-داستان، روایتگر اصلی یک گاو سخنگوست، و شعرها نه روی کاغذ که در پوست و گوشت زندگی جریان دارند.
یک ترکیب، یک درام، یک قصه پریان و یک مستند – حتی کارگردان اسلواکیایی میرو رمو هم نمیداند چگونه فیلم برنده جایزه بزرگ جشنواره کارلووی واری «Better Go Mad in the Wild» را تعریف کند، و برایش اهمیتی هم ندارد، “مهم نیست که این فیلم از نظر شکلشناسی کجا قرار میگیرد، مهم این است که زندگی دوقلوها را با وفاداری بازتاب میدهد،” او میگوید، رِمو جایزه بزرگ شنبه را دریافت کرد.
قهرمانان او، برادران دوقلوی فرانتیسک و اوندریان کلیشیک، با یکدیگر دور از بقیه جامعه زندگی میکنند، آنها نوادگان اسلواکیاییهایی از رومانی هستند، که پس از جنگ جهانی دوم در منطقه شومَوا سکونت گزیدند، در مناطقی که آلمانیها تخلیه کرده بودند.
“زندگی برای آنها آسان نبود، اما والدینشان به آنها یاد داده بودند که برای هر انسانی ارزش قائل باشند، حقیقت همیشه در بالاترین جایگاه در خانوادهشان قرار داشت،” رِمو میگوید، کسی که آنها را هنگام تعطیلات “دید”.
“پدرم یک کتاب عالی از آلش پالان به من توصیه کرد، که آن نیز ‘Better to Go Mad in the Wilderness’ نام دارد، و شامل چند داستان قدرتمند درباره زاهدهای شومَوا است، یکی از آنها درباره فرانتا و اوندرا بود، من فوراً با آلش تماس گرفتم، و او مرا وارد دنیای آنها کرد.”
این جهانی پر از مبارزه، کشتیگیری بازوها و شعرهایی است که “زندگی میشوند، نه نوشته میشوند،” برادران میگویند، “در جهان تعداد زیادی آدم حوصلهسربر وجود دارد،” اما خوشبختانه، آنها جزو آنها نیستند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «Better Go Mad in the Wild»؛ مستندی شاعرانه و جذاب از زندگی دو برادر دوقلو در دل طبیعت بکر چک
“من عاشق آنها و محیطشان شدم، من هر چیزی جادویی و افسونکننده و غیرمعمول را شیفتهکننده یافتم،” رِمو میگوید.
“در مقایسه با فیلم، کتاب محتوای واقعی بیشتری ارائه میدهد، ما نیاز داشتیم برخی چیزها را توضیح دهیم – برای مثال چگونه فرانتا دستش را از دست داده – اما تصمیم گرفتیم که اطلاعات را فقط به حداقل ممکن محدود کنیم.”
سپس یک گاو سخنگو وارد ماجرا میشود که کل داستان را روایت میکند.
“ما طی پنج سال، ۶۰ روز را با برادران گذراندیم، و من شروع کردم به این احساس که حیواناتشان نیز با ما ارتباط برقرار میکنند، بزرگترین مزیت این پروژه این بود که هر چیزی ممکن بود، ما فقط نیاز داشتیم بر ترس خود از سنتها غلبه کنیم.”

رِمو کل پروژه را مثل یک “قصه پریان برای بزرگسالان” تصور کرده بود، با این حال، برخی قسمتهای زندگی دوقلوها برایش تراژیک بهنظر میرسید.
“داستانهای زیادی درباره مردمی که با الکل درگیر بودهاند وجود دارد، اما یگانگی آنها در جای دیگری نهفته است، آنها به شکلی غیرمعمول از وجود تبدیل شدهاند با حضوری جادویی بسیار قوی،” او میگوید، که او را به دور شدن از محدودیتهای درام اجتماعی “کلاسیک و استفادهشده زیاد” سوق داد.
“مولفه اجتماعی هنوز بخشی از داستان است – برای مثال در قالب سوءمصرف الکل – اما حتی آن موضوع هم دو جانب دارد. در قصه پریان ما، مواد خیلی چیزها را از تو میگیرند، اما همچنین به تو چیزهایی پس میدهند. این داستان زندگی آنهاست؛ داستانی که آنها آزادانه انتخاب کردهاند. من کاملاً به آن احترام گذاشتم.”
همانطور که رِمو ناظری شد بر این “درگیری بیپایان برادری” و جستجوی آنها برای پاسخ به داغترین سؤالها، دوستی شکل گرفت.
“ما همه ترسها و خواستههایمان را بهطور آشکار به اشتراک گذاشتیم، من به آنها گفتم که برایم مهم است که تجسمهایشان واقعی، صادقانه و بیباک باشد، اما همچنین بصری غنی و عمیقاً جادویی، آنها درخواست ویژهای نداشتند – فقط یک چیز، آنها میخواستند بتوانند در هر لحظه پروژه را ترک کنند.”
با این حال آنها ماندند، در حالیکه درباره معضلی ابدی فکر میکردند. چه چیزی مهمتر است: هنر یا زندگی روزمره؟
“فرانتا و اوندرا هنرمندان واقعیاند، هیچکدام از ما نمیتوانیم مقایسه کنیم، فرانتا میگوید یک شعر زندگیمیشود و نوشته نمیشود. و من اضافه میکنم: ‘هنر درمان همه ویروسهای این دنیاست،’” کارگردان میگوید، کسی که بازیگوشی دوقلوها را نیز ارج نهاد.
“حدس میزنم خودم هم یک بچه بزرگ هستم،” او اضافه میکند.
“من هم در خانوادهای پر از عشق و فهم بزرگ شدم، و دوست دارم بازی کنم و از هنجارها بیرون بزنم. من درک میکنم که چرا آنها این نوع زندگی را انتخاب کردند. واقعیتی که همه ما الآن در آن زندگی میکنیم دیگر جالب نیست: خیلی معمولی و پرتقاضاست. بهتر است در جای خلوتی در طبیعت دیوانه شوی.”
«Better Go Mad in the Wild» فقط داستان دو انسان متفاوت نیست؛ روایتیست از شکستن مرزهای عقل، هنجار، سبک زندگی و حتی سینما. فیلمی که با نگاهی انسانی، شاعرانه و گاه بازیگوش، به مخاطب نشان میدهد شاید واقعاً بهتر باشد در دل طبیعت دیوانه شد تا در دنیای روزمرهای که دیگر برای بسیاری بیمعنا شده است، عقل را حفظ کرد. این فیلم نه تنها به خاطر سبک منحصربهفردش، بلکه بهواسطه صداقت بیپروا و فرم آزادش، شایسته دریافت جایزه بزرگ جشنواره کارلووی واری بود.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند