رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
نخستین فیلم بلند بهرام افشاری از این حیث اثر قابل احترامی به شمار میآید که یک کمدی سرپاست و بدون اتکا به شوخیهای سخیف و لودگیهای مرسوم چنین فیلمهایی قصهاش را پیش میبرد و مهمتر آنکه در داستانگویی کم نمیآورد.
«ملاقات با جادوگر» به هیچوجه ارزش سینمایی و هنری ندارد. حتی ارزش نقد هم ندارد. اینجا صرفاً نکاتی در این باره گفته شود که هر فیلمی که مخاطبش را به هر قیمتی بخنداند، لزوماً کمدی نیست. شاید خیلی بیشتر از اینها بشود با بالا پایین کردن ریلزها و پستهای اینستاگرام خندید.
درست است که تاکنون مطالب زیادی درباره حمید هامون نگاشته شده است اما نسل من هم این حق را دارد درباره شخصیت حمید هامون بیندیشد و قضاوت خود را درباره میراثی که برای او به جا ماند انجام دهد.
حضور مرتضی عقیلی در جشنی که منتقدینی پشتش هستند، چرخش نشریات جدی سینما به سمت بازیگران خانهنشین سالهای نه چندان دور است.
در حالی که سینمای ایران با مشکلات تولید، پخش و اکران روبهرو است، تعدد جشنوارههای سینمایی نه تنها به پیشرفت هنر هفتم کمکی نکرده بلکه به نظر میرسد به ابزاری برای توجیه هزینهکردهای بیحاصل تبدیل شده است.
سینمای حاکمیتی که در خلال جنگ جهانی دوم عرض قدرت کرده و میزان بالای اثرگذاری خود را به رخ کشیده بود، تا به این روزگار در سراسر جهان ادامه داشته و محدود به جغرافیای خاصی نیست. در ایران نیز سالانه چندین اثر در خدمت اهداف حاکمیت مستقر تولید و روانه چرخه اکران میشود.
ویژگی هایی هست که خورشید آن ماه را قابل تامل می سازد. مهمترین آن، نقد فرهنگی است که زنان را در برابر هم می شوراند و مردانی که می توانند تبدیل به خونریزانی متحرک شوند. گلوله هایی که می توانند هر کجا را به آتش بکشند.
یک عنصر دیگر که دارد در کارهای صحت به کلیشه تبدیل میشود، استفاده از موسیقی است. در «صبحانه با زرافهها» اسم شخصیت عروس، مریم است. صحت برای میانپردههای فیلمش چند ترانه قدیمی که یک مریمی تویش دارد، انتخاب کرده است که به جز علاقه صحت به استفاده از ترانه و موسیقی در کارهایش هیچ توجیه دیگری ندارد.
رودریگو گوتیرز مدیر وبسایت نقد فیلمهای خارجی به مرور فیلم «در آغوش درخت» پرداخت.
«کیک محبوب من» متریال داستانیاش به اندازه یک فیلم کوتاه است و با اضافه کردن بیهوده سکانس مواجه گشت ارشاد با کاراکتر مهین، میخواهد این زن مسن محافظهکار را تبدیل به پرسوناژی معترض کند.
«ترس از اشکهای واقعی» که اکنون در حال اکران در گروه سینمایی هنر و تجربه است، میتوان تجربهگرایی امیراحمد قزوینی بهعنوان بازیگر در مقام یک کارگردان دانست و این با درونمایه خود فیلم هم نسبتی معنادار دارد که قصه آن درباره یک بازیگر است که تجربه بازیگری را نه بهعنوان یک حرفه که بهمثابه شکلی از زیستن تجربه میکند و گویی بحرانها و تضادهای درونی او بهعنوان یک انسان در مرز بین بازیگری و زندگی مماس شده و بازنمایی میشود.
مشکل اساسی صبحانه با زرافهها دقیقا همین است که میخواهد هستی و چیستی مرگ و زندگی را در قالب یک «استونرمووی»، بهعنوان یکی از سابژانرهای کمدی به تماشاگرش انتقال دهد، درحالیکه مخاطب برای دیدن فیلمی از سروش صحت با آن سابقه درخشان در امر سریالسازی و تجربه موفق در ساخت آثار کمدی پا به سالن سینما گذاشته و از او انتظار «خلق موقعیت» و ساخت لحظات خندهدار دارد.
همه چیز در «زودپز»، خیلی زود از روی اجاق برداشته شده و ناپخته است؛ از موقعیتهایی که با شتابزدگی موشکهای درون فیلم پشت سر هم ردیف میشوند تا خلق رابطه بین دو کاراکتر اصلی که بار آن را به تمامی، خودِ تنابنده به دوش میکشد.
طی چند سال اخیر آنچه از محصولات ارزشی این دلواپسان فرهنگی در حوزه سینما دیدیم همه لودگی و ابتذال بود و آنچه ندیدیم کمترین دلواپسی جماعتی که در گذشته به طرفهالعینی خونشان به جوش میآمد که حتی نه تنها لب به گلایه باز نکردند که خود به نوعی تبدیل به چیزی شدند که عمله طرب خطاب میکردند.
برای مخاطبان حرفهای سینما که کارنامه محسن امیر یوسفی، سعید ملکان و رضا عطاران را میدانند چنین ترکیبی از سازندگان نویدبخش یک اثر خاص و خلاقانه بود و از ماهها پیش خبرهای تولید و اکران آن را دنبال میکردند، انتظاری که با تماشای فیلم به غافلگیری تبدیل شد، رشد برقآسای فروش در روزهای اول پخش و سقوط ناگهانی گیشه نتیجه همین غافلگیری است.
محمود گبرلو: انتخاب منوچهر شاهسواری بهعنوان دبیر جشنواره فیلم فجر یک انتخاب درست و با تدبیر و درایت برای احیای ماهیت دوباره جشنواره فیلم فجر است.
پول و پارتی بیش از آنکه فیلم باکیفیت و ماندگاری باشد، فیلم مهم و قابلتاملی است. اهمیت این فیلم بدان جهت است که نشان میدهد تا چه اندازه روح فیلمفارسی در سینمای این سالهای ایران زنده است.
بخش قابل توجهی از فضای فیلمهای رسولاف و بهطور ویژه فیلم دانه انجیر معابد به نمادگراییها و فضای استعاری مربوط میشود. از قضا، این تمهید فیلمساز به مذاق بسیاری از هواداران فیلم خوش آمده و آن را یکی از امتیازات هنری و ادبی بودن آن عنوان میکنند و از سویی به اعتباری برای فیلم بدل شده، اما آنچه مشخص است، این است که کارکرد دراماتیک این نمادگرایی چقدر بوده و تا چه حد توانسته به درک بهتر و ماندگاری آن کمک کند؟
فیلم رامبد جوان نمیتواند رسالت و هدف اصلی خود را به عنوان یك اثر كمدی به انجام برساند.