«آرامش در حضور دیگران» اثر ماندگار ناصر تقوایی، فیلمی است که با تکیه بر فرم و ساختار، جهانی انتقادی و روانشناختی خلق میکند. این تحلیل بر نقش حیاتی معماری فضای روایت (خانه سیروس طاهباز) بهعنوان پیکرهای فعال برای نمایش وضعیت روانی شخصیتها تأکید دارد؛ جایی که پلهها محور میزانسن بوده و تقابل میان نظم و فروپاشی را نشان میدهند.
شعلهور شدن آتش در ساختمان سینما ایران، پرده از سرنوشت تلخ ۸۱ سینمای قدیمی پایتخت برداشت که از دوران پیش از انقلاب به یادگار ماندهاند؛ سالنهایی که روزگاری نبض فرهنگی تهران در مناطقی چون لالهزار و طالقانی بودند، اما امروز اکثریت آنها یا در خاموشی مطلق بهسر میبرند و یا به انبار و واحدهای تجاری تغییر کاربری دادهاند.
«لالهزار امروز یک پیام نوستالژیک است که با واقعیت تلخ آن فرسنگها فاصله دارد. آتشسوزی سینما ایران، بخشی از سناریوی فرسایش عمدی هویت شهری است. تا زمانی که اقتصاد زمین تعیینکننده باشد و مدیریت شهری در برابر تغییر کاربریها ایستادگی نکند، لالهزار همچنان قبرستان سینماها باقی خواهد ماند.»
مستند شکافتن صخرهها ساخته سارا خاکی و محمدرضا عینی، داستان سارا شاهوردی، نخستین زن منتخب شورا در یک روستای کوچک ایرانی را روایت میکند؛ زنی که با شجاعت و پشتکار، الگویی برای برابری جنسیتی و تغییر اجتماعی در جامعهای سنتی است.
در آستانه برگزاری نوزدهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت»، تحلیلها از یک بحران ساختاری به نام «ادغام عمودی ناکارآمد» در این رویداد ملی حکایت دارد. بر اساس آمار، حدود ۸۰ درصد آثار منتخب و جوایز جشنواره، تولید مستقیم یا غیرمستقیم مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است. این انحصار که ناشی از تعارض منافع نهادی (یگانگی نقش سرمایهگذار، تولیدکننده و برگزارکننده در یک مدیریت واحد) است، عملاً رقابت عادلانه را مخدوش و بخش خصوصی مستقل را حذف میکند.
بازداشت گروهی از هنرمندان و بازیگران سرشناس در یک میهمانی خصوصی شبانه، فضای رسانهای کشور را تحتالشعاع قرار داده است. درحالیکه خبرگزاریها ماجرا را گزارش مردمی اعلام کرده بودند، شنیدههای «هممیهن» حاکی از آن است که این عملیات با گزارش «ک.د»، کارگردان سینما، به دلیل اختلافات مالی میلیاردی با میزبان (ع.ش) صورت گرفته است.
وضعیت جاری سینمای کشور، شاهد کثرت بیرویه و بیبرنامه جشنوارههای سینمایی است؛ رویدادهایی که عمدتاً با پشتوانه نهادهای بودجهگیر شکل میگیرند و به ویترینهای کوچک و کماثر تبدیل شدهاند. این جشنوارهها فاقد هویت، سیاستگذاری روشن و کارکرد مشخصی هستند و اصلیترین خروجی آنها، رزومهسازی برای مدیران و هدررفت منابع عمومی است.
حسن امیریوسفی (در قالب روایت آقااسفندیار، بازیگر فیلم خواب تلخ) با انتشار متنی تند به تحلیل کشمکش صنفی سینما بر سر حذف پروانه ساخت پرداخت. او موضعگیری شورایعالی تهیهکنندگان علیه تلاش ۱۲۰ سینماگر برای حذف سانسور را خیانت خواند. به گفته امیریوسفی، بیانیه شورایعالی که مدافع تثبیت پروانه ساخت است، توسط دبیر شورایعالی (که خود رئیس انجمن تهیهکننده_کارگردانان است) و معاونش نوشته شده و متضمن طرحی شبه کمونیستی دهه شصتی و تعیین مجازات برای تهیه کنندگان است.
فیلم «غریزه»، چهارمین ساخته سیاوش اسعدی با بازی امین حیایی و پانتهآ پناهیها، در برنامه «کات» توسط مسعود فراستی و سعید قطبیزاده به شدت نقد شد. فراستی این اثر را "فیلم نابود متظاهر" و "تکه پارههایی که به هم پیوند نمیخورند" توصیف کرد. در مقابل، قطبیزاده معتقد بود که فیلم ادامه منطقی ضعفهای کارگردان است و "تصنع کل فیلم شبیه گریم امین حیایی" است و حاصل کپیبرداری از آثاری چون سینما پارادیزو و داش آکل است.
«غریزه»، تازهترین اثر سینمایی، با روایت عاشقانهای سوزان و آتشین در دهه چهل شمسی، به عنوان فیلمی از جنس سینمای ناب و خوشساخت ارزیابی شده است. این فیلم به دلیل فضای نوستالژیک و ارجاعات پنهان، مخاطب را به یاد آثاری چون «سینما پارادیزو» و دوران اوج سینمای مسعود کیمیایی میاندازد.
فیلم سینمایی «گوزنهای اتوبان» به کارگردانی ابوالفضل صفاری و نویسندگی مشترک با باقر سروش، به معضل داغ جامعه یعنی انتقال مرجعیت اجتماعی به اینفلوئنسرها و تقلا برای کسب شهرت به هر قیمت در اینستاگرام میپردازد.
فیلم سینمایی «لاکپشت» به کارگردانی بهمن کامیار، تلاش دارد تا در ژانر سینمای روانشناسانه به کاوش درونیات دکتر پیروز بپردازد که دچار اختلال اسکیزوفرنی است. فیلم «لاکپشت» با وجود ایده محوری قوی، به دلیل ریتم کُند، شخصیتپردازی سطحی و استفاده صرفاً "بزک شده ماورایی" از المانهایی چون کاراکتر دختر مرده، در ایجاد گرهافکنی، تعلیق و همذاتپنداری مخاطب شکست خورده است و در نهایت، به جای لاکپشتی خفته و ترسناک، بیشتر شمایلی از «گربه در حال نوازش» را ارائه میدهد.
اظهارات فریبا نادری، بازیگر سینما و تلویزیون، در یک گفتوگوی اینترنتی درباره محل زندگی مرفه (زعفرانیه) و طبقه اجتماعیاش، واکنشهای گستردهای را در فضای مجازی به دنبال داشت. هرچند این صحبتها با لحن طنز بیان شد، اما جامعهشناسان حجم این واکنشها را نشانهای از شکاف طبقاتی عمیق و نارضایتی اقتصادی مردم میدانند
داریوش مهرجویی یکی از مهمترین و جریانسازترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران و از پیشگامان اصلی موج نو، نهتنها سینما را از سلطه فیلمفارسی نجات داد، بلکه با اشراف به فلسفه و ادبیات، آن را به ابزاری برای نقد اجتماعی و تأمل اگزیستانسیالیستی ارتقا بخشید. اهمیت او در تولید «گفتمان» فکری و ساخت آثاری چون «گاو»، «هامون» و «اجارهنشینها» است که آینه بازتابدهنده بحران هویت انسان ایرانی بودهاند.
ناصر تقوایی هنرمندی بود که «دشواری آزاده زیستن» و تن ندادن به سانسور را برگزید و در سالهای دوری از فیلمسازی، دغدغه اصلی خود را بر پاسداشت ادبیات و جنگیدن با «نگاه مجرمانه به واژهها» متمرکز کرد.
ژانر کمدی در سینمای ایران به دلیل بحران ایدهپردازی و انحصار گیشه، به سمت استفاده از فرمولهای نازل و امتحانپسداده سوق یافته است. حربه تغییر جنسیت لباس و گریم یکی از این الگوهای تاریخی برای دور زدن ممیزی و جلب مخاطب بوده است؛ راهکاری که سابقاً در مواردی نادر به «مردپوشی» نیز رو میآورد. در تازهترین نمونه، تبلیغات فیلم «کجپیله» با تمرکز بر گریم و رقص مردانه الناز شاکردوست، مخاطب را به سالن میکشاند، درحالیکه پخشکننده اذعان کرده است این تصاویر در نسخه اکرانشده، کارکرد دراماتیک ندارند و تنها نوعی تقلّب آشکار تبلیغاتی است.
نقد فیلم «زن و بچه» آخرین ساخته سعید روستایی، این اثر به دلیل چندپارگی موضوعی و ضعف ساختاری، ضعیفترین فیلم کارنامه این کارگردان تا به امروز دانسته شده است. منتقد معتقد است فیلم بهجای تمرکز بر هستهی اصلی، به سراغ مسائل متعددی میرود و همین امر باعث از دست رفتن وحدت موضوعی و انفعال کاراکترها شده است. ضعف اصلی فیلم، پرتاب مخاطب از بحرانی به بحران دیگر و استفاده «خامدستانه» از عنصر تصادف در نیمهی دوم داستان است.
فیلم «علت مرگ: نامعلوم» با ایجاد یک موقعیت اضطراری و تمثیلی، شخصیتها را در سفری اجباری درون یک ون در دل بیابان قرار میدهد. این فیلم با رویکردی اگزیستانسیالیستی و اجتماعی، به بررسی غرایز و واکنشهای پنهان انسان در شرایط سخت میپردازد و با نمادگرایی و فضاسازی مناسب، داستان گرفتارشدگی انسانها را روایت میکند.
«ناتور دشت»، به کارگردانی محمدرضا خردمندان، فیلمی مستقل است که با وجود عنوان مشترک، هیچ ارتباطی با شاهکار سلینجر ندارد. این فیلم بر اساس یک رویداد واقعی ساخته شده و فیلمنامهای روان و پرکشش با تعلیقهای فراوان دارد. با این حال، به نظر میرسد به دلیل کممایه بودن رویداد واقعی، فیلمنامه در برخی بخشها دچار رکود میشود و راز داستان زود فاش میگردد.
در روزگاری که بخش بزرگی از سینمای ایران گرفتار مدهای مقطعی و سطحی شده است، محمود کلاری با فیلم «آدمفروش» به یادمان میآورد که سینما هنوز میتواند آرام، انسانی و قصهگو باشد. این فیلم در ظاهر ساده و جمعوجور است، اما در عمق خود بیانیهای علیه بیقراری و آشوبی است که در سالهای اخیر به بخشی از عادتهای سینمای ایران بدل شده.