فیلم سینمایی «گوزنهای اتوبان» به کارگردانی ابوالفضل صفاری و نویسندگی مشترک با باقر سروش، به معضل داغ جامعه یعنی انتقال مرجعیت اجتماعی به اینفلوئنسرها و تقلا برای کسب شهرت به هر قیمت در اینستاگرام میپردازد.
چارسو پرس: مدتی است که جامعهشناسان هشدار میدهند مرجعیت اجتماعی برای بسیاری از شهروندان تغییر کرده و از روشنفکران و هنرمندان و سیاسیون به جماعت سلبریتی و اینفلوئنسر فضای مجازی منتقل شده است. این وضعیت تازه صد البته مخاطراتی به همراه دارد و میتواند انرژی نهفته نوجوانان و جوانان کشور را به سمت و سویی نامشخص هدایت کند. اما نکته اینجاست که اقبال به شبکههای اجتماعی و حضور موفقیتآمیز در فضای مجازی یکشبه ایجاد نشده و محصول ساختارهای بحرانزده اجتماعی است.
پس جای تعجب نخواهد بود که برای خیل عظیمی از شهروندان عادی جامعه حضور در این فضا و کسب موفقیت، به امری مهم بدل شده و شاهد این قضیه باشیم که چگونه تولید محتوا و کسب شهرت به هر قیمت، روندی رو به رشد یافته و رقابت بر سر دیدهشدن در فضاهایی همچون اینستاگرام به چه تقلای نفسگیری دامن زده است. هنر سینما به مثابه بازتابدهنده مسائل اجتماعی، میتواند به این فضای پرابهام بپردازد و روایتگر زندگی کسانی باشد که در این زمانه شتابگرایی و فرسایشهای ناگزیر، موفق شدهاند با حضور فعال در فضای مجازی، تولید محتوا کرده و ثروتی به دست آورده و مشهور شوند.

فیلم «گوزنهای اتوبان» ابوالفضل صفاری در همین حال و هوا ساخته شده و تلاش دارد مواجهه افراد شناختهشده فضای اینستاگرامی را با آدمهای بینام و نشان جامعه، به تصویر کشیده و این پیام اخلاقی را گوشزد کند که شهرت هزینه دارد و در اکثر اوقات به فاجعه ختم میشود. به هر حال وقتی یک جامعه گرفتار رکود تورمی است و اینستاگرام امکانی برای محبوبیت و صعود طبقاتی، فراگیر شدن عبارت کلیشهای «گمنامی بدتر از بدنامی است» جای تعجب نخواهد بود و شعار بخشی از مردم مستاصل و سرخورده شهری. در این دوره و زمانه مشاهده میشود که چگونه جوانان برای خروج از گمنامی حاضرند دست به هر کاری زده و موقعیتهای چالشبرانگیزی را برای خود و اطرافیان خویش رقم زنند و از تبعات منفیاش نهراسند.
فیلم «گوزنهای اتوبان» که در همکاری مشترک با باقر سروش نوشته شده، بازتابی است از مردمانی که شبکههای اجتماعی زندگیشان را تحت تاثیر قرار داده و به اوج و فرود رسانده است. فیلمی اجتماعی که به مسالهای ملتهب و فراگیر میپردازد و در پی آشکار کردن حواشی ویرانگر واقعیت شبکههای مجازی است. با آنکه این اثر سینمایی، دغدغه بیان مسائل اجتماعی را دارد و تلاش میکند پشت پرده جهان اینفلوئنسرها را برملا کند اما شوربختانه به دلیل فقدان نظریه اجتماعی منسجم و محدودیت در پرداختن به زندگی خصوصی افراد درگیر این فضا، چندان که باید نمیتواند نسبت شهرت اینستاگرامی را با جامعه پیچیده ایران به تصویر کشد. بیشک پرداختن به مسائل دشوار شبکههای مجازی، احتیاج به پژوهشهای میدانی راهگشا دارد و رجوع انتقادی به تئوریهای اجتماعی. نکاتی بس مهم که در فیلم ابوالفضل صفاری، کمابیش مغفول مانده و روایت فیلم را به چیزی بیش از بازنمایی مرسوم فضای اینستاگرامی و حاشیههایش تقلیل داده است. با این استراتژی میتوان حدس زد که این فیلم هم در خدمت وضعیت و بازتولید و تثبیت آن باشد.

قصه فیلم حول برههای از زندگی «عابس» با بازی نوید پورفرج شکل میگیرد که مشغول کار در یک رستوران غذاهای فستفودی است. عابس به عنوان یک جوان امروزی که دوست دارد تفریح کند گاهی از سر تفنن و پس زدن ملال زندگی روزمره به شرطبندی با همکارانش مبادرت ورزیده و در فضاهای عمومی در پی یافتن سوژههای کمیاب سرککشیدن و فضولی است. در یکی از همین شرطبندیها گذرش به مکانی میافتد که جالب توجه است و فضایی برای ماجراجویی. به دیگر سخن در این مکان دور از شهر، عدهای در حال تولید محتوا برای فضای مجازی هستند و حاشیههای مترتب بر آن ورود بدون هماهنگی به این مکان، سرآغاز تغییرات در زندگی عابس است. او که این روزها به عنوان پیک موتوری، سفارشات غذایی را به دست مشتریها میرساند و حقوق اندکی دریافت میکند ناگهان در دل مهلکه خود را مییابد. اختلافاتی که مابین عابس ودار و دسته رامین با نقشآفرینی پیمان قاسمخانی یا همان گروه تهیهکننده تبلیغات اینستاگرامی پیش میآید و کار را به تنش و درگیری کلامی و برخورد فیزیکی میکشاند، درنهایت با مدیریت رامین ختم به خیر میشود. رامین از عابس و خانوادهاش دعوت به همکاری میکند و پیشنهاد میدهد حاشیهسازی عمدی عابس برای کیانا با بازی صدف اسپهبد ادامه یافته و در فضای مجازی پخش شود. فرصتی برای پول درآوردن و بالا رفتن از پلههای ترقی حتی شده با بدنامی که مورد استقبال صبا با بازی الناز شاکردوست همسر عابس قرار میگیرد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم های ایرانی
یکی از نقصانهای منطق روایی فیلم، از همین نقطه آغاز میشود. این چرخش دراماتیک بیش از اندازه ناگهانی و غیرقابل باور به نظر میآید و معلوم نیست چرا تضاد این دو گروه به راحتی به همکاری ختم میشود. ورود صبا به این چرخه شهرت به واسطه بدنامی عابس، چندان که باید پرورانده نمیشود و صبا گویی در جبهه مقابل بازی میکند و به علت ناراضی بودن از شغل و موقعیت اجتماعی همسرش، حاضر است تن به هر فعالیت مشکوک اینستاگرامی بدهد. در این بین، رابطه عابس با کیانا که ستاره تابناک شرکت تبلیغاتی رامین است با شتابی باورنکردنی دگرگون شده و به نوعی از صمیمیت کشانده میشود. از این نمونهها در فیلم زیاد است و این پرسش را مطرح میکند که آیا بهتر نبود نوع روایتگری و بازنمایی حوادث، بیش از این بسط مییافت و امور جزیی اهمیت بیشتری پیدا میکرد.

با آنکه فیلم گوزن های اتوبان به دلیل پرداختن به یک وضعیت حاد اجتماعی، واجد ارزش مطالعاتی است اما مسیری که طی میشود ناکافی به نظر میآید. فیلم موضوع مهمی را طرح میکند که میتواند مقدمهای باشد برای پژوهش و مطالعه در باب فراگیری جهان اینستاگرامی و به تبع آن، مشکلاتی که از دل این قضیه برای مردم عادی به وجود میآید. اما نکته اینجاست که به لحاظ بوطیقایی، و از منظر روایتمندی، فضاسازی، پیشبرد قصه و باورپذیری موقعیتهای کوچک و بزرگ دراماتیک، این اثر سینمایی نتوانسته افق انتظارات تماشاگران را برآورده کند. نباید از یاد برد که در یک فیلم اجتماعی معاصر، پرداختن به پیدا و پنهان زندگی روزمره در آن دقایقی که شخصیتها با امر نامنتظر مواجه میشوند، دقتهایی را طلب میکند که در این فیلم کمتر به آن توجه شده است. وقتی یک شخصیت معمولی در مسیری پرحاشیه قدم گذاشته و عاملیت چندانی در کنترل اوضاع ندارد و حوزه خصوصی زندگیاش دستخوش هجوم نیروهای مخرب اجتماعی است، این بخت کمیاب برای روایت فیلم فراهم میشود که دوربین کارگردان به شکل خلاقانهای به حوزههای شخصی سرک کشیده و تغییرات به وجود آمده را رویتپذیر کند. شوربختانه این رویکرد روایی چندان در قبال شخصیتها پی گرفته نمیشود و روایت فیلم با شتاب از لحظات پر تنش اما تماشایی ماجرا عبور میکند.
در نهایت میتوان امید داشت که ابوالفضل صفاری در ادامه راهی که در ساختن فیلمهای اجتماعی انتخاب کرده، با تامل بیشتری سوژههای جذاب و ملتهبی را بررسی کند که جامعه را تحت تاثیر قرار داده و مناسبات اجتماعی را واجد پیچیدگیهای پر ابهامی کردهاند. در این میان باقر سروش که پیش از این نشان داده به عنوان یک نمایشنامهنویس، کاربلد و حرفهای است و میتواند موقعیتهای دراماتیک جذابی خلق کند در مقام فیلمنامهنویس میبایست به خلق جهانی با ابعاد وسیعتر اجتماعی توجه کند. سینمای اجتماعی ایران به فیلمهایی مانند گوزنهای اتوبان احتیاج دارد چراکه وضعیت عمومی جامعه این روزها گرفتار مشکلات عدیده اجتماعی است. مساله مهم اما فرم سینماتوگرافیک آثار سینمایی است که بهتر است به لحاظ بصری، چارچوبهای تثبیتشده گذشته را کنار گذاشته و چشماندازی تازه و تجربهنشده را مدنظر قرار دهند.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/73563



