فیلم «پایان‌های خشن» داستان فروپاشی یک خانواده مافیایی در آرکانزاس را روایت می‌کند. در این نقد فیلم، به بررسی روایت کند، شخصیت‌پردازی سطحی و ضعف‌های داستانی اثر جان-مایکل پاول می‌پردازیم تا ببینیم چرا این تریلر جنایی، علی‌رغم خشونت و تنش‌هایش، چندان تأثیرگذار نیست.

چارسو پرس: فیلم «پایان‌های خشن» ساخته جان مایکل پاول، تریلری در فضای ازارک است که تلاش می‌کند میان درام خانوادگی و جنایت‌محور تعادل برقرار کند، اما در نهایت بیش از آن‌که تأثیرگذار باشد، شبیه به بازمانده‌ای از آثار مشابه به نظر می‌رسد. این فیلم، فروپاشی نسل‌های یک خانواده مافیایی را در قالب روایتی از انتقام و خشونت روایت می‌کند، اما نتیجه کار چیزی فراتر از کلیشه‌های تکراری نیست.

داستانی با الهام از تراژدی‌های شکسپیری

همان‌طور که از عنوان فیلم برگرفته از «رومئو و ژولیت» پیداست، «پایان‌های خشن» با داستان عاشقانه‌ای میان دو شخصیت ساده‌دل آغاز می‌شود. «لوکاس فراست» با بازی بیلی مگنوسن، پسر جوانی از خانواده‌ای تبهکار است که دل به کارمند بانکی به نام «اما دارلینگ» (الکساندرا شیپ) می‌بازد. رابطه آن‌ها در حالی شکل می‌گیرد که دو خاندان قدرتمند منطقه درگیر جنگی خونین بر سر قلمرو خود هستند.


لوکاس و اما رویای ازدواج و داشتن فرزند را در سر دارند، اما نام خانوادگی «فراست» باری سنگین بر دوش اوست. خاندان فراست به دو شاخه تجاری مافیایی تقسیم شده و رقابت و قدرت‌طلبی در خونشان جریان دارد.


نقد فیلم Predator: Badlands؛ بازگشت الهام‌بخش کارگردان Prey به دنیای شکارچی‌ها


ورود شر به داستان؛ پسرعموی روان‌پریش

فیلم با کارت‌های ابتدایی خود حال‌و‌هوایی مشابه «فارگو» ایجاد می‌کند، اما با ادامه روایت، بیشتر به مقدمه‌ای طولانی برای انفجار بعدی شبیه می‌شود. هنگامی که پسرعموی مغرور و بی‌رحم لوکاس، «سید» (با بازی جیمز بج دیل)، از زندان آزاد می‌شود، تنش در داستان شعله‌ور می‌گردد. سید بلافاصله نقشه تصاحب تجارت خانوادگی را در سر دارد و این جاه‌طلبی به زودی به زندگی اما نیز سرایت می‌کند.


در یکی از سکانس‌های کلیدی، درگیری سید با اما به صحنه‌ای پرتنش اما بحث‌برانگیز تبدیل می‌شود؛ صحنه‌ای که با کشیدن اسلحه روی زنی سیاه‌پوست، تصویری حساس و ناآگاهانه ایجاد می‌کند. پایان این رویارویی، فیلم را وارد مسیر انتقام می‌کند؛ مسیری که بیش از حد ساختگی به نظر می‌رسد و از همان‌جا ضربه خود را می‌خورد.

ضعف در روایت و پرداخت احساسی

پاول در ادامه، خشونت فیلم را به شکلی غیرنمایشی و سرد به تصویر می‌کشد. در «پایان‌های خشن»، مرگ‌ها نه برای شوک یا نمایش، بلکه با نوعی بی‌تفاوتی اتفاق می‌افتند. با این حال، فیلم در تلاش برای رسیدن به تراژدی، بیش از حد محتاط است و درگیر فلاش‌بک‌های سطحی و گفت‌وگوهای اخلاقی خشک می‌شود. این ضعف در عمق‌بخشی باعث می‌شود پایان تلخ فیلم تأثیرگذار نباشد.


شخصیت لوکاس نیز قربانی همین کم‌پرداختی است. مگنوسن که در فیلم‌هایی چون «اینگرید به غرب می‌رود» و «زمانی برای مردن نیست» درخشیده بود، در اینجا موفق به انتقال تضاد درونی مردی گرفتار میان خانواده و وجدان نمی‌شود. نقطه عطف داستان که در آن لوکاس به خشونت تن می‌دهد، به جای تأثیرگذاری، با مونولوگی شاعرانه درباره مار زنگی به اوج می‌رسد و فضای فیلم را از جدیت دور می‌کند.


پایان فیلم Bugonia واضح‌تر از آن است که شوکه‌کننده باشد | تحلیل کامل فیلم بوگونیا


کارگردانی و تصویر یک سرزمین متروک

پاول با کمک فیلم‌بردار الایجا گس، محیط آرکانزاس را به شکلی خشک و متروک به تصویر می‌کشد؛ خانه‌هایی پوشیده از غبار، انبارهای متروکه و خیابان‌هایی خلوت. با وجود لوکیشن‌های جالبی چون پیست خاکی شبانه و کافه‌ای قدیمی، دنیای فیلم بیش از حد خالی از زندگی به نظر می‌رسد. بیننده هرگز درنمی‌یابد که مواد مخدر خانواده فراست را چه کسی می‌خرد، یا اصلاً این همه جنایت برای چه دلیلی ادامه دارد.

نتیجه‌گیری

فیلم «پایان‌های خشن» قصد دارد تصویری از زوال اخلاقی و خانوادگی ارائه دهد، اما در عمل نه به عمق روانی می‌رسد و نه هیجان بصری ایجاد می‌کند. جان مایکل پاول با وجود تلاش برای ساخت تریلری آرام و جدی، در نهایت فیلمی ساخته که همانند نامش، پایانی خشن اما بی‌اثر دارد.


منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند