روایت برزخ دوپاره است، یک پاره مربوط است به کسانی که گذشته برای آنان تمام نشده و پاره دوم روایت آنان که خاطره‌ای از جنگ ندارند. پاره اول، حدیث نفسی‌ست پر از لکنت و یادآوری محنت‌زای گذشته. پاره دوم اما در نسبت است با روح زمانه و تمنای زیستن. یک فضا، سوبژکتیو و اکسپرسیونیستی‌ست و فضای دیگر واقعی و مربوط به زندگی هر روزه.
پایگاه خبری تئاتر: مسعود هاشمی‌نژاد در مقام نویسنده به شهادت نمایشنامه‌های چون "یک زندگی بهتر" و "برزخ"، نشان داده است که به فضای پساجنگ دلبستگی خاص دارد. آدم‌هایی گرفتار صدمات جنگ و همچنان در یک زمان حال ابدی، با رنج روح و زخم جسم‌. اگر نمایشنامه "یک زندگی بهتر" با رویکردی انضمامی، روایتی‌ست از یک خانواده ایرانی که در مواجهه با مصائب زندگی، تصمیم می‌گیرد که پدر را همچون ابژه قابل مبادله، ترغیب به مسموم شدن تدریجی کند تا بشود در جایگاه جانباز جنگ، گشایشی در فروبستگی خانواده حاصل کند، در "برزخ" اما با فضای انتزاعی روبرو هستیم که چندان به تعین مکانی و زمانی پایبند نیست و چشم‌اندازی جهانشمول را ترسیم می‌کند در رابطه با مواجهه یک زن قربانی و مردی متجاوز. اگر در نمایشنامه اول، پدر یک فیگور قربانی است در دومی فیگور پدر را می‌توان یک جنگجویی متجاوز دانست. همان کلیشه همیشگی اغلب جنگ‌های تاریخ بشری، سرزمین‌های خالی شده از مردان و به غنیمت برده شدن زنان. در برزخ با شهری کوچک روبرو هستیم پر از اجساد بچه‌هایی حرام‌زاده که در دریا آن هم توسط مادران غرق شده‌اند. برزخ اشاره به معلق ماندگی میان گذشته و آینده دارد آن هم به موجب مواجهه با سویه مردسالارانه جنگ که به تن زنان همچون یک غنیمت می‌نگرد و آنان را مصرف می‌کند. جایی که زمان حال زیر بار اندوه گذشته، و هراس از آینده، به محاق رفته و تحمل‌ناپذیر شده است. اما برای کسی چون خواهر کوچک که خاطره‌ای از جنگ ندارد، روال عادی زندگی برقرار است. روایت برزخ دوپاره است، یک پاره مربوط است به کسانی که گذشته برای آنان تمام نشده و پاره دوم روایت آنان که خاطره‌ای از جنگ ندارند. پاره اول، حدیث نفسی‌ست پر از لکنت و یادآوری محنت‌زای گذشته. پاره دوم اما در نسبت است با روح زمانه و تمنای زیستن. یک فضا، سوبژکتیو و اکسپرسیونیستی‌ست و فضای دیگر واقعی  و مربوط به زندگی هر روزه. هر دو فضا البته به شکل متناوب و گاه دیالکتیکی روایت می‌شود، اما چندان گشوده به فضای دیگر نیست. خواهر بزرگ سوگوار فرزندنی است که دشمن در بطن او کاشته و خواهر کوچک غرق در شادی عاشق شدن. معشوق او همان مرد متجاوز سال‌های جنگ است که برای دیدن فرزند خود، بار دیگر مراجعت کرده و خواهر کوچک را با وعده عشق فریفته تا امکان ملاقات با خواهر بزرگ فراهم شود. مسعود طیبی در مقام کارگردان با رویکردی مینیمالیستی، سعی کرده فضای انتزاعی، سرد و محنت‌افزای نمایشنامه را اجرائی کند. صحنه به سه قسمت تقسیم شده و نشانی است از تمایز هر سه شخصیت و فاصله‌مندی آنان. با ورود مرد غریبه است که نظم این سال‌ها برهم می‌خورد. خواهر بزرگ با رازی پنهان، گرفتار تروماهای دوران جنگ است. زنی روان‌رنجور محصور در اتاقکی و مشغول به بافتن. خواهر کوچک پذیرفته شده در بروکراسی دولتی و این روزها در پی عاشقی. یک فاصله ابدی میان دو خواهر. به لحاظ اجرائی بازیگران با فاصله‌مندی از هم، این مولفه را به نمایش می‌گذارند. حتی وقتی به  دریاچه می‌روند و در کنار هم ماهیگیری می‌کنند، این فاصله‌ را می‌توان در چهره‌هایشان مشاهده کرد که فاقد حس است و مانند یک ماشین، کلمات را بیان می‌کند. نورپردازی موضعی و در اغلب صحنه‌ها کمینه‌گرایانه، از وضوح فضا کاسته و اتمسفری غیرواقعی را خلق کرده است. البته مسعود طیبی می‌توانست بیش از این از اشیا صحنه بکاهد و به فضایی انتزاعی‌تر دست یابد. اما وسوسه عینی کردن تروماهای ذهنی، به استفاده بیش از اندازه از اشیایی چون عروسک ختم شده که به تخیل تماشاگران سمت و سوی خاص و شاید غیرضروری می‌بخشد. رویکرد اجرائی چندان به بازنمایی رنج در شکل واقع‌گرایانه وفادار نمانده و به فضایی اکسپرسیونیستی و مینیمال گرایش دارد. نکته‌ای که در بازی‌ها هم مشهود است و هر سه شخصیت تلاش دارند با ژست‌هایی ایستا یک فضای هراسناک و بلاتکلیف را به نمایش گذارند. بازی هدایت شده و درونی "ایمان اشراقی" پیشرفت قابل اعتنایی است نسبت به نمایشی چون بولدوزر. همچنان‌که سارا والیانی و روشنک رضایی مهر، انزوا و میل به زیستن را به خوبی به نمایش گذاشته‌اند. در نهایت اجرای پنجاه دقیقه‌ای برزخ، با رویکردی اقتصادی به زمان، روایتی فشرده را ارائه می‌کند که گاه احساس می‌شود بسط و گسترش چندانی نیافته و ناتمام مانده است. اما در مذمت مطول کردن بی‌دلیل روایت، این موجزگرایی را می‌توان قدر نهاد و از قضا آن را نوعی فضلیت دانست برای مواجهه با روایت رنج و حرمان. فضلیت بیرون ریختن زوائد و ساختن جهانی کوچک اما تماشایی که به جنگ می‌پردازد تا به نقد آن نشیند. برزخ یادآور این نکته است که جنگ می‌تواند به مرد متجاوز این امکان را بدهد که پیکر زن را به غنیمت درآورد و حال پس از سال‌ها، در فضای پس از جنگ، با وجدانی معذب، نه در جایگاه متجاوز که در مقام یک پدر باز گردد تا فرزند خود را ببیند. غافل از آنکه "مادر" یا همان قربانی این کشورگشایی مردانه، با ذهنی گسیخته و بدنی به فنا رفته، تن به دریا زده و آن کرده که پیش از این بارها شنیده‌ایم. برزخ روایت همین مواجهات هولناک است.