پایگاه خبری تئاتر - روزنامه شرق- فرشاد فرشته حکمت: مدتی پیش مبحثی را با عنوان سینمای شاعرانه دنبال میکردم. مبحثی که نهفقط در ایران بلکه در تمام جهان هنوز به شکل صحیح تئوریزه نشده است. به این فکر کردم که آیا تئاتر شاعرانه هم وجود دارد؟ چنان که آثار کارگردانانی مانند پیتر بروک، گرتوفسکی، میر هولد و آنتونن آرتو در این دسته جای میگیرند. تئاتر شاعرانه درواقع یک نوع تئاتر است نه یک سبک. نوعی نگاه در تئاتر که هنجارشکنی و آشناییزدایی و تماشاگر را در شکلگیری پیامهای خود دخیل میکند؛ یعنی تولید مشترک با تماشاگر. زیرا تا زمانی که با رؤیاهای تماشاگر شریک نشود، شاعرانگی اتفاق نمیافتد.
شعر از رؤیا شکل میگیرد و میدانیم که شعر کارخانه رؤیاسازی است. اگر تئاتر به این سمت برود که گمان میکنم رفته و در تاریخ گامهای بزرگی هم در این زمینه برداشته شده است، بیشتر به تماشاگر احترام گذاشته میشود؛ زیرا از سطح یک سرگرمی روزمره فراتر رفته و تماشاگر را به پرسش وامیدارد و پس زمینه ایجاد تفکر را فراهم میکند. اگر تماشاگر با یک پرسش از سالن بیرون نرود، آن اثر موفق نیست. اثر هنری باید پرسش ایجاد کند نه پاسخ. زیرا هیچ پاسخ مطلق و تمامشدهای در جهان وجود ندارد و هیچ فیلسوفی به چنین پاسخی نرسیده است. آنها کارشان ایجاد پرسش است حتی اگر هیچ پاسخی نداشته باشد. مثلا نیچه و خصوصا بکت که فیلسوف-نمایشنامهنویس است.
او درواقع درامهایش را برای انتشار اندیشههای فلسفی خود نوشته است و من طرفدار چنین آثاری هستم که در پایان اجرا تازه برای من شروع شوند؛ مانند تصاویر تابلوهایی که بعد از بیرونآمدن از یک گالری نقاشی در ذهن میسپاریم تا کمکم به فهم آنها نزدیک شویم و صرفا جنبه سرگرمی یا بازتاب عینی رویدادهای جامعه را مانند آینه ندارند. این نمایش در دسته تئاتر تجربی قرار میگیرد. اگرچه در بخشهایی از آن از شیوههایی استفاده شده است که پیشتر تجربه شدهاند و این تا حدی مفهوم اکسپریمنتالبودن را از آن سلب میکند. بهطور دقیق میتوان گفت نگاه تجربی اگر یک بار به کار گرفته شود، دیگر تجربی نیست. نشانههای تئاتر خلاقانهای است که خود میتواند جزئی از تئاتر معیار و اصولمند باشد.
اما از آنجا که کار تئاتر تجربی برهمزدن اصول و بهوجودآوردن اصول جدیدی از دل آنهاست، میتوان به دلیل داشتن چنین فضاهایی در برخی از قسمتهای این نمایش آن را در دسته تئاتر تجربی نیز قرار داد. از سوی دیگر از نظر ژانر، این نمایش یک گروتسک است. طنز گزنده آزاردهندهای دارد و به معنی گرفتن خنده بیمحتوا از مخاطب نیست. خندههایی که برای مخاطب به سبب شرایطی که درک میکند، با تأسف همراه است. سلسله آدمهایی که به روبات و عروسک تبدیل میشوند و هویت انسانی از آنها سلب میشود، مخصوصا در شرایطی که گفتار وجود دارد اما دیالوگ آنچنانی بین بازیگران برقرار نمیشود.
البته این خاصیت تئاتر ابزورد است. اگر بخواهیم از منظر بینامتنی به این نمایش نگاه کنیم، هم مؤلفههای تئاتر ابزورد را دارد و هم در نمایشنامهنویسی شاخصههای گروتسک را دارد، یعنی آنچه تا حدی به فضای نمایشنامههای مروژک نزدیک است. اینها تجربههایی است که با نگاهی اینتراکسچوالی در پشت اجرا به نقد اجتماعی نیز میپردازد. تماشاگر شاهد اجتماعی است که شادترین مفاهیم آن به تلخترین مفاهیم تبدیل شده است. اگر من میخواستم برای این کار اسم بگذارم، آن را «کابوس سپید» میخواندم چراکه هم مهیب و وحشتآور است و هم قالب نمایش سفید است. سفیدیای که درون خود، سیاهی و تلخی را به همراه دارد و موجب شکلگیری یک پارادوکس میشود.
همه چیز نشانگر درجازدن شخصیتها و سکون جامعه است؛ آنچه همه ما در طول تاریخ گرفتارش بودهایم و نهتنها نسبت به قرنهای گذشته پیشرفتي از نظر اجتماعی نداشتهایم بلکه تا حدی عقبگرد هم کردهایم. شما اگر به دوره مشروطهخواهی نگاه کنید، میبینید که ملت آرمانی داشتند، برایش مبارزه کردند و نهایتا به آن دست یافتند، افراد روشنفکرتر بودند و ما اکنون حتی در همان نقطه هم نایستادهایم. بدبختی یک ملت زمانی شروع میشود که آن را بینقص و بزرگ خطاب کنند، درحالیکه تمام اینها یک شوخی بزرگ است و افراد تا خود و جامعه را نقد نکنند، تغییر حاصل نخواهد شد. نقدی که عاری از هرگونه تملق باشد. حرف و عمل باید با هم بخواند. ما از دموکراسی حرف میزنیم درحالیکه حتی در خانوادههای خود آن را به شکل صحیحش اجرا نمیکنیم. این اجرا از آن جهت یک اثر موفق است که تفکر یا پیامی را به مخاطب تزریق نمیکند. چراکه در نگاه دموکرات تماشاگر فکر میکند و خود به نتیجه میرسد درحالیکه در شکل دیکتاتورمآبانهاش میگویند همانطور بیندیش که من میاندیشم! و این تأثیرش نیز موقت است و به محض اینکه آدمها در شرایط جدیدی قرار گیرند دیگر به این اندیشهها توجهی نخواهند کرد زیرا آن چيزي نیست که خود به آن رسیده باشند. انسانی که در تمام دورانها یکجور فکر کند، آدم نیست؛ عروسک است. تغییر نشان زندهبودن و حیات است.
ازاینرو «مسئولیت شکستن سکوت مطلق» اثری است برای به تفکر واداشتن فارغ از اینکه حاصل فعالیت گروهی دانشجویی باشد یا حرفهای. تمام تابلوهایی که صحنه به صحنه کنار هم چیده شدهاند، خود میتوانند اجرائی هایکووار باشند. مثلا ممکن است تماشاگر از خود بپرسد یک عروسی هم میتواند آنچنان مهیب باشد؟ بله میتواند. به نظر من عروسی در این نمایش یک سمبل است که از منظر نشانهشناختی میتوان تعاریف گستردهای از آن داشت. حتی اینکه انسان فکرهای کهنه و قدیمی خود را کنار بگذارد و تغییر پذیرد، خود نوعی عروسی است. فکر یک عروس است و من داماد آن فکر. اما آیا میان من و آن تفکر ارتباطی ایجاد میشود؟ همانطور که میبینیم؛ ممکن است میان عروس و دامادی با وجود رابطه فیزیکی هیچگونه رابطه روحی برقرار نباشد. در مقابل افرادی هستند که بیهیچ رابطه فیزیکی ارتباط عمیقی با هم پیدا میکنند. مانند بخشی که عروس و داماد برای نشاندادن میزان علاقه خود قلب نشان میدهند و این آمیزش دو پارادایم و جهانبینی است، پس از این بابت ارزشمند است. مشخص است این تلاش طولانیمدت و مداوم یک گروه خلاق است که به من هشدار میدهد باید دو کتاب بیشتر بخوانم. این نمایش ایجادکننده پرسش است نه پاسخ.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater
یادداشت محمدرضا خاکی برای «برلینِ محمد یعقوبی»
تماشاخانه ارغنون میزبان « کارنامه بندار بیدخش» میشود
ارژنگ امیرفضلی با «رویای شب دهم اردیبهشت» به تئاتر میآید
تالار مولوی به دانشجویان 60 درصد تخفیف می دهد
سعید اسدی: تمایلی به دبیری جشنواره سی و ششم تئاتر فجر ندارم
پیشفروش بلیت نمایش «محفل بى عارى» آغاز شد
جدول اجراهای سال 96 تماشاخانه ایرانشهر منتشر شد
«مرغ دریایی» چخوف بدون دیالوگ اجرا می شود
«عروسی خون» در تماشاخانه «پالیز» روی صحنه میرود
نمایشنامه «وسوسه» نوشته واسلاو هاول منتشر شد
«سانسور» حفظ ارزشها یا معاملهی دو سر باخت؟
نقد و بررسی نمایش بی پدر به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید