پایگاه خبری تئاتر- روزنامه شرق: شما قبلا هم نمایشنامه «اینجا کجاست؟ » را از نغمه ثمینی روی صحنه برده بودید. همکاری مجددتان در «زبان تمشکهای وحشی» چطور رخ داد؟
بعد از اجرای «اینجا کجاست؟» در سال ٩٢ من به خانم ثمینی پیشنهاد دادم کاری با هم شروع کنیم که تم اجتماعی داشته باشد به این دلیل که آن اجرا تم اجتماعی داشت و من احساس کردم ارتباط خیلی خوبی با مخاطب برقرار کرده است. این تجربه برای من لذتبخش بود. با هم حرف زدیم و به تم طلاق رسیدیم و مدتها خانم ثمینی اتودهایی میزدند و با هم دربارهاش حرف میزدیم و نهایتا تم اصلی را نگه داشتیم و به ایده ماشینی در جاده رسیدیم که پرورش پیدا کرد و رسیدیم به چیزی که امروز روی صحنه است.
سابقه تحصیلات شما در رشته نمایش عروسکی در کارگردانی این نمایش چطور به کمکتان آمد؟
واقعا به نظرم امروز خیلی مرزها از بین رفته و مرزی بین تئاتر و تئاتر عروسکی وجود ندارد، حتی بین تئاتر و سایر هنرها هم مرزی نیست. ولی اگر مشخصا بخواهم بگویم چه چیزی با خودم از تئاتر عروسکی آوردم، من با خودم فضای تئاتری آوردم. فکر میکنم جاهایی هست که ما میتوانیم فضای متفاوت و غریبی داشته باشیم، نه الزاما شخصیت غریبی مثل عروسک. درواقع من فضای تئاتر عروسکی را توی این اجرا آوردم. خیلی جاها سر کلاسهای دانشگاه هم به دانشجویان میگویم که تنها دریچه ورود به تئاتر عروسکی، شخصیت نیست، بلکه فضاسازی هم هست. فضاها ممکن است گاهی شخصیت را در دل خودش همانند عروسک فرو ببرد کمااینکه یک کارگردان معاصر کانادایی به اسم لپاژ که من دو، سه کتاب از او خواندهام و اولین کارش در حوزه تئاتر عروسکی بوده، میگوید آنچه با خودم از تئاتر عروسکی به تئاتر آوردم فضا و طراحی صحنه بوده و بازیگر را در آن فضا مثل عروسک میداند. درواقع فضای غریب را من از پیشینهام در تئاتر عروسکی به تئاترهایم آوردهام.
به نظر میرسد یک جدایی اساسی بین متن و اجرا وجود دارد. متن در تلاش برای ایجاد یک فضای ذهنی است. این فضای ذهنی چه در ساحت حرکت در لایههای حوادث گذشته و چه بخشي که پسربچهای که میخواهد به دنیا نیاید نیازمند انتخاب رویکردی از جانب کارگردان است که هرچه بیشتر با اتکا به تخیل مخاطب این فضا را بسازد؛ امری که شکل طراحی صحنه، استفاده از ویدئو و آن حجم استوانهایشکل اصلا انجامش نمیدهد. شما نهایتا چطور به این فرم اجرائی رسیدید؟ امکان اجرائی موجزتر نبود؟
این سادهترین شکلی بود که میشد از این متن ارائه داد. چون اینها توی یک ماشین هستند و جاهایی فقط از جایشان بلند میشوند و حتی ما در تمرین به این فکر کردیم که در سکون مطلق نمایشمان را پیش ببریم. حتی ماشین نمایش ما فرمان ندارد چون میخواستیم همه چیز در سادهترین شکل ممکن اتفاق بیفتد. یا برای تقطیع زمانی هیچ کاری نکردیم و فقط با تغییر لحن متوجه تغییر زمان میشویم. تلاش کردیم به سادهترین شکل ممکن متن را اجرا کنیم. تنها بخش تکنولوژی ما دو پرده است که دوگانگی جهانمان را نشان میدهد با ویدئوهایی که روی آن میآید، تلاش کردیم رخوتی که ممکن است به خاطر شکل اجرا به وجود بیاید را کمرنگ کنیم. باز تأکید میکنم که بیشتر ایجاد فضا مدنظرمان بود. حتی تصاویر روی بازیگران دیزالو میشود و ما در مینیمالترین شکل ممکن اجرا را پیش بردیم و تنها کار ساختاریای که کردیم و کمی پیچیده است، این بود که ماشین بهمرور تبدیل به خانه میشود. به نظر من همهچیز در مینیمالترین شکل ممکن رخ داده است.
وجه اشتراک این کار و «اینجا کجاست؟» برای شما چه بود؟
این نمایشنامه هم مثل «اینجا کجاست؟» از یک خط رئالیستی شروع میشود و بعد ما بهتدریج شاهد ورود به فضایی خیالانگیز میشویم. اینجا هم همان ساختار رخ میدهد. این داستان استفاده از پردهها و البته ماشینی که جلویش ماشین است و پشتش شبیه خانه میشود، شگرد اجرائی ماست برای آشکارکردن تخیلی که در متن وجود دارد. در ابتدا پردهها با تصاویری که روی آن میآید، جاده را به ذهن مخاطب تداعی میکند و بعدتر در راستای نمایش تخیلی فانتزی به کار میآید. ما کاملا در راستای متن پیش رفتیم و براساس ساختار متن شگرد اجرائی شکل گرفته است. همه کارهایی که ما در فضاسازی کردیم همه در راستای اتفاقی بوده که در متن در حال رخدادن بوده و تمام تلاشمان را کردیم که هیچجا از متن جلو نزنیم. اینکه یک جاهایی ممکن است تصاویری بعضیها را اذیت کند، خیلی به سلیقه برمیگردد. من هم حتی بهعنوان کارگردان جاهایی خودم را به طراح میسپرم و نهایتا اجازه میدهم سلیقه او هم در کار دخیل باشد. اما در کل تلاش کردیم همهچیز در مناسبترین و لازمترین شکل ممکن رخ دهد.
تجربه همکاری با بازیگرانی مثل صابر ابر و الهام کردا و طراحانی مثل غزاله معتمد و (طراح لباس)، Mopstudio (طراح صحنه)، محمدرضا جدیدی (طراح صدا) چطور بود؟
کار با غزاله معتمد تجربه خیلی خوبی بود. غزاله صاحب تجارب زیادی در حوزه سینما و تئاتر است و پیشنهادات او در ایجاد فضا بسیار کمککننده بود. مثلا ایده او در طراحی لباس دانیال به شیوهای که بتوان دوران مختلف او را دید، بسیار عالی بود. اینجا هم مینیمال عمل کردیم و تلاش نکردیم شکل دانیال یا آکسسواری که دست دانیال است و لباسهایش، نشان دهد که هر بار یک شخصیت جدید روی صحنه است. ما درواقع راکورد یک شخصیت را روی صحنه حفظ کردیم و در ایستاترین شکل ممکن این کاراکتر طراحی شد.
باعث افتخار من است که متن به این درخشانی خانم ثمینی را کارگردانی کردم و امیدوارم این اعتماد کماکان ادامه پیدا کند و همکاریمان مستمر باشد. او وقتی اجرا را دید بعد از اجرا به من گفت خیلی راضیام و این نظر او، بخش زیادی از خستگی مرا از روی دوشم برداشت و فکر میکنم این خیلی میتواند برای کارگردان نقطه درخشانی باشد که نویسنده پس از تماشای کارش راضی از سالن بیرون بیاید. از بازیگرانم ممنونم که با من خیلی همراه بودند و بخش زیادی از ایدهها، از ذهن خلاق آنها بیرون آمد. خوشحالم که همراهم بودید. از گروه طراحان صحنه تشکر میکنم. همینطور از محمدرضا جدیدی که بسیار عالی موسیقی و صدا را طراحی کرد. مجموعا از گروهی که مرا همراهی کردند واقعا ممنونم که همراهم شدند تا بتوانیم حرفمان را با مخاطب در میان بگذاریم.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater