اگر ایوب آقاخانی را نمی‌شناسید و از سبقه‌ی تئاتری او بی‌اطلاع هستید که هیچ اما اگر او را همچون حقیر می‌شناسید، بدون‌شک با تماشای این نمایش مناسبتی با خود فکر می‌کردید که همانطور که آقاخانی با آب و تاب در دانشگاه، رادیو و برنامه‌های تلویزیونی به تشریح مبانی درام همچون تعلیق، کشمکش، شخصیت‌پردازی، گره‌افکنی و گره‌گشایی می‌پردازد، کاش قدری از این تئوری‌های جا مانده از صحنه‌های این روزهای تئاترمان را به نمایش «هفتِ عصر هفتم پاییز می‌رساند».

 

پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- مجید اصغری: پدیده‌ای به نام تئاتر مناسبتی یا به قول بچه‌های کوچه و بازار هنری، «بزن در رویی» محصولی نیست که در این یکی دو سال اخیر به بار آمده باشد. برخی مورخان نسبتاً متعهد معتقدند که این پدیده‌ی ( با اجازه بزرگترها ) شوم، همزمان با به رسمیت شناختن تئاتر به عنوان یک ابزار قدرتمند و تاثیرگذار بر اجتماع متولد شده و پای ثابتِ (زبانم لال) محافل هنری گشته است. برخی از این مورخان بیشتر متعهد، لنگشان را از این نیز فراتر نهاده و درگوشی به یکدیگر ایراد فرموده‌اند که این پدیده از زمانی که برخی هنرمندان اوضاع دخل با خرجشان یکی نگشته (و احتمالًا برجام زمانه‌شان نیز ره به هیچ ناکجاآبادی نیافته و همه امیدهای بنفش‌شان، کشکِ آش پشت پای صغری موتوری شده است) چاره‌ی کار را در ساخته و پرداخته کردن نمایشی با محوریت مناسبت‌های روز یافته‌اند. و دقیقاً اینجاست که شاعر میگوید :«گل می‌روید به باغ، گل می‌روید…»

و البته دوصد درود و شادباش بر مخاطبانی (همچون حقیر) که بی‌خبر از آسمان و زمین و متعلقاتش، راهی این سالن‌ها می‌شوند تا با نثار پولِ (انشاءالله) مبارکشان، از هنرِ مظلومِ تئاترِ این مرز و بوم حمایت قاطع و لازم را انجام داده باشند. (علی برکتِ الله)

بگذریم...
بیاییم کمی حرف‌های جدی بزنیم دوستان. آخر نقد که جای شوخی و مزاح نیست! به قرآن نیست. به احد و واحد که نیست. بوده‌اند منتقدانی که این گونه بوده‌اند و دچار عذاب الیم شده‌اند و تا عمر داشته‌اند، در هیچ کانون و انجمن و صنف و هیأتی راهشان نداده‌اند.

بگذریم...
خلاصه‌ی کلام این است که ماجرا بسیار ساده است دوستان. ۳۱ شهریور و هفته‌ی اول مهرماه در تاریخ رسمی کشور به نام هفته‌ی دفاع مقدس نامگذاری شده است. پر واضح است که نهادهای مختلف کشوری بالاخص نهادهای فرهنگی دست به کار می‌شوند تا رشادت‌های رزمندگان ما در هشت سال جنگ با عراق، کشور همسایه را زنده نگاه دارند (دمشان گرم). تا این جای کار همه چیز زیبا و مباح است. مشکل از آن جایی شروع می‌شود که همه‌ی این اقدامات صرفاً در ظواهرسازی باقی مانده و کار عمیق و جدی‌ای صورت نمی‌گیرد. با این گزاره برویم سراغ نمایش «هفتِ عصر هفتم پاییز» به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی. تمامِ حرف این نمایش این است که ما نباید محمدعلی جهان‌آرا و همه‌ی هم‌رزمانش را که در ابتدای جنگ، با دستان خالی حدود یک ماه مقابل رژیم بعث عراق ایستادگی کردند به دست فراموشی بسپاریم.

این محتوا را بنده‌ی حقیر روی چشمانم می‌گذارم، اما در فرم چه؟ چرا همه‌ی ماجرا به فرم که می‌رسد وا می‌رود و یک پا در هوا باقی می‌ماند؟ به واقع سرسری گرفتن تئاتر ما را رسوا خواهد کرد چرا که تئاتر به هیچ احدی باج نمی‌دهد. حتی اگر نویسنده و کارگردان این نمایش بگوید که شب و روز به عشقِ جهان‌آرا روزگار گذرانده و حتی در دوران تمرین خواب از چشمانش ربوده به چه کار منِ مخاطب می‌آید وقتی ذره‌ای از این عشق در نمایش پدید نیامده و به فرم نمی‌رسد. منِ مخاطب چه گناهی کرده‌ام که باز باید پای نمایشی وقت به باد بسپارم که نه تجربه‌ی زندگی برایم دارد، نه آگاهی‌بخش است، نه شگفتی‌ای خلق می‌کند و نه حتی ذره‌ای بارِ سرگرمی ندارد. ماجرا از چه قرار است؟ بیاییم نگاهی دقیق‌تر به دوخطی این نمایش داشته باشیم. بی‌شک همه‌ی این مصائب از نمایشنامه شروع می‌شود.

غلامعلی با بازی رحیم نوروزی یکی از هم‌رزمان شهید جهان‌آرا است و از نوجوانی او را می‌شناسد. غلام یک دیپلمه ساده است که فقط در لوله‌کشی تخصص دارد. این غلام نمایش ما زنی دارد به نام نسرین که نقشش را لیلا بلوکات ایفا می‌کند و یک‌بند به شوهرش غر می‌زند که جنگ تمام شده و بهتر است خرمشهر و ماجراهای دفاع از آن را فراموش کند و کمی به زندگی‌اش فکر کند. باور کنید که همه‌ی نمایش همین است. (می‌دانم که در این لحظه دارید به اعتمادبه‌نفس نمایشنامه‌نویس وزین این پروژه غبطه می‌خورید.) حال تصور کنید چنین نمایشی چطور کارگردانی شده است؟ دو ایفاگر محترم این نمایش، هر یک به صورت اپیزودیک و رو به مخاطب مونولوگ ادا می‌کنند و طوری وانمود می‌کنند که دارند با یکدیگر صحبت می‌کنند. چرا؟ نمی‌دانیم. اما نمایش تا آن حد که فکر می‌کنید فاجعه نیست چرا که کارگردان این نمایش، فکرهایی هم برای سر نرفتن حوصله‌تان کرده است. مثلًا میان هر اپیزود بخشی از نامه‌های شهید جهان‌آرا به همسرش صغری با صدای محسن بهرامی را می‌شنویم.

_ همین؟!
_ همینِ همین هم که نه. گاه در میان این اپیزودها، غلام تنها با بستن دکمه‌های پیراهنش تبدیل می‌شود به کاراکتر جهان‌آرا و نسرین با عوض کردن چادرش می‌شود صغری و گفت‌وگو میان آن ها ادامه پیدا می‌کند. می‌بینید تا چه اندازه حکمت‌های نهفته در رگ و پی این نمایش گنجانده‌اند تا لذت کشفش را از شما دریغ نکرده باشند. از ابتدای نمایش مدام با خودت می‌گویی این دو چرا میان تکه‌های هواپیما می‌لولند، دیالوگ می‌گویند و دوباره به دور خود طواف می‌کنند. پاسخش ساده است. همه این‌ها ما را برد تا در پایان بگوید که جهان‌آرا در «هفتِ عصر هفتم پاییز» در این هواپیما که به سمت تهران می‌آمده حضور داشته و با سقوط هواپیما به شهادت رسیده است.

_ همین؟!
_ همینِ همین که نه. در پایان نمایش غلام و نسرین که تاکنون رو به مخاطب با یکدیگر گفت‌وگو می‌کردند، در یک لحظه‌ی تاریخی رو به یکدیگر می‌چرخند، لبخندی به لبانشان می‌ماسد (این لبخند را ساده نپندارید. تمام گره‌گشایی کار روی دوش این لبخندِ صاحب‌مرده است. چرا که این لبخند بر لبان نسرین به این معناست که «باشد غلام جان. من قانع شدم عزیزم، هرچقدر که دوست داری از جنگ بگو و من هم مانند یک همدم باوفا به همه حرف‌هایت گوش می‌دهم به خدا.» و لبخند بر لبان غلام به این معناست که «باشد نسرین جان. از این پس هم عاشق ممّد خواهم بود و هم عاشق تو.»).

اگر ایوب آقاخانی را نمی‌شناسید و از سبقه‌ی تئاتری او بی‌اطلاع هستید که هیچ اما اگر او را همچون حقیر می‌شناسید، بدون‌شک با تماشای این نمایش مناسبتی با خود فکر می‌کردید که همانطور که آقاخانی با آب و تاب در دانشگاه، رادیو و برنامه‌های تلویزیونی به تشریح مبانی درام همچون تعلیق، کشمکش، شخصیت‌پردازی، گره‌افکنی و گره‌گشایی می‌پردازد، کاش قدری از این تئوری‌های جا مانده از صحنه‌های این روزهای تئاترمان را به نمایش «هفتِ عصر هفتم پاییز می‌رساند». کاش رحیم نوروزی که حالا جایزه‌ی بازیگر برتر سال ۹۵ را از کانون منتقدان تئاتر دریافت کرده، قدری بیشتر روی نقشش کار می کرد و از تمرین‌های دو هفته‌ای و سپس اجرا کناره می‌گرفت. لیلا بلوکات هم که بماند.

با این حال به مترو می‌آیی تا خود را به خانه برسانی، هندزفری در گوش می‌گذاری تا کمی تسکین بگیری. دقیقاً اینجاست که عباس بهادری در گوشَت می‌خواند : «گل می‌روید به باغ، گل می‌روید... »






صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater