آقاي نرگس‌ نژاد به بازي و درام نگاه مينيمال دارند. در حين بازي سعي داشتم كلماتي را اضافه كنم كه تماشاگر بيشتر متوجه داستان و نمايش شود اما ايشان مي‌گفتند كه اصلا نمي‌خواهم بفهمند! ذهن تماشاگر بايد به چالش كشيده شود. هنگام تمرين به اين نتيجه رسيديم كه هر دو نوشتن يكديگر را مي‌پسنديم اما بلد نيستيم مثل هم بنويسيم

پایگاه خبری تئاتر: به سختي مي‌توان باور كرد دختر بي‌نام و نشاني كه سال‌ها پيش خيلي اتفاقي در نقش نخست فيلم «عاشقانه» بازي كرد و درخشيد، امروز يكي از مهم‌ترين و فعالترين هنرمندان عرصه ‌تئاتر، سينما و تلويزيون باشد. بهاره رهنما در يك دهه گذشته، يكي از پركارترين‌هاي هنرهاي نمايشي و تصويري بوده؛ از بازيگري ـ كه اصلي‌ترين حرفه و تخصص او است ـ تا نويسندگي و كارگرداني و اغلب كارهايي كه در توليد آنها نقش داشته يا صرفا بازيگرشان است. آخرين حضور او بر صحنه تئاتر، نمايشي است به نام «بادي كه تو را خشك كرد، مرا برد » به كارگرداني «علي نرگس‌نژاد»، كه در واقع برداشتي دوباره بود از داستان «چشم‌هايي كه مال توست»، نوشته رهنما در مجموعه‌داستان خودش با عنوان «ماليخولياي محبوب من». پيش از اين، نسيم ادبي همين داستان را با نام اصلي‌اش دستمايه توليد يك نمايش قرار داده بود. با اين تفاوت كه در نسخه نخست، رهنما به تنهايي و در قالب مونولوگي بلند ايفاگر نقش زني بود كه از نبود شوهرش مي‌گويد. نمايش چشم‌هايي كه مال توست با استقبال بي‌نظير تماشاچيان روبه‌رو شد، اين‌بار نرگس‌نژاد در كارگرداني همان داستان، شخصيت مرد را به نمايش افزوده و اين داستان زنانه از نگاه يك كارگردان مرد را به صحنه آورده است. اين نمايش دو هفته در تالار حافظ روي صحنه رفته و از دوشنبه دوم دي گروه اجرايي نمايش خود را به فرهنگسراي نياوران بردند تا مخاطبان شمال شهر نيز نتيجه كارشان را به تماشا بنشينند. به همين بهانه پاي حرف‌هاي بهاره رهنما نشستيم و با او از كارهاي هنري و موفقيت‌هايش گفت‌وگو كرديم.

چه شد كه تصميم گرفتيد متن چشم‌هايي كه مال توست را كه پيش از اين در سالن‌هاي ديگر اجرا رفته بود دوباره با يك كارگردان مطرح‌ تئاتر به اجرا درآوريد؟


به دليل نگاه مينيمالي كه آقاي نرگس‌نژاد نسبت به بازي و اجرا دارد دوست داشتم با ايشان همكاري كنم. زماني كه ايشان قصه اين نمايش را پسنديدند، كتاب هنوز چاپ نشده ‌بود و از من خواستند داستاني كه نمايش از روي آن نوشته‌شده‌بود را برايشان بفرستم. بعد از ارسال داستان گفتند كه از روي اين داستان مي‌خواهند نمايشنامه ديگري بنويسند. از آنجايي‌كه من به ادبيات بيشتر از سينما دلبستگي دارم و هميشه جاي ادبيات اقتباسي را در سينما و تئاتر خالي مي‌بينم، دوست داشتم اين داستان را با نگاه ديگري تجربه كنم؛ مخصوصا اينكه علاقه داشتم ببينم يك قصه زنانه از ديد يك مرد، در اجرا به چه سمت‌وسويي مي‌رود. چون به عنوان يك بازيگر دوست داشتم با آقاي نرگس‌‌نژاد همكاري كنم و ايشان خودشان اين قصه را انتخاب كردند، اين اتفاق منجر به اجراي دوباره اين نمايش شد.

احساس مي‌كنم اگر اين نمايش با حال‌وهواي رمانتيك‌تري اجرا مي‌شد بهتر بود، نسبت به داستان اصلي، حس قصه عوض شده است.

فاز قصه در كل دچار تغيير شده است. اما اين تغيير براي من اهميت چنداني نداشت، به جهت اينكه قصه اصلي در كتاب موجود است و ادبيات هم ماندگار است. حتي اصل قصه يك بار در قالب نمايش خلق شده است و اين‌بار با نگاه ديگري اجرا مي‌شود. اين براي من جالب است زماني كه يك زن، يك شيدايي سنگين را پشت‌سر مي‌گذارد، به يك حالت سفت و مردگونه مي‌رسد. يكي از نام‌هاي ديگري كه براي كتاب در نظر داشتم بعد از عشق بود، چون به دوران بازسازي پس از گذراندن عشق مي‌پردازد.

زماني كه چنين گرايشاتي را در آثار يك نويسنده مي‌بينيم، معمولا از خود مي‌پرسيم آيا واقعا او چنين دوراني را گذرانده و اين داستان بر اساس واقعيت نوشته‌شده است؟

نه بر اساس واقعيت نيست، ولي به‌هرحال احساساتي كه درون اوست، هر زني به نوعي در زندگي درك كرده است. اعتقاد من اين است كه زنان تا ترك نشوند، بالغ نمي‌شوند. اين كنارگذاشته‌شدن را در زندگي بسياري از زنان اطرافم ديده‌ام و اين اتفاق برايشان يك بار بلوغ و بزرگ‌شدن به‌همراه‌دارد.

طبق صحبت‌هاي شما، نمايشنامه‌يي كه آقاي نرگس‌‌نژاد از داستان شما اقتباس كرده است با اصل داستان بسيار متفاوت است.

شباهت‌هاي داستاني كاملا حفظ شده است فقط جنس كار متفاوت شده است. به نظر من نگاه آقاي نرگس‌‌نژاد نسبت به داستان كاملا مردانه است و تفاوت ديدگاه‌هاي كارگردان‌هاي زن و مرد در اين نمايش كاملا به چشم مي‌خورد.
 

در اين اجرا حق زن و مرد كاملا مساوي در نظرگرفته‌شده است. هيچ‌كدام نسبت به ديگري برتري ندارند و نمي‌توان هيچ‌كدام را به عنوان مقصر درنظرگرفت. حتي جاهايي مرد را بيشتر از زن محق مي‌داند؛ زماني كه صحبت از جادو مي‌شود اين حس به تماشاچي دست‌مي‌دهد كه آن زن دچار مشكل روحي و رواني است كه زماني مرد را جاي آلن دلون گذاشته و با چنين تصوراتي او را بزرگ كرده است. اما زن داستان اصلي شما، زني است با دغدغه‌هاي امروزي.

نظر شما كاملا درست است اما در كل اين كتاب هيچ مردي آدم بدي نيست، فقط فضاي اصلي داستان كمي زنانه است. در انتهاي نمايش قبلي هم يك نامه داده‌ مي‌شد كه مرد داستان آن را به جا گذاشته‌بود تا زن آن را پيدا كند و دلايل تركش را در آن توضيح داده‌ بود. در كار قبلي اميدي كه زن داشت، فضاي قشنگي ايجاد مي‌كرد. اما زن نمايش جديد بيشتر در فضاي نابودي و كينه و انتقام قرار دارد.

در اين نمايش احساساتي كه لازمه درگير شدن با نقش و نمايش است، به انسان دست نمي‌دهد. به‌خصوص كه من مخالف واژه جادو و جنبل بودم و فكر مي‌كنم اين موضوعات تماشاگر را از فضاي اصلي و احساسي كه بايد براي نمايش خرج كند، دور مي‌كند.

معمولا حال‌وهواي فانتزي، ويژگي آثار آقاي نرگس‌‌نژاد است. آقاي نرگس‌‌نژاد اهل جنوب است و فكر مي‌كنم فضاي جنوب در اين باورها و آيين‌ها تاثير بسزايي دارد. به نظرم اين كار ترويج خرافه نيست، روايت رسوم فرهنگي است كه از قديم بين مردم ما وجود داشته و در همين نمايش هم بطالت آن نشان‌داده‌مي‌شود. حتي در يكي از ديالوگ‌ها زن نمايش مي‌گويد، شايد اصلا جادو هيچ‌وقت اتفاق نيفتد.

به نظر آقاي نرگس‌‌نژاد در شيوه كاري‌اش از حجم احساسات مي‌كاهد.

در كل آقاي نرگس‌ نژاد به بازي و درام نگاه مينيمال دارند. در حين بازي سعي داشتم كلماتي را اضافه كنم كه تماشاگر بيشتر متوجه داستان و نمايش شود اما ايشان مي‌گفتند كه اصلا نمي‌خواهم بفهمند! ذهن تماشاگر بايد به چالش كشيده شود. هنگام تمرين به اين نتيجه رسيديم كه هر دو نوشتن يكديگر را مي‌پسنديم اما بلد نيستيم مثل هم بنويسيم. اعتقاد من اين است كه مخاطب بايد با راحتي و آسودگي به تماشاي يك نمايش بنشيند و كارگردان بايد با ساده‌ترين اتفاق ممكن او را به يك لحظه رهايي يا همدردي يا بسته به رسالتي كه هر نمايش‌ دارد، به هدفي كه مي‌خواهد برساند. ولي آقاي نرگس‌‌نژاد مخاطبان هوشمندتري را مي‌پسندد و سعي او در اين است كه مخاطب را با ابهام و سوالي در ذهن به بيرون از سالن نمايش هدايت كند. اين نگاه مردانه براي من جالب است. به نظر من تضاد جالبي در اين نمايش ايجاد شد؛ يك داستان فوق‌العاده احساسي با نگاه مردي كه در نمايش دادن احساسات امساك مي‌كند، به اجرا درآمد. فكر مي‌كنم اين تضاد مي‌تواند نقطه قوت نمايش باشد.

در كل كاراكتر شما در هر نقشي احساسات زيادي را به مخاطب منتقل مي‌كند. اما احساس مي‌كنم در اين كار مقداري دست‌وپايتان بسته شده است. اين تغيير فضاي كاري براي شما مشكل ايجاد نمي‌كرد؟

دليل پيشنهادم به آقاي نرگس‌‌نژاد براي همكاري با ايشان اين بود كه مي‌خواستم فضاي جديد را تجربه كنم. مي‌خواستم در يك فضاي سردتر و بسته‌تر احساساتم را هدايت كنم و كمتر بروز دهم.

برايتان مهم نبود كه آن زن به ‌شدت احساساتي قبلي، تبديل به يك زن انتقامجو شود؟

باور من اين است كه هر زني با هرميزان از عشق، اگر رها شود و خودش را نجات ندهد، ممكن است به چنين موقعيتي برسد و اين تغيير شخصيت در او ايجاد شود. به‌نظر من تمام زنان دنيا بعد از يك شكست عاطفي در زندگي دو راه بيشتر ندارند؛ يا بايد زندگي جديدي را شروع كنند يا اينكه به هيچ‌وجه نمي‌توانند زندگي كنند. نمي‌شود با بخشي از خاطرات آن رابطه زندگي كرد. اين مردها هستند كه مي‌توانند روش ميانه را درپيش بگيرند؛ مي‌توانند همزمان دو رابطه را هدايت كنند.

وارد نشدن به ماجراهاي فمينيستي خودخواسته بود يا به طور اتفاقي و ناخواسته از اين جريان دوري كرديد؟

در نوشتن كتاب به‌طور خودخواسته از اين جريان دوري كردم. زيرا هميشه مردهاي خوبي همكار من بودند. من در زندگي حدودا به بيشتر از 50‌ درصد خواسته‌هايم رسيده‌ام و اين را مديون همكارهايم كه مرد بوده‌اند، مي‌دانم. پدرم در تربيت من نقش مهمي را ايفا كرده است و در علاقه‌ام به هنر بسيار موثر بوده است. برادر بزرگم و دايي‌هايم هميشه در زندگي من تاثير مثبتي داشتند. به همين دليل، نگاه فراجنسيتي از ابتدا در زندگي من وجود داشته است. هيچ‌وقت در يك رابطه به دنبال مقصر بودن صرفا مرد يا زن، نمي‌گردم. در اين سن به اين نتيجه رسيده‌ام كه زن و مرد دو خلقت كاملا متفاوت دارند كه جاهايي يكديگر را كامل مي‌كنند و جاي ديگر تضادهايشان باعث اختلاف بين آن دو مي‌شود. به‌نظر من اگر بخواهيم تمام مشكلات را از جانب مرد بدانيم، زن يك موجود بسيار ضعيف شناخته مي‌شود. درحال حاضر موضوع فمينيست در دنيا هم بحث كهنه‌يي شده است.

در توضيح نمايش قبلي گفتيد كه در پايان، نامه‌يي پيدا مي‌شود كه دلايل رفتن مرد در آن گفته ‌شده است. در كار آقاي نرگس‌‌نژاد، مرد داستان به ‌صورت عيني درآمده و در حين ديالوگ گفتن شما ثابت نشسته است ولي در واقع خيال آن زن است. از جايي به بعد اين مرد خيالي بلند مي‌شود، صحبت مي‌كند و دلايلش را مي‌گويد. آيا شما شخصا با اين رويه موافق بوديد؟

در ورژن اوليه نمايشنامه آقاي نرگس‌‌نژاد، مرد دلايلش را نمي‌گفت و آن مونولوگ طولاني را نداشت. من مرد آن نوشته را بيشتر مي‌پسنديدم، زيرا حالتي دست‌نيافتني داشت و ابهام بيشتري براي تماشاگر ايجاد مي‌كرد. ولي در ورژن بعدي به اين دليل كه آقاي نرگس‌‌نژاد بازي پژمان را دوست داشت و بازيگر جديدي را كشف كرده ‌بود كه مي‌خواست به او مجال ديده‌شدن بدهد، اين تغييرات را ايجادكرد. علي نرگس‌‌نژاد به درام بسيار مقيد است و از خوبي‌هاي كار او رعايت اندازه در كار بود. در متن اوليه ديالوگ‌هاي من خيلي كوتاه‌تر بود و آن را بيشتر دوست داشتم. ولي به دليل اينكه آقاي نرگس نژاد به هسته درام بسيار اعتقاد دارد، فكر مي‌كنم بيان كردن دلايل مرد در ذهنيت ايشان شكل گرفت و تصميم به اجراي آن گرفتند.

در بيان قضيه آلن دلون، با كار آقاي نرگس‌‌نژاد مشكل داشتم. چون هيچ‌وقت زني زندگي‌اش را به‌پاي يك شباهت نمي‌دهد؛ مگر اينكه به لحاظ روحي دچار مشكل باشد.

به‌لحاظ دراماتيك استفاده از آلن دلون در كار، نمايشي و قشنگ است. ولي به‌جهت مضمون، من هم با آن مشكل داشتم.

نمي‌شود تشخيص داد اين‌همه عشق و جنون مربوط به مرد داستان است يا آلن دلون. احتمالا آقاي نرگس‌نژاد عمدا اين دوگانگي را در شخصيت زن ايجاد كرده كه متوجه نشويم اين عشق مربوط به كدام‌يك است.

ديالوگي در نمايش هست كه كمي اين ابهام را برطرف مي‌كند. زن به مرد مي‌گويد: «هر جونوري بودي، چون خيلي مي‌خواستمت زندگي‌ام شده اين جهنم». واقعيت اين است كه آقاي نرگس‌‌نژاد نمي‌خواست به اين شخصيت حق بدهد.

 

يكي از مشكلاتي كه در تئاتر با آن مواجه هستيم اين است كه وقتي كارگرداني از يك نويسنده متني را مي‌گيرد، خود را محق مي‌داند تا در متن هر تغييري را ايجاد كند. در اين كار هم كارگردان، نگاه خودش را به نمايش گذاشته است، نه نگاه نويسنده.

تا حدودي با حرف شما موافقم اما نويسنده‌هاي ما تا حد زيادي دچار خودبزرگ‌بيني هستند. اصولا در هر كاري كارگردان هرچقدر هم به قصه وفادار باشد، باز برداشتي متفاوت خواهدداشت، چون جهان‌بيني خودش را به قصه اضافه مي‌كند. نويسنده‌هاي جوان بايد تكليف‌شان را معلوم كنند. اگر اجازه مي‌دهند از كارشان استفاده شود بايد برداشت آزاد و شخصي كارگردان را از كارشان بپذيرند. معمولا كمتر پيش مي‌آيد اجازه استفاده از نوشته‌هايم را به كسي بدهم ولي اگر نوشته‌ام را در اختيار كسي براي ساخت بگذارم، اجازه تغيير و برداشت آزاد را به او مي‌دهم.

خيلي از نويسنده‌هاي ما به‌ خاطر اختلافاتي كه در همين مورد با كارگردان‌ها پيدامي‌كنند، متن‌هايشان را در اختيار آنها نمي‌گذارند.

جا دارد كه از آقاي نرگس‌‌نژاد تشكر كنم ايشان دغدغه‌هايي از اين قبيل در كار نداشتند و بسيار بزرگوارانه برخورد كردند. ولي در حوزه سينماي ايران معمولا كارگردان‌سالاري حاكم است. وقتي كارگردان متني را از يك نويسنده مي‌گيرد و تغييراتي در آن ايجاد مي‌كند، تا حدي بر مطرح كردن تغييرات و اضافات متن توسط خودش اصرار مي‌ورزد كه نويسنده زير سايه آن كارگردان گم مي‌شود.

به ‌دليل اين قبيل اختلافات، بسياري از كارگردان‌هاي تئاتر از نمايشنامه‌هاي خارجي استفاده مي‌كنند و با نويسنده‌هاي ايراني كار نمي‌كنند.

در اين مورد آقاي نرگس نژاد بسيار صادقانه پا پيش گذاشتند و به نسبت كارگردان‌هايي كه در اين سيزده‌ سال با آنها همكاري كرده‌ام، خودخواهي شخصي نداشتند. آنقدر اجراي خوب نمايش برايشان اهميت دارد كه به مسائل ديگر دامن نمي‌زنند. مورد ديگري كه در كار ايشان پسنديدم اين بود كه از ديده‌شدن بازي بازيگر بيشتر از كارگرداني، نمي‌ترسند.

شما معمولا بازيگري هستيد كه در خدمت نمايش هستيد و بيش از يك بازيگرمعمولي براي كار انرژي صرف مي‌كنيد. شايد به همين دليل تيغ بعضي از منتقدان به سمت شما نشانه مي‌رود. اين‌طور گفته مي‌شود كه حضور پژمان جمشيدي در اين تئاتر با معرفي شما بود به اين دليل‌كه در سريال پژمان همبازي بوديد و حضور موفقي هم داشت و شما خواستيد كه اين موفقيت را در تئاتر هم تجربه و جذب مخاطب كنيد. آيا با اين گفته موافقيد؟

دقيقا موافقم و تمام اعتراضات را هم پذيرا هستم. از ابتدا به دنبال آدمي نبوديم كه بخواهيم جنجال ايجاد كنيم. خيلي از بازيگرهاي تئاتر را درنظر گرفتيم. كساني بودند كه در كارهاي ديگر حضور داشتند يا بر سر مسائل مالي به توافق نرسيدند. حتي من به خود آقاي نرگس‌‌نژاد براي بازي اين نقش پيشنهاد دادم. ما واقعا براي پيدا كردن بازيگر دچار مشكل شده‌بوديم. برخي بازيگران درجه يك تئاتر را به آقاي نرگس‌‌نژاد پيشنهاد مي‌دادم اما اصلا به ذهنيت ايشان نزديك نبودند. پژمان جمشيدي سال‌هاست كه از مخاطبان حرفه‌يي تئاتر است و حتي قبل از بازي در سريال پژمان بارها گفته‌بود كه دوست دارد بازيگر تئاتر شود. به نظر من در سريال هم بازي بسيار خوبي ارائه‌كرد. همان‌طور كه ديديد توانست گليم خود را از آب بكشد و به‌خوبي ايفاي نقش كرد. بعد از مدت‌ها جست‌وجو پژمان براي نقش مرد در تئاتر به ذهنم رسيد و او را به آقاي نرگس‌‌نژاد پيشنهاد دادم. ايشان هم استقبال كردند به‌شرطي كه قبل از كار، متن را بخواند و از او تست بگيرند. پژمان بيان خوب و صداي رسايي دارد و حدود پانزده سال است كه آواز و ترانه كار مي‌كند و اين نكته هم در انتخاب او بسيار موثر بود. اين نقش، نقش حسي و عجيب و غريبي نبود كه پژمان از عهده انجام آن برنيايد ولي چيزي كه در او براي من جالب است، باهوش بودن او است كه تمام نكات و ريزه‌كاري‌ها را به سرعت يادگرفت.

جمشيدي بازي متوسطي را ارائه داده است. فقط به لحاظ اسمي از او استفاده‌شده است. خيلي نمي‌تواند حس خوبي را به مخاطب منتقل كند و به لحاظ بدني هم در اجرا با تماشاگر ارتباط برقرار نمي‌كند. من مخالف علاقه او به تئاتر و حضور او در صحنه نيستم اما مي‌توانست با يك نمايش ساده‌تر تئاتر را آغاز كند، نه با يك نمايش حرفه‌يي.

فكر مي‌كنم آقاي نرگس‌‌نژاد چيزي در پژمان ديده كه او را براي اين نقش برگزيده است. چون قبلا هم پيش آمده بود كه در كارهاي ديگري از بازيگر صفر استفاده كرده‌بودند. براي ايشان نزديكي بازيگر به ذهنيت او اهميت بيشتري دارد تا اينكه صرفا از بازيگر درجه يك استفاده‌كند. چون ايشان در كارهاي قبلي هم از بازيگر صفر استفاده كرده‌بودند، انتخاب پژمان اتفاق عجيبي نبود. در هرصورت ما خوشحال هستيم از اينكه حضور پژمان باعث شد كار، بيشتر ديده‌شود. باتوجه به زحمت زيادي كه هر شب براي اين نقش مي‌كشم، استقبال بيشتر مخاطبان حتي به واسطه حضور پژمان براي من خوشايند است. ممكن است پژمان جمشيدي در اين كار درخشان نباشد ولي وقتي برخي مسائل را در كفه ترازو قرار مي‌دهيم، نهايتا از انتخاب مان راضي هستيم. خيلي از كساني كه به‌خاطر حضور پژمان براي نخستين بار به تماشاي تئاتر آمده‌بوند، به‌قدري راضي بودند كه مي‌گفتند از اين به بعد هميشه به تماشاي تئاتر خواهندآمد.

چون در ابتداي نمايش، شروع‌كننده شماييد و با حجم بالايي از احساسات مواجهيم، به نقش پژمان كه مي‌رسيم ناگهان نمايش افت مي‌كند. شايد اگر نمايش با پژمان شروع مي‌شد و با نقش شما به اوج مي‌رسيد حس بهتري را منتقل مي‌كرد.

در اين‌صورت احتياج به درام ديگري داشتيم. شايد اگر آقاي نرگس‌‌نژاد، پژمان را در يك كار ديگر‌روي صحنه ببرد، بتواند روي توانايي‌هاي او بيشتر كاركند. يكي ديگر از خصلت‌هاي خوب آقاي نرگس‌نژاد اين است كه خيلي به بازيگر كمك مي‌كند و اصلا بازيگر روي صحنه رها نمي‌شود.

به‌خاطر فضاي محدود تئاتر و مشكلاتي كه بازيگرها، دانشجويان و فارغ‌التحصيلان تئاتر دارند، همه پشت درهاي سالن‌ها مانده‌اند براي اينكه بتوانند كاري را اجرا كنند و نمي‌توانند.حالا به‌خاطر يكسري از اتفاقات آدم‌هاي ديگري در تئاتر حضور پيدامي‌كنند. نمي‌خواهم بگويم جاي كسي را تنگ مي‌كنند چون كسي كه استعداد دارد خودش را پيدا مي‌كند. اما كمكي كه اهالي تئاتر مي‌توانند به خودشان بكنند، جا انداختن اين فرهنگ بين مردم است كه قرار نيست سالن‌هاي تئاتر با چهره‌ها پر شود. ما تئاترهاي دانشجويي پرفروشي تابه‌حال داشته‌ايم.

بله ولي اين را بگويم كه جوان‌هاي اين نسل تنبل و غرغرو هستند. كار نمي‌كنند و در عين حال اعتراض و شكايت هم مي‌كنند. اگر شخصي در زمينه‌هاي مختلف فعاليت و تلاش كرد و سپس به نتيجه نرسيد، آن زمان حق اعتراض دارد. كسي كه تلاش كند مطمئنا ديده‌خواهدشد.

 


منبع: روزنامه اعتماد