سیامک احصایی کارگردان نمایش «آکواریوم» معتقد است که انسان معاصر روز به روز تنها‌تر می‌شود و این موضوع خطری بیشتر از بیماری سرطان دارد. او می‌گوید: «آکواریوم» از دل همین تنها بودن در جهان پیشرفته امروز شکل گرفته است.بدون تردید سیامک احصایی را باید یکی از مطرح‌ترین طراحان صحنه‌ای معرفی کنیم که البته در کنار تخصص اصلی اش، نمایش‌هایی همچون «واقعیت اینه که خورشید دور ما می‌گرده»، «تونل» و «ترمینال» را نیز برای اجرا کارگردانی کرده است. او سال گذشته همراه با حمید پورآذری تجربه موفق خانه ابری را در ایرانشهر سپری کرد و حال به سراغ اجرای نمایش «آکواریوم» در تئاترشهر رفته که اتفاقاً از سوی مخاطبان با استقبال خوبی مواجه است. این موضوع بهانه‌ای شد تا با سیامک احصایی به گفت‌و‌گو بنشینیم.آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گپ‌وگفتی با کارگردان نمایش «آکواریوم»، ساعاتی پیش از اجرا در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر است.
 
 



پایگاه خبری تئاتر- ایران: از نمایش قبلی شما که «خانه ابری» بود، یک سالی می‌گذرد؛ چه شد که بعد از آن اثر به سراغ نمایشی با فضای متفاوت آمدید؟ و اینکه چرا آکواریوم را به‌عنوان اسم این اثر انتخاب کردید؟

اصولاً عادت دارم که در یک شکل و فرم نمانم و در هر کار تجربه متفاوتی را از سر بگذرانم. البته فضای این کار خیلی دور از دو نمایش اولی که به صحنه بردم؛ یعنی نمایش‌های «واقعیت اینه که خورشید دور ما می‌گرده» و «ترمینال» نیست.
درباره انتخاب این اسم نیز باید بگویم که آکواریوم از این نمایش خیلی دور است؛ ولی از آن ناراحت نیستم. چون اعتقاد ندارم که حتماً باید اسم اثر به آن شبیه باشد. از روز اول دو آدمی که از پشت دو فضای شیشه‌ای به هم نگاه می‌کردند، شبیه دو ماهی در دو آکواریوم جدا بودند. این حس تصویری از ابتدا با من همراه بود و سبب شد که برای اسم آن آکواریوم را انتخاب کنم.

دکور این اثر به تنهایی برای مخاطب جذابیت‌های بصری را ایجاد می‌کند و این موضوع در شرایط فعلی که تا حدی طراحی صحنه به فراموشی سپرده شده، قابل تحسین است؛ اما با توجه به تخصص اصلی شما که طراحی صحنه است؛ آیا ابتدا این تصویر را در ذهن خود داشتید و به چنین قصه‌ای رسیدید یا اینکه برای این متن چنین طراحی انجام دادید؟

در این موارد برعکس هستم ابتدا فضایی در ذهنم شکل می‌گیرد و سپس برای آن به‌دنبال داستان می‌گردم. مدت‌ها بود که تصویری ذهنم را درگیر کرده بود. دو فضای مستقل روبه روی هم، که دو آدم در آنجا با هم ارتباط برقرار می‌کنند. در واقع در داستان خانم قزوینی تصویر‌های ذهنی خودم را دیدم و آن را برای اجرا انتخاب کردم.

برگردیم به یکی از آثار قبلی شما، نمایش «قرار» که قصه آن از جهاتی به این اثر شباهت دارد؛ در «قرار» زن و مرد تنهایی از طریق فضای مجازی با هم ارتباط برقرار می‌کنند و اینجا مجدداً زن و مردی را می‌بینیم که از طریق دو پنجره تنهایی هم را پر می‌کنند. این نوع نگاه به ارتباط آدم‌ها از کجا ناشی می‌شود؟

نمی‌خواهم که به‌طور کامل با حرف شما مخالفت کنم؛ اما این نمایش ارتباطی با نمایش «قرار» ندارد. در «قرار» قصه بر سر شرایط مجازی است و هیچ موقعیت مشخصی وجود ندارد. ولی داستان آدم‌های آکواریوم در موقعیت و فضای مشخصی روایت می‌شود. تنها چیزی که در این دو قصه مشترک بوده؛ تنهایی آدم هاست. در این سال‌های اخیر به این مسأله رسیدم که بخش اعظمی از ما انسان‌ها با وجود آنکه در جامعه‌ای بزرگ، همراه با آدم‌های دیگر هستیم؛ رسماً تنها زندگی می‌کنیم. وقتی بر سر مسائل مختلف با آدم‌ها مخالفت می‌کنیم، یا اینکه از طریق فضای مجازی به آدم‌ها نزدیک می‌شویم؛ در واقع در حال حرکت به سوی تنهایی هستیم. در ذهن خود خیالی را ساخته‌ایم و تنهایی خود را با آن پر کردیم؛ کما اینکه اگر روبه روی خود را درست‌تر نگاه می‌کردیم و وارد ارتباط با آدم‌ها می‌شدیم؛ چه بسا تمام چیز‌هایی که خیال آن را کرده‌ایم، به‌صورت واقعی وجود داشته باشد. از یک زمانی به بعد در زندگی ما، اتفاقی افتاده که سبب تغییر شکل اجتماعی شده است. مدت‌هاست که فکر کردن به تنهایی آدم‌ها جزئی از ذهنم شده و حتی در نمایش تونل هم چنین قصه‌ای را در شکل و فرم دیگری داشتم. شاید بهتر باشد که خودم را از این مهلکه نجات دهم؛ چراکه در این گفت‌و‌گو کم کم به این نتیجه می‌رسم که این قضیه قسمت زیادی از ذهنم را گرفته است.

آیا برای شخصیت زن و مرد این اثر و نوع ارتباط‌شان در جامعه مدرن امروز به‌دنبال مابه ازای بیرونی هم بوده اید؟

اصولاً در حال پرورش یک کاراکتر؛ مدت‌های زیادی را به این فکر می‌کنم، که ما به ازای آن چه چیز می‌تواند باشد. در اطراف، خانواده یا اینکه اصلاً فردی باشد که تنها او را دو ساعت دیده‌ام. علاوه بر این موضوع در تمرین‌ها هم بچه‌ها خودشان چیز‌هایی را به کاراکتر اضافه کرده و به آن شکل می‌دهند.

قبول ندارید که در جامعه امروز، ارتباط دو آدم از پنجره قدری غیر قابل باور است؟ یعنی واقعاً برای آن ما به ازای بیرونی وجود دارد؟

شما از آن جهت باور ندارید، که از ابزار پیشرفته ارتباطی امروز بهره می‌برید. یکی از تماشاگران این اثر که اتفاقاً سن زیادی هم نداشت؛ بعد از دیدن «آکواریوم» جمله‌ای گفت که خیلی زیبا بود. گفت: تا چند سال پیش که در فلان محل زندگی می‌کردم، پنجره آپارتمانم مشرف به خانه‌ای بود، که آدم‌هایی در آن زندگی می‌کردند. درس می‌خواندند و در رفت و آمد بودند. آدم‌های آن خانه اینقدر برایم مهم بودند، که می‌دانستم فلان روز یکی از آنها کلاسی دارد. یا اینکه می‌دانستم یکی از آنها در ساعت فلان قراری دارد؛ او را چک می‌کردم سر تایم برود، اما اینکه کجا می‌رود را نمی‌دانستم. این بنده خدا می‌گفت که وقتی «آکواریوم» را دیدم؛ تا خانه و حتی روز بعد به این موضوع فکر می‌کردم که خدای من این نگاه کردن به آدم‌های آن پنجره که همین الان دلم برایشان تنگ شد؛ از چه زمانی یادم رفت. چیز‌های خیلی زیادی در زندگی ما وجود دارد، که خیلی از ما اصلاً آن را نمی‌شناسیم. به‌عنوان مثال در منطقه زندگی شما رفتاری وجود دارد، که من آن را نمی‌شناسم. اما این موضوع دلیل بر این نبوده، که آن رفتار وجود ندارد. به اعتقادم هنوز هم کوچه‌هایی در این شهر وجود دارند، که وسعت پنجره‌های آنها بیش از 3 متر نیست و مطمئن باشید که آنجا چنین اتفاق‌هایی در حال رخ دادن است.شایدشما درست بگویید؛ ولی اول اینکه آن قشر از جامعه که می‌گویید، اصلاً شرایط تئاتر دیدن ندارند و به‌طور کلی در شرایط جامعه امروز کمتر کسی وقت ایستادن پشت پنجره را دارد.

تنها می‌توان گفت چه حیف که این قدر زمان وجود ندارد. خیلی دوست دارم تا از آنهایی که وقت ندارند به پنجره‌های رو به روی خانه خود نگاه کنند، بپرسم آخرین باری که کتاب خوانده‌اند، کی بوده است؟ آخرین باری که به درد دل دوست خود گوش دادند، کی بوده؟

آن کارگری که بعد از اتمام کارش، خرد و خاکشیر به خانه می‌رسد، تئاتر نمی‌بیند و مشتری من نیست، اما در این جامعه وجود دارد و اگر پنجره‌اش مشرف به پنجره‌های دیگری باشد، قطعاً به آن نگاه خواهد کرد. به این دلیل که او درگیر چیز‌هایی که امروز قشر روشنفکر جامعه ما درگیر آن هستند، نیست. دلمشغولیات آدم‌هایی در جامعه ما زیاد شده، که‌ ای کاش زیاد نشده بود و آنها زمان دیدن و لمس کردن چیز‌های قابل لمس جامعه را داشتند. البته شرایط این موقعیت را ایجاد کرده و آنها هم تقصیر چندانی ندارند، ولی با نسپردن صددرصد خود به این وضعیت می‌توان تا حدی با آن مقابله کرد.

شخصیت‌های این اثر آدم‌های تنهایی هستند، که مخاطب پیشینه‌ای از گذشته آنها ندارد و تا آخر هم چیز دندان‌گیری نصیبش نمی‌شود. به همین دلیل بعضی اقدامات شخصیت‌ها برای مخاطب گنگی ایجاد می‌کند. این موضوع را می‌پذیرید؟

شخصیت‌های این اثر به‌عنوان یک مدل انتخاب شده‌اند. اگر مرد نمایش را یک آرتیست در نظر می‌گرفتیم، این‌طور القا می‌شد که این موضوع تنها مختص به هنرمندان است. در هیچ جای آکواریوم حتی نمی‌گوییم که این موضوع مختص به ملت ایران است؛ به این دلیل که تنهایی آدم‌ها را در هر مکانی می‌توان دید. همه آدم‌های دنیا می‌توانند با خیال کردن تنهایی خود را پر کنند. شخصیت مرد این اثر اینقدر خیالش را در داشته‌هایش بزرگ می‌کند که در نهایت وقتی تنها می‌شود؛ با نگاه کردن به آن خود را ناتوان دیده و باز به‌دنبال واقعیت می‌رود.

خب برای این آدم راه تسکینی هم در نظر دارید؟

این که آدم‌ها با انجام چه کاری حالشان خوب می‌شود، کار من نیست. شاید آدمی پیدا شود، که توانایی گفتن این موضوع را در نمایش دیگری داشته باشد. اما کاری که من انجام می‌دهم این است که تکه‌ای از واقعیت هولناک جامعه را به دنیای نمایش بیاورم و همانند آینه در مقابل مخاطبان قرار دهم.

از نظر شما پرداختن به این موضوعات در شرایط فعلی از چه ضرورت‌هایی برخوردار است؟

پرداختن به این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است. به این دلیل که ما روز به روز بیشتر به سمت فرد‌گرایی می‌رویم. شاید همین‌که  در ذهن مخاطب سؤال ایجاد شود که خب چطور این آدم از این وضع نجات پیدا می‌کند تلنگری باشد تا مخاطب بفهمد که این شخصیت خودش است. چراکه وقتی من بفهمم کجا ایستاده‌ام و آنجا به چه اندازه خطرناک است؛ تازه احساس خطر می‌کنم. اول باید این آگاهی را داشته باشیم، که در چه جایگاه خطرناکی قرار داریم و بعد به فکر راهکاری برای آن بیفتیم. البته این بیماری سرطان نیست، اما می‌تواند از سرطان خیلی سخت‌تر باشد چراکه وقتی تنها شدید؛ همان قدر منزوی می‌شوید و همان قدر هیچ.









صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater