آمادئوس، به کارگردانی جواد مولانیا، نمایشی است که به نظر میرسد از امکانات و دستمایههای بالقوه مستتر در متن پیتر شفر، از جمله رویکرد حماسی-تراژیک، جدلی، نقد قدرت، انرژی دراماتیک موسیقیایی و.. بهره قابل توجهی در اجرا نبرده است و به دلیل رویکرد گاه سرسری و حتی میانمایه نسبت به مضامین و نیز شیوهی طراحیها، امکان تاثیریگذاری عمیق و چندجانبه را در جلوههای نمایشی آن محدود نموده است.
چارسو پرس: گروه تئاتر اگزیت- اردشیر شیرخدایی:
ارزشگذاری منتقد: نیم ستاره - ضعیف
آمادئوس عمدتا سرگرمیساز و تفننی است تا تراژیک و عمیق... نمایش در کلیتش دچار ناهماهنگی و حتی در جاهایی شلخته و بیدقت است.
در بروشور نمایش نوشته شدهاست:«آمادئوس، برگرفته از زندگی نابغه موسیقی، موتزارت» .
در یک جستجوی ساده اینترنتی هم درباره نمایشنامه آمادئوس پیتر شفر، متوجه خواهیم شد که این اثر اگرچه ممکن است در طبقهبندی نمایشهای زندگینامهای قرار بگیرد، اما محققان و شرححالنویسان معتقدند بسیاری از وقایع این نمایشنامه از جمله علت مرگ زودهنگام موتزارت، نابغه موسیقی، واجد صحت تاریخی نیست و اساسا جدال مرگبار آنتونیو سالییری آهنگساز دربار با موتزارت خیالپردازی دراماتیزه شده است. در واقعیت آنتونیو سالییری معلم برجسته موسیقیدانان شهیری چون بتهوون و شوبرت و... بود. با مرگ موتزارت ارتباطی نداشته و حتی به پسر موتزارت، موسیقی درس میداد.
زندگی و مرگ زودهنگام نابغه موسیقی اتریشی همواره با رازآلودگی و ابهام همراه بوده، پیتر شفر، نمایشنامه آمادئوس را در سال ۱۹۷۹ میلادی و تحت تاثیر نمایشنامه کوتاهی از الکساندر پوشکین، نویسنده شهیر روس با عنوان «موتزارت و سالییری» نگاشت و بعد از اولین اجرای بسیار موفق در لندن، شفر چندین بار متن اولیه را بازنویسی و تغییر داده است. میلوش فورمن، فیلمساز سابق موج نوی سینمای چکسلواکی، در سال ۱۹۸۴ فیلم آمادئوس را بر اساس فیلمنامه شفر از این نمایشنامه ساخت که موفقیتهای بسیاری به دست آورد.
به نقل از سالییری در نمایش آمادئوس:«مکان نمایش در تمام مدت وین است و زمان آغازش ۱۷۸۱ در دوران روشنگری و پیش از آنکه در فرانسه گیوتین فروافتد و زندگی همه ما را به دو نیم کند..».
کلمه آمادئوس به معنای «عشق به خداوند» است. شخصیت اصلی نمایش آمادئوس اما نه ولفگانگ آمادئوس موتزارت، بلکه آنتونیو سالییری است. سالییری یک معتقد سفت و سخت بوده و می خواهد الوهیت خداوند از طریق موسیقی در او حلول کند و به نوعی وجود و حضور موتزارت را مخل این امر میانگارد. او شخصیتی است که با مجادله مداوم با ایمان و وجدانش، سرانجام روحش را به حسد و نفس خودخواهانهاش میبازد و عواقب تراژیک و اسفباری بر زندگی شوریده یک نابغه و خودش میگذارد. در نمایشنامه، سالییری تنها کسی معرفی میشود که ارزش واقعی موسیقی موتزارت را درک میکند. او با منصبی که در دربار دارد به طور مخفیانه به تخریب چهره موتزارت و موقعیتهای شغلی و مالیاش میپردازد و نهایتا در طی ده سال موتزارت را در وضعیت فلاکتبار مالی و روحی قرار میدهد و سم مرگبار را به طور استعاری در طول این مدت به کام و وجود ولفگانگ میچکاند.
جواد مولانیا کارگردان نمایش آمادئوس گفته:«در اجرای این اثر تلاش شده در عین پرداختن به مضامینی چون حسد و طمع، نمایش سرگرمکننده خلق شود.» او تاکید دارد که آمادئوس به زبان امروزی نزدیک شده و نگاه جدیدی به متن داشته است.
اما به نظر میرسد نمایش آمادئوس، بیشتر با نوعی رویکرد کاهلانه در قبال اجرایی کردن نمایشنامه عمل کرده است. اساسا بخشهایی از نمایشنامه یا حذف شدهاند یا به شدت کم اثر شده است. این زبان و نگاه جدید ادعا شده توسط کارگردان، چگونه در نمایش اتفاق افتاده است؟ اساسا ایده نگاه جدید برای نمایشنامهای با مضمون معرفی شخصیتهای تاریخی و موسیقیایی که اتفاقا در دوران مدرن و با رویکرد مدرن نگاشته شده است، چه مفهومی دارد؟
نگاه تازهای به متن آمادئوس در نمایش مولانیا قابل ردیابی نیست. طراحی غیرخلاقانه و تکراری مانند پوشیدن کفش ورزشی All-stars توسط بیشتر بازیگران و همسرایان که در تضاد با لباسهای قدیمیتر قرار میگیرد و یا استفاده رقتانگیز از ویدئوپروجکشن بر روی پرده چروک نصب شده در یک طرف صحنه که گاهی تصویر فضاهای داخلی مانند کاخ شونبرون و.. را به فراخور صحنه منعکس میکند، هیچ یک معنا و نگاه جدید و امروزی را به نمایش نیافزوده است.
یکی از ویژگیهای بارز در متن شفر، کاربرد و ارجاعات قطعات موسیقی موتزارت و سالییری و .. در نوشته است. از طرفی فرازهای مهم نمایش به قطعات و آثار دورههای مختلف کاری موتزارت ارجاع میدهد. مشخصا اپرای دستبرد به حرمسرا، عروسی فیگارو، دون جیوانی، فلوت سحرآمیز و...
یکی از تلاشهای هر طراحی موثر و اثربخش از این نمایشنامه، درهم آمیختگی درست و معنارسان این قطعات موسیقیایی با اجرا در ابراز دراماتیک اثر است. در نمایش آمادئوس بیشتر با یک برخورد کاربری سطحیانگارانه و درعینحال فریبکار از موسیقی( موتزارت ) مواجه هستیم. به عبارتی کارکرد موسیقی در این نمایش صرفا برای مصادره توجه سطحی مخاطبان به موسیقی است و در راستای تعمیق درک نمایشنامه و موضوعیت موسیقی ارجاعی در بستر درام تلاش کمی صورت گرفته.
موسیقی به عنوان یکی از ارکان جلوبرنده نمایش آمادئوس، به یک کنش تنیده در درام نمیانجامد و کاربرد موسیقیایی موتزارت، اکثرا در حد قطعات اجراشده در میانبرنامهای در حد فاصل گفتن دیالوگها، صرفا جنبه سرگرمکننده و تزئینی مییابد و البته برخی از تماشاگران را مرعوب یا شیفته مینماید و به همین دلیل جنبه فریبکار دارد.
مشخصا در نمایش مولانیا، نقش پدر موتزارت، شخص نقابدار و ارتباط استعاری آن دو با هم و سالییری، پرداخت نشده است. شفر در مقدمه یکی از ویرایشهای نمایش نوشته است؛ سالییری حتی خود را به عنوان پدر ولفگانگ عرضه میکند.
همپیوندی قطعه دونجیوانی و پدر آمادئوس را سالییری (در نمایشنامه) اینگونه توصیف میکند: «[ به تماشاگر ] حضور پدر در اپرای دونجیوانی. پدری که در اپرا صورت محکومکنندهای دارد. گناهکاری که به جهنم پرتاب میشه... از همینجا شکل گرفت ...» و در واقع به رابطه مسالهدار موتزارت و پدرش میپردازد و همه اینها در تاریکی روشن صحنه و به هنگام به گوش رسیدن اورتور مهیب اپرای دونجیوانی... اتفاقی که در اجرای مولانیا تجربه نمیشود. حتی در ادامه به شخص نقابدار(سالییری) که در قالب ملکالموت بر موتزارت ظاهر میشود تا سفارش ساخت رکوییم را بدهد، پرداخت درستی نمیشود.
این رویکرد نسبت به نمایش احتمالا ناشی از برداشت سرخوشانه (و نه جدید) کارگردان از آمادئوس است. پرهیز از تراژدی و وقایع تلخ… در حالی که این صحنهها مشخصا مرگ پدر و نوشتن قطعات رکوییم توسط ولفی بیمار و مست از صحنههای بسیار تاثیرگذار فیلم آمادئوس فورمن است.
گزارش تصویری/ نمایش آمادئوس به کارگردانی جواد مولانیا
موتزارت اپرا فلوت سحرآمیز را تصنیف مردمی برای مردم عادی درباره دوستی و برادری میداند. همین قطعه اسباب دسیسه سالییری میشود برای قطع رابطه و طرد موتزارت از سوی فراماسونهای صاحب قدرت و ثروت دربار، که تصور میکنند، موتزارت اسرار مگویشان را در این اپرا فاش کرده...
در ادامه سرودی هم که ترانهاش را مولانیا نوشته، توسط همسرایان اجرا میشود، تا هر چه بیشتر از ارجاعات موسیقایی متن آمادئوس کاسته شود.
گروه موسیقی به طور ثابت در دو سکوی شرقی و غربی سالن حافظ مستقر هستند و پیانویی در روبروی سکوی غربی در آن سوی صحنه قرار گرفته است. اما نقش گروه مستقر در سکوی شرقی با یکی دو ساز کوبهای عمدتا در پیشپا افتادهترین شکل کاربرد موسیقی یک نمایش در ایجاد فضای ترس، هیجان یا وهم و... استفاده شده و بیشتر به عنوان صدای مزاحم، در طول نمایش و در اجرای قطعات، اخلال ایجاد میکند.
به نظر میرسد نحوه هدایت بازیگران توسط کارگردان نمایش به طوری است که ویژگیهای شخصیتها تاثیرگذاری و بلوغ لازم را ندارند.
مجید نوروزی، در نقش موتزارت، مملو از اغراق و هیجانزدگی و اطوارهای نابهجا است که بر کلیت ایفای نقشاش سایه انداخته. بازیاش، گرتهبرداری اشتباهی از بازی درخشان تام هولس، در نقش آمادئوس فیلم فورمن است. او با اغراقهای بسیار و عدم کنترل بر انرژی و صدایش، مضحکهای از نقش آمادئوس را به نمایش میگذارد. با طراحی کارگردان او با نوارهای چرخان سیرکبازی در دستانش، ارکستر موسیقیاش را رهبری میکند!
فربد فرهنگ از استعدادهای تئاتر است اما شاید درک نادرست کارگردان از نقش سالییری و هدایت بد، بازیاش را تک بعدی کرده است و پیچیدگیها و تفاوتهای حسی روح عصیانزده و کینخواه شخصیت نزار و پریشان سالییری را بروز نمیدهد و از ارائه ویژگی متفاوت و متناقضاش در دو عرصه بیرونی و درونی باز میماند. نسرین درخشانزاده هم برای نقش همسر موتزارت زیادی تراژیک به نظر میرسد. مابقی نقشهای درباری هم به دلیل اغراقهای غیرجدی در بروز حس و اجرا، اثرگذاری کلیت نمایشنامه را در وقوع وضعیت تراژیک و دردناک موتزارت بسیار کاسته است.
یکی از مضامین برجسته قابل ردیابی در متن آمادئوس شفر، چالش و رویارویی مردم و درباریان ذیل محملی به نام موسیقی است. با وجوداینکه موتزارت در تمام طول اقامتش در وین، به دنبال کاری دائمی در دربار ژوزف دوم، امپراتوری اتریش بود اما از طرفی در شکل موسیقی که خلق میکرد خواهان غالب شدن خواست توده بر میل آریستوکراسی میشد. ساخت قطعاتی که بیشترشان محبوب تودههای آن زمان میشدند. در بخشی از نمایشنامه، موتزارت از بارونس ونسوتین، رییس کتابخانه سلطنتی میپرسد:«چه اشکالی داره برای توده مردم بنویسم؟» ونسوتین جواب میدهد:«چون موسیقی برای نجیبزادههاست.» و موتزارت ادامه میدهد:«من واقعیت زندگی رو میخوام به موسیقی دربیارم.»
این مضمون با شکل نگاه کارگردان آمادئوس، درنمایش ناپدید شده است.
وجود سالییری علاوه بر حسد و بخل و خودخواهی، مملو از میانمایگی بود. او در آرزوی رهایی از میانمایگی بود اما سرآخر در آن جاودان شد. سالییری میگوید:«من و موتزارت آدمهای معمولی هستیم. اما اون از چیزهای معمولی افسانه میسازه و من از افسانه چیزهای معمولی.»
باشد که هنر و هنرمند از میانمایگی بری باشد.
منابع:
۱. پیتر شفر، آمادئوس، ترجمه و تنظیم؛ منیژه محامدی، نشرافراز ۱۳۸۸
۲. پیتر شفر، آمادئوس، برگردان؛ فریده رازی، انتشارات آرویج، چاپ دوم ۱۳۸۳
۳. www.britannica.com
۴. خبرگزاری مهر
https://teater.ir/news/13181