حسین کیانی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر در نامه‌ای سرگشاده خطاب به شهرام کرمی، مدیر اداره کل هنرهای نمایشی از دلایل انصراف ناخواسته‌اش از اجرا در تماشاخانه ایرانشهر گفت.
پایگاه خبری تئاتر: متن نامه سرگشاده کیانی خطاب به کرمی به این شرح است: «جناب آقای شهرام کرمی مدیریت محترم اداره کل هنرهای نمایشی و دوست بافرهنگ و بزرگوار با درود و ارادت اینجانب حسین کیانی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر ایران در سال جاری دو مرتبه است که مجبور می‌شوم از اجرای نمایش‌هایم با وجود بسته شدن قرارداد با سالن و تعیین زمان دقیق اجرا، انصراف بدهم. مرتبه اول، نوبت اجرای تئاتر مستقل تهران بود که از قضا قرارداد منصفانه‌ای هم تنظیم شد و مرتبه دوم، انصراف از نوبت اجرای تماشاخانه ایرانشهر که حتی پیش‌قرارداد هم امضا شد اما با وجود آماده بودن سه نمایشنامه کامل و آماده تمرین، هیچ کدام از این دو نوبت اجرا به مرحله تمرین اولیه هم نرسید و در همان مرحله انتخاب بازیگر متوقف شد. گویی دفتر روزگار تئاتر ما به گونه‌ای ورق خورده که دیگر داشتن نمایشنامه دلخواه و طرح و ایده اجرایی و  ذوق و شوق هنری و حرفه‌ای در کنار سابقه و توانمندی اجرایی و خوشنامی در این عرصه، چندان کارآمد نیست و گرهی از انبوه مشکلاتِ پیشِ روی اجرای یک تئاتر باز نمی‌کند. اکنون برخلاف همین چند سالِ نه چندان دورِ گذشته، پیش از شروعِ نگارش نمایشنامه باید به چندین مسئله غیرهنری و نامرتبط اندیشید؛ ایده نمایش و درونمایه اثر و چهارچوب داستانی باید به گونه‌ای باشد که بتواند از راهروها و درهای تنگِ شورای نظارت عبور کند و به سلامت بیرون بیاید که تقریبا به امری محال و غیرممکن برای نمایشنامه‌های اجتماعی ایرانی تبدیل شده است... بعد از این خوان نخست باید به تعداد شخصیت‌های نمایشنامه اندیشید که کمتر از انگشتان یک دست باشد چرا که هنرپیشه‌ها و بازیگران یا مشغولِ کارهای پول‌سازترند یا دستمزدهای فراواقعی و غیرمنطقی می‌گیرند که این خود مبدل به بزرگترین سد راه تولید و اجرای نمایش‌ها شده است... و اما خوان سوم مخصوصا برای کسی که نوشته خود را کارگردانی می‌کند، کوچک دیدن نمایش از نظر هزینه‌های تدارکات و تولید و تبلیغات است که قیدوبندی کُشنده تخیلِ نمایشی و خلاقیتِ هنری ایجاد می‌کند و مانع از هر نوآوری و تجربه‌گرایی در نمایشنامه‌نویسی می‌شود. بعد از این سه خوانِ ابتدایی، خوان‌های بعدی همچون اژدهایان و دیوان و جادوان بر سر راه تولید نمایش نشسته‌اند. کارگردان یا باید حساب بانکی دست نخورده و بدون استفاده‌ای داشته باشد و به امیدِ لرزان بازگشتش، هزینه‌های سرسام‌آور تدارکات و تولید نمایش خود را بپرازد و یا باید بتواند موجودی به نام سرمایه‌گذار یا مثلا تهیه‌کننده بیابد که خودِ همین یافتن او و بعد مواجه شدن با شرایطِ عجیب و کاسبکارانه و بازاری پسندش می‌تواند هرکارگردان مولف و باسابقه‌ای را از اجرای نمایشش تا مدت‌ها منصرف کند و در صورت تن دادن به این شرایط به دام مشکلات دیگری بیندازد و در نهایت نمایشی به صحنه برود عاری از مسئله و دغدغه و هرگونه نقد شرایطِ ناهنجار موجود. نمایشی سرشار از سرگرمی و شوخی و بی‌مسئله‌گی حاد و محتوای ضداندیشه منتقدانه، تماشاگر و مسئول شادکن و بی‌خطروضرر برای هر نهاد مرتبط و غیرمرتبط که از قضا کم هم تولید نمی‌شود و با شتابی هردَم فزاینده می‌رود تا از نمایش اصیلِ اجتماعی- تاریخی و فرهنگی ایران چیزی باقی نگذارد و آن خُرده اصالت که حاصل رنجِ دشوارِ متعهدان و منتقدانِ بی‌مزد و منتِ تئاتر ایران بود را یکجا ببلعد. جنابِ دوستِ فرهنگ‌مدار و صاحب اندیشه، شهرام کرمی بزرگوار، در وضعیتِ احتضارگونه کنونی، نمایشنامه و نمایشنامه‌نویسی ایرانی در مُحتضرترین شرایط زیست بومی خود قرار گرفته و دچار همان بحرانی شده که به طور مثال کمبود آب و خشکسالی و از میان رفتن منابع حیاتی آب بر سر این مرزوبوم آورده است. هم‌اکنون نمایشنامه ایرانی یا از ترس مشکلات و وجود ناامیدی فراوان و از میان رفتن انگیزه‌ها نوشته نمی‌شود یا اگر به صورت محدود و نازل هم نوشته شود فارغ و عاری از مسائلِ پُرشمارِ جامعه ایرانِ امروز با این همه رنجِ زیستن و دشواری بودن و ماندن است و این یعنی خشکسالی اندیشه و نبود مسئله و دغدغه که جانمایه حیات نمایشنامه و نمایشنامه‌نویسیِ هر نقطه از جهان است. اکنون و در شرایط بی‌ثبات و متورم اقتصادی و نابخردانه و سرگردانِ فرهنگی، تئاتر موجود ما که کمتر هویتی از ما را نمایندگی می‌کند به سوی درآمدزایی هرچه بیشتر می‌تازد. دیر و دور نیست تا مفهومِ تئاتر به گونه‌ای تمام عیار دچار وارونگی گردد و این جریان غالب برای سال‌های بعد از من و شما رابطه تئاتر و تماشاگر یا تئاتر و انسانِ ایرانی را به نفع خود مصادره و تبدیل به رابطه کاسبکارانه هنرمندِ منفعت‌مسلک و مشتری‌تماشاگرِ سرگرمی‌طلب کند. صحبت از جریانی است که با انواع روش‌ها از جمله؛ بی‌اعتنایی محض به فرهنگ نمایشنامه‌نویسی اجتماعی- تاریخی ایران و دغدغه‌های فرهنگی‌اش، در اختیار داشتن انواع امکانات تولیدی و رانت‌‎های تبلیغاتی و سرمایه‌آوری، در اختیار گرفتن سالن‌های مثلا خصوصی و حتی دولتی، روی‌آوری به اجراهای کپی‌کارانه و باسمه‌کاری از نوآوری‌های اجرایی تئاتر فرنگی و تولید نمایش‌های هیجان‌بخش و سیرک‌وار و یا منفعلانه و  روشنفکرنمایانه غیرمنتقد که جز دعوت به انفعال کار دیگری نمی‌کند، گروه‌سازی و محفل‌بازی و انحصارطلبی و ویژه‌خواری و... تئاتر را مغلوب و منکوب خواسته‌های خود کرده و همچنان به تازش خود که کم از حمله  مغولان بر پیکر ایران‌زمین نیست ادامه می‌دهد. جناب دوستِ هنرشناس و هنردان من آقای شهرام کرمی، هم‌اکنون و در شرایط خشکسالی و خشک‌اندیشی تئاتر تصمیماتِ فرهنگی شما و هر مدیرِ خُردوکلانی بسیار اثرگذارتر از شرایط طبیعی و معمولی است. همانند بیماری با انواع  شکستگی‌ها و کوفتگی‌ها و سوختگی‌ها که کوچکترین اشتباه به بهای جانش تمام ‌می‌شود، اکنون نیز وضعیت بیرونی و درونی؛ محتوایی و ساختاری تئاتر به شدت حاد و حساس و شکننده است. دغدغه‌مندانش یک به یک کم‌کار می‌شوند و از یاد می‌روند و مهاجرت می‌کنند یا به تبعید ننوشتن و اجرا نکردن و حتی نیندیشیدن به تئاتر تن می‌دهند و بی‌دغدغه‌گان و درآمدسالارانش تئاتری را می‌جویند که مشتری‌های‌ تماشاگرشان حاضر شوند با قیمت بلیت بسیار بالا، بارها و بارها سالن را پُروخالی کنند. گویی مسابقه‌ای برقرار شده که همه تاریخ و هویت و اصالت هنرهای نمایشی ایران و هنرمندانش در آن خلاصه می‌شود؛ مسابقه فروختن بلیت بیشتر و به سالن کشاندن مشتری‌های تماشاگر. زیادتر از این عرضی نیست، به امید توفیقات حضرتعالی در عرصه مدیریت فرهنگی و نمایشی.»