این روزها نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» به نویسندگی سروناز زمانی و کارگردانی ساناز زمانی و بازی مهدی بوسلیک، جواد پولادی، سارا شاهرودیان، شهاب عباسیان، مریم نقیبی و صدای الهام شعبانی در «تئاتر باران» روی صحنه رفته است. چهارشنبه هفته گذشته به دیدن این نمایش نشستیم که یک درام رئالیستی اجتماعی است و به موضوع اهدای عضو میپردازد. نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» پیش از این در جشنواره تئاتر شهر نیز برگزیده نمایشنامهنویسی و کارگردانی شده بود. برای شناخت بیشتر این نمایش سراغ ساناز زمانی رفته و با او گفتوگو کردهایم.
پایگاه خبری تئاتر: نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» برای اولین بار در سال ۱۳۹۲ در یک جشنواره اجرا شده است. چرا پنج سال طول کشید تا این نمایش به اجرای عمومی برود؟
بالاخره با سختیهای فراوان نمایش ما روی صحنه رفت. بله، در سال ۱۳۹۲ در جشنواره تئاتر شهر بودیم که در چهار رشته هم برگزیده شدیم. مسئولان هنری سر قولهایشان نیستند؛ همین موضوع دلیلی برای تاخیر در اجرا شد. البته خودم هم درگیر کارهای دیگری شدم. با این حال، پیش تولید اصلی ما در سال ۱۳۹۵ کلید خورد. تا بیاییم سالن بگیریم و حمایتهایی هم از نمایش بشود، با یک پروسه زمانبر روبهرو شدیم.
موضوع خاصی را در بستر رئالیسم اجتماعی انتخاب کردید. برخی اعتقاد دارند که جای نمایشهای دغدغهمند اجتماعی در تئاتر این روزهای ما خالی است. اجراهای کمی را میبینیم که با موضوعهایی روز اجتماعی روی صحنه میروند؛ بیشتر شاهد اجرای نمایشنامههای ترجمهشده غربی معاصر هستیم. چی شد علاقهمند به درام اجتماعی شدید؟
نویسنده متن خواهرم است. متنهایی که سروناز زمانی مینویسند موضوع اجتماعی دارد. دغدغه او بیشتر مسائل اجتماعی است. او متن «شبیه رهایی ورای یک نفس» را برای اولین بار در سال ۱۳۹۰ نوشت که در جشنواره تئاتر دانشگاهی هم اجرا رفت؛ البته فرم و شکلش فرق میکرد. کارگردان کار هم خود سروناز زمانی بود. بعدها این متن بازنویسی شد. کلی هم تغییر کرد. جالب است بدانید که هفت سال پیش، موضوع اهدای عضو تا این میزان علنی نبود. مردم خیلی دربارهاش حرف نمیزدند. یک سری تحقیقات کردم و دیدم که مسائل مربوط به اهدای عضو خیلی تغییر کرده است، برای اینکه علم پزشکی مدام به روز میشود. برایم همیشه این موضوع جالب بوده است. اغلب اوقات تلاش میکنم که به موضوعهای اجتماعی بپردازم. بیشتر دوست دارم کارهایم رئالیستی باشد. موضوع اهدای عضو خیلی برایم جدید بود. مردم ما در برابر این موضوع گارد دارند. آنها خیلی احاساساتی هستند و دوست ندارند که اعضای عزیز از دست رفتهشان را اهدا کنند. به نظرم باید فرهنگسازی کنیم. همین فرهنگسازی اهدای عضو برایم تبدیل به دغدغهای جدی شد. از این مهمتر هم این است که باید به گیرندههای اهدای عضو هم توجه کنیم. ولی بیشتر به اهداکنندههای اعضا میپردازیم. شاید اصلا ندانیم که برای گیرندهها چه اتفاقاتی رخ میدهد؟ چه سیری را طی میکنند؟ آنها در همان لحظهای که پیوند عضو صورت میگیرد چه حالی دارند؟ متن «شبیه رهایی ورای یک نفس» با دغدغه گیرندههای عضو نوشته شده است. آنها افرادی هستند که به زندگی برگشتهاند. شعار کار ما هم این است که: «اگر یک نفر فوت کرده است؛ حالا پنج نفر به زندگی برگشتهاند». در نمایشنامه «شبیه رهایی ورای یک نفس» شاهد چند گیرنده هستیم که یکی از آنها به خارج از کشور رفته است، یکی دیگر کنکور دارد، دو نفرشان مهندس شدهاند و در کل آنها به اجتماع برگشتهاند.
دقیقا جرقه اجرای یک درام رئالیستی اجتماعی از کجا برای شما زده شد؟ مسئله اصلی این که توجه به نمایشنامههای اجتماعی در این روزها بسیار ناچیز شده است.
جرقه اصلی برای نویسنده رخ داده است. برای اینکه او در خلوت خودش متن را نوشته است. سروناز زمانی برای اولین بار در ۱۷ سالگی متنی درباره «ایدز» و متن دیگری هم درباره «اسیدپاشی» نوشته است. به نظرم او علاقه بسیار زیادی به مسائل اجتماعی دور و برش دارد. واقعیت امر این است که خود من هم در سال ۱۳۹۱ دوستم را از دست دادم. یک پروسهای با خانواده او داشتیم تا اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند. همیشه در ذهنم این فکر در جریان بود که چقدر زمان میبرد تا یک خانواده اجازه بدهد تا اعضای بدن عزیزشان اهدا شود؟ این فکر همیشه با من هست. از این گذشته هم مسئله «انتخاب» خیلی برایم مهم است. در بروشور نمایش هم نوشتهام که: «این روزهای ما پر از شلوغیهایی که به تنهایی ختم میشود. همه آدمها میتوانند در اوج شلوغی نیز تنها باشند. شاید برای هر کسی مهمترین بخش تنهایی مواجه شدن با خود باشد...» ما در زندگی خودمان باید چگونه انتخاب کنیم؟ همیشه انتخابها در بحرانها برایم مسئله بوده است. در نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» با خانواده اهداکنندهای روبهرو میشویم که میخواهند گیرندهها را ببینند. حالا آنها میتوانند در خانه را به روی خانواده باز کنند یا نه؟! برخورد مثبت و منفی آدمها چگونه است؟ راه درست را هیچ کسی نمیداند! واقعا باید چه کنیم؟
برای همین پایان نمایش را باز گذاشتهاید تا تماشاگر تصمیم بگیرد؟
بله. به نظرم، ما نمیدانیم که چه انتخابی درست است و بعدش هم چه اتفاقی میافتد.
چرا انقدر علاقه دارید که فضای نمایشتان ساده باشد؟ منظورم بیشتر در نوع روایت داستان و شیوه اجرایی است.
میخواستم که زندگی واقعی در نمایش جاری باشد. تلاش کردم تماشاگری که وارد این تئاتر میشود احساس کند که به همان مهمانی درون نمایش رفته است؛ آنجایی که میخ درون دیوار نمیرود، بخندد و آنجایی هم که بادکنک باد میکنند، درگیر ماجرا شود. سعی کردم همه چیز خیلی ساده باشد، المان خاصی هم نداریم. البته همیشه یک سری عناصر مفهومی در کارهایم وجود دارد. تلاش میکنم که در همه کارهای تئاتریام همه چیز را ساده پیش ببرم، دکور خاصی ندارم، از چیزهایی روی صحنه استفاده میکنم که به طور قطع از آنها استفاده میشود.
در داستان با دو نگاه اخلاقی مواجه هستیم. اول گروهی را میبینیم که می خواهند جشن تولد شادی را برای «شروین» که اهدا کننده عضو است، برگزار کنند. ولی گروه دیگر، میخواهند با شمعهای سیاه مراسم تلخی را پیش ببرند. با اینکه به نمایشنامه نقدهایی وارد است؛ ولی این تصادم رویکردهای متمایز به خوبی باعث شکلگیری درام میشود. اما شخصیتپردازی و پایان قصه خیلی ساده و ناچیز برگزار میشود.
کیک و شمع سیاه در متن وجود دارد. خیلی روی این موضوع فکر کردم. وقتی با نویسنده حرف میزدم دغدغه اصلیام را گفتم. ما همیشه در مراسمهای مختلف، چه شادی و چه عزا، با شیرینکام شدن روبهرو میشویم. خرما و حلوا پخش میشود. شیرینی چه در سوگواری و چه در مراسم تولد با ما هست. گویا این شیرینی میخواهد تلخی را بپوشاند. هیچگاه در مراسمهای عزاداری چیز تلخی را نمیخورید؛ با اینکه فضا تلخ است! مردم همیشه میخواهند فضا را شیرین کنند. شمعهای سیاهی که در متن هستند نشانه تخی است که روی کیک تولد مینشیند. تلاش کردیم شیرینی و تلخی را همزمان با هم نشان بدهیم. فضای اجرای نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» هم تلخ است؛ ولی شیرینی را میطلبد. باید بتوانیم در نمایشهای اجتماعی که تلخ هستن یک شیرینی را هم اضافه کنیم. در آخر ماجرا همیشه دوست داریم به سوی شیرینی برویم. تضاد شیرینی و تلخی همیشه در فرهنگ ما هست.
البته مردم ما خیلی غمناک هستند. در موسیقی هم بیشتر «مینور» هستیم تا «ماژور» ...
مردم ما غم را دوست دارند. اگر به عروسی دعوت شده باشیم با خودمان می گوییم: «حالا نرفتیم هم چیزی نمیشود». ولی اگر مراسم عزاداری باشد به خودمان میگوییم که: «اگر نرویم بد میشود!» دوست داریم غمناک باشیم.
به عنوان یک کارگردان زن در پرداخت شخصیتهای مرد نمایش مشکلی نداشتید؟
نه. اصلا مشکلی نداشتم.
پرداخت شخصیت مردها برایتان سخت نیست؟
در نمایش «شبیه رهایی ورای یک نفس» سه مرد و دو زن داریم. یکی از زنها قدرتمند و مدیر یک شرکت است. همکار او هم شخصیت ونداد و خیلی بامزه است. شخصیت شاهین را هم داریم که در حال پول درآوردن است. ولی یک جاهایی میماند و ضعف دارد. شخصیت رها را داریم که خیلی احساساتی است و تحت تاثیر دیگران قرار میگیرد. خیلی خوشحال هستم که با بازیگرها کنار آمدیم تا شخصیتهای متفاوتی را نمایش بدهیم.
چالشی در این زمینه نداشتید؟
خیلی به آدمها نگاه میکنم. با مردم هم زیاد صحبت میکنم. مدام رفتار آدمها را مشاهده میکنم. این کار کمک میکند تا بفهمم یک بازیگر باید چه بکند.
تئاتر خصوصی را چطور میبینید؟
باید از ما حمایت کنند. سالنها خیلی زیاد شده است. دو سال هم بود که کار نکرده بودم. باید از گروههای تئاتری حمایت بشود.
چه نوع حمایتی؟
منظورم حمایت مالی و پشتیبانی از گروههای جوان است. تئاتر کلی هزینه دارد. شما باید به عوامل گروه دستمزد بدهید. در حال حاضر به ما میگویند که از فروش نمایشتان درآمد کسب کنید ولی فکر نمیکنند که تماشاگرها تعداد کمی هستند و در سالنهای مختلف پخش شدهاند.
در برخی از سالنها بازیگرهای معروفی روی صحنه میروند و مردم بیشتر آنها را میبینند. گروه ما هم جوان ولی سالها زحمت کشیده؛ با اینکه دیده نشده است. خود من از سال ۱۳۸۷ کارم را شروع کردم. در حال حاضر گروههای تئاتری به دیدن نمایشهای یکدیگر هم نمیروند. به استادها هم میگوییم به دیدن کار ما بیایید و برخی میگویند که به فلان سالن نمیآییم. هوای ما جوانترها را ندارند.
https://teater.ir/news/13590