در دهه ٧٠ اين تناوب در كارنامه داوودي كوتاهتر شد بهگونهاي كه او پنج فيلم را كارگرداني كرد و پركارترين دهه فعاليت حرفهاي خود را پشتسر گذاشت. «جيببرها به بهشت نميروند» و «ايليا نقاش جوان»؛ دو فيلمي بودند كه به فاصله كوتاهي از هم در حيطه كمدي و گونه كودك و نوجوان ساخته شدند و برآمده از دغدغههاي قبلي فيلمساز بودند. «جيببرها به بهشت نميروند» براساس فيلمنامهاي از محمود سميعي كمدي خوش ساختي بود كه به جهت سوژه وامدار تمهاي رايج دهه ٦٠ و حركت بر مسير زندگي يك دستفروش گرفتار بود كه مجبور ميشود وارد يك دزدي بزرگ شود كه ماجراهايي را بهدنبال دارد. حضور عليرضا خمسه كه ستاره كمدي آن مقطع سينما و تلويزيون محسوب ميشد، در كنار قصه جذاب و كارگرداني روان باعث شد اين فيلم تبديل به تجربه موفقي شود.
«ايليا نقاش جوان» نيز براساس فيلمنامهاي از احمد طالبينژاد در حيطه فيلمهاي نوجوانانه رايج آن مقطع، به زندگي يك نقاش نوجوان ميپرداخت كه در پي الگوي سفر به كلانشهر و مواجهه با مشكلات و سويههاي مختلف زندگي يك هنرمند نقاش، به ديدي گستردهتر نسبت به زندگي دست پيدا ميكند؛ فيلمي كه موفق شد در جشنواره كودك و نوجوان مورد توجه و تقدير قرار بگيرد.
«من زمين را دوست دارم» در سال ١٣٧٢ براساس فيلمنامهاي از پيمان قاسمخاني ساخته شد كه پايان نامه اين نويسنده در مركز آموزش فيلمسازي باغ فردوس بود. فيلمنامهاي با تكيه بر مايههاي فانتزي حضور آدم فضاييها روي زمين كه با الگوي ايراني متعادل و اينجايي شده بود و زمينهاي براي بروز علايق داوودي براي ساختن كمدي-فانتزي را فراهم كرد. همچنين اين فيلم سرآغاز همكاري موفق اين فيلمنامهنويس و كارگردان بود كه در چند فيلم ديگر هم تكرار شد. تكيه بر موقعيتهاي كمدي برآمده از حضور آدمفضاييها روي زمين با تمركز بر تضادها و خط روابط عاطفي، از نقاط قوت فيلمنامه و فيلم بود كه در كنار حضور بازيگران حرفهاي همچون عليرضا خمسه، فريبرز عربنيا و آتنه فقيهنصيري و كارگرداني متناسب با فانتزي ايراني باعث موفقيت فيلم شد. «بوي خوش زندگي» براساس فيلمنامهاي از عليرضا خمسه، پيمان قاسمخاني، محمود جعفري و داوودي، يك كمدي با تكيه بر مولفههاي رايج اينگونه سينمايي در سال ١٣٧٣ بود. حضور عليرضا خمسه در نقش اصلي و تكيه بر قصهاي متكي بر تضادها و دغدغههاي رايج باعث شد اين كمدي تجربهگرايي داوودي را در حيطه باب طبعش ثبت كند. «مرد باراني» محصول سال ١٣٧٨ براساس فيلمنامهاي از داوود ميرباقري ساخته شد و در هجدهمين جشنواره فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين بازيگر مرد براي فرامرز قريبيان و نامزدهاي متعددي را به همراه داشت. محوريت درام نيز براساس مشكلات زندگي دكتري بود كه در پي كشف داروي ضدسرطان بود. داوودي در دهه ٨٠ با سه فيلم در عرصه كارگرداني حضور پيدا كرد كه كفه فيلمهاي اجتماعي جدي در مقابل كمدي سنگينتر بود كه اين نكته در نسبت فيلمساز با جامعه و رويدادهاي پيراموني قابل بحث است. «نان و عشق و موتور ١٠٠٠» را بايد نقطه عطف سينماي كمدي و همچنين همكاري داوودي و پيمان قاسمخاني دانست كه در كارنامه هر دو نفر جايگاهي ويژه يافت. فيلمنامهاي كه با مشاركت آنها و با انگيزه احياي كليشههاي رايج فيلم فارسي بر بستري كمدي و با ساختاري حساب شده، نوشته شد و وامدار شرايط سياسي-اجتماعي زمانه خود بود بدون آنكه گل درشت و اغراق شده بنُمايد. يك كمدي جذاب و هوشمندانه با عوامل حرفهاي كه از كوچكترين جزئيات به بهاي خنداندن مخاطب غافل نشد و توانست به عنوان يك اثر نمونهوار تا امروز قابل استناد باشد و بدون آنكه به شعور مخاطب توهين كند، همچنان او را بخنداند.
«تقاطع» در سال ١٣٨٤ براساس فيلمنامهاي مشترك از فريد مصطفوي و داوودي ساخته شد كه يادآور همكاري قبلي آنها در «پاييران» بود. فيلم الگوي روايي متقاطع را در داستانگويي پي گرفت كه بهخصوص در آن مقطع مورد توجه و در مرحله آزمون و خطا بود. قصهاي تراژيك كه با محوريت يك تصادف؛ آدمهاي درگير اين حادثه را از قبل از تصادف تا بعد از آن، در چند خط داستاني پي ميگرفت و چينشي ظريف و هوشمندانه در توزيع اطلاعات، روايت و شخصيتپردازي داشت. اين فيلم موفق شد در دهمين جشن خانه سينما جوايز متعددي را به خود اختصاص دهد.
«زادبوم» همكاري ديگري از فريد مصطفوي و داوودي در نگارش فيلمنامه بود كه سال ١٣٨٧ براساس طرحي از رضا ميركريمي ساخته شد. فيلمي اجتماعي و تحليلگر و ناظر بر بحران هويت و دور افتادن انسانها از ريشهها و اصل خويشتن كه اين درونمايه آسيب شناسانه را بر بستر درامي ظريف دنبال كرد و يك پروژه تحقيقاتي-علمي را به درامي خانوادگي پيوند داد. فيلم در بيست و هفتمين جشنواره فجر موفق به دريافت سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه شد اما ٩ سال طول كشيد تا به اكران عمومي درآمد!
داوودي در دهه ٩٠، ٢ فيلم ساخت و با جديدترين فيلمش رجعتي موفق داشت به نقطه اوج كارنامهاش يعني سينماي كمدي.
«رخ ديوانه» كه در سال ١٣٩٣ براساس فيلمنامهاي از محمدرضا گوهري ساخته شد، با وامداري به سينماي جوانانه و الگوي روايي متقاطع كه در «تقاطع» تجربه شده بود، تجربه موفق ديگري در كارنامه داوودي ثبت كرد. او براي پر كردن فاصله خود با نسل قهرمان فيلم يعني جوانان، انعطافپذيري به خرج داد و حاصل اين نگاه با اجرايي پويا در تلاقي با نگاه جزئينگر نويسنده تبديل به فيلمي جذاب و ملموس از مشكلات و مسائل اين نسل شد. فيلمي كه سيمرغ بلورين بهترين فيلم، كارگرداني و... را از سي و سومين جشنواره فجر دريافت كرد و نامزدهاي متعددي هم داشت. «هزارپا» كه اين روزها در سينماها در حال ركوردشكني است، تازهترين تجربه كارگرداني داوودي در عرصه فيلمسازي و بازگشت خوشايند او به ژانر كمدي است. فيلمي با فيلمنامهاي از امير برادران، پيمان جزيني و مصطفي زندي، با كارنامه پربار كارگردانش در عرصه كمدي كه ميتوان ردپاي كمديهاي موفقي همچون «نان و عشق و موتور ١٠٠٠»، «مارمولك» و «ليلي با من است» را در آن دنبال كرد. فيلم با قصهاي كه رجعتي به اتمسفر دهه ٦٠ دارد، تلاش ميكند از كمديهاي سطحي رايج فاصله بگيرد و با تكيه بر موقعيتسازي طنز مخاطب را به همراهي و خنده وادارد. فروش صعودي فيلم را در گيشه با حضور زوج رضا عطاران و جواد عزتي، ميتوان پاسخ مثبت مخاطب به تلاش اين گروه براي ساخت يك كمدي خوش ساخت دانست.